مصاحبه‌ي اختصاصي نشريه‌ي دانشجويي اؤيرنجي باخيشي با

مهندس عليرضا صرافی

به مناسبت روز جهاني زبان مادري

اسفند 1387

 

مهندس عليرضا صرافي، از فعالين دانشجويي آذربايجان در سالهاي قبل ازانقلاب 1357 و سالهاي ابتدائي انقلاب بوده و سابقه بيش از 30 سال فعاليت فرهنگي و مدني همچون فعاليت در نشريات چنلي بئل، آذربايجان سسي، يولداش، وارليق، آذري و مدير مسئولي مجله ديلماج را بعنوان فعاليت هاي علمي-ژورناليستي دارا هستند.

در اين قسمت، طي مصاحبه اي مفصل و چند ساعته با ايشان سعي كرده‌ایم نظرات ايشان را در مورد روز جهاني زبان مادري و ارتباط و نقش آن در پيشبرد اهداف ملي و زباني آذربايجان، تحت عنوان گفتمان حركت ملي آذربايجان، جويا شويم.

اؤیرنجی باخیشی

 

اؤیرنجی باخیشی – آقای مهندس با توجه به سوابقی که در بذگذاری این روز دارید ممکن است بفرمائید: در ایران چه اقداماتی در راستای گرامیداشت این روز صورت گرفته و چه تاریخچه‌ای دارد؟

صرافی - علیرغم اعلام روز زبان مادری توسط یونسکو در سال 2000 ، متاسفانه در رسانه‌های سرتاسری و دوایر رسمی کشورمان تا پنج سال هیچگونه بازتابی نداشت و (البته الان هم فرق چندانی نکرده‌است!). من در آستانه پنجمین سالگرد روز جهانی زبان مادری موضوع را از یک نشریه معتبر دانشجوئی وقت بنام سایان (که در اردبیل انتشار می‌یافت) خواندم.

برای تبلیغ اهمیت این روز لازم بود اقدام شایسته‌ای صورت گیرد لذا با تعدادی از دوستان فعال در تبریز مشورتی کرده و تصمیم گرفته شد در دوم اسفند 82 کنگره‌ای برگزار شود. با تلاش گسترده‌ی فعالین تبریز (و البته علیرغم سنگ‌اندازی‌های معمول) بلاخره موفق به برگزاری اولین کنگره‌ی زبان مادری در سطح کشور شدیم. مهمانان بسیاری از شهرهای مختلف آذربایجان (زنجان، اردبیل، اورمیه، اهر و...) و تهران و حتی خارج از کشور به محل برگزاری کنگره در تبریز دعوت شدند. این کنگره در فضای آذربایجان انعکاس وسیعی داشت، به طوری که ابدا نمی‌توان آنرا در ردیف همایش‌های معمول، ارزیابی کرد. بلکه بالاتر از یک کنگره و  به عنوان  سرآغاز یک جریان مستمر و دامنه‌دار قابل بررسی و ارزش‌گذاری‌ست.

در پایان کنگره، قطعنامه‌‌ای قرائت شد که توسط کلیه حاضرین امضا شد. در این قطعنامه از مسئولین نظام خواسته شده بود که در راستای اجرای اصول 15 و 19 قانون اساسی قدم‌های عملی بردارند. از جمله فراهم کردن شرایط لازم برای تدریس به زبان‌های مادری، تشکیل نهادهای فرهنگی از سوی دولت و حمایت از نهادهای مردمی فعال در زمینه‌های فرهنگ اقوام و ملل ایرانی و رفع موانع بوروکراتیک در راه تشکیل احزاب مدافع حقوق ملیتهای ایران. این قطعنامه ظرف یک هفته به امضای 3333 نفر در شهرهای مختلف آذربایجان و تهران و خوزستان و... رسید و به چندین زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده، به دفاتر سازمان ملل، یونسکو، دفتر رهبری، نهاد ریاست جمهوری، وزارت آموزش و پرورش و فرهنگ و ارشاد و دیگر ارگانها ارسال گردید. و ستادی نیز برای پیگیری این خواسته‌ها تشکیل شد.

سال بعد هم تدارک دومین کنگره‌ی زبان مادری در تبریز شروع شد. قرار بود این کنگره عظیمتر و فراگیرتر از سال قبل برگزار شود. ولی اینبار از برگذاری آن ممانعت کردند و از آن به بعد هم کلا فرصت چنین اقدامی حاصل نشده‌است. اما در حوزه مردمی در کلیه سال‌های بعد از اولین کنگره زبان مادری مراسم متنوع، مسابقات و برخی همایش‌های دانشجوئی مرتبا برگذار می‌شود. همین ویژه‌نامه‌ی شما هم یکی از این اقدامات است. از آن به بعد هر خانه‌ای در نوع خود یک آمفی‌تئاتر کوچک برای برگذاری مراسم روز جهانی زبان مادری شد. یکی از مراسم جالب نیز تظاهرات کودکان تبریزی در روز جهانی زبان مادری در سال 1384 بود. در این سال برای اولین بار کودکان آذربایجانی به همراه مادرانشان در خیابان‌های تبریز تظاهرات کردند و من شعار«هارای هارای من تورکم» را برای اولین بار از زبان آنان شنیدم، الان به جرات می‌توان گفت که این روز (مانند روز بابک) وارد حافظه تاریخی ما شده است.

اؤیرنجی باخیشی – لطفا توضیح مختصری نیز درمورد تاریخچه روز جهانی زبان مادری و علت اعلام 21 فوریه به عنوان آن روز ارائه فرمایید؟

صرافی - حتما میدانید که هندوستان برای مدتی طولانی مستعمره‌ی انگلستان بود. بعد از جنگ جهانی دوم این کشور مستقل شد و کمی بعد مسلمانان شبه قاره، تحت عنوان پاکستان استقلال خود را از هندوها اعلام نمود. مسلمانان عمدتا در شمال شرقی و شمال غربی هندوستان ساکن بودند، این دو منطقه دارای زبان‌های متفاوت بودند و صدها کیلومتر نیز باهم فاصله داشتند. سران پاکستان در پروسه‌ی «ملت سازی» در صدد تعریف ارکان ملیت جدید خویش برآمدند. در این راستا زبان اردو، که یکی از زبانهای رایج در پاکستان غربی بود، زبان رسمی پاکستان اعلام شد، در حالی که متکلمین این زبان اقلیتی در حدود 10% اهالی بودند. زبان اکثریت نسبی همان زبان بنگالی بود که در پاکستان شرقی رواج داشت. در پی رسمی شدن زبان اردو در سال 1952 در سطح پاکستان شرقی اعتراضات گسترده‌ای صورت گرفت. روزهای 21 و 22 فوریه آن سال اوج این مبارزات بود که چند تن از اساتید و دانشجویان در دفاع از زبان مادریشان شهید شدند. دو دهه‌ی بعد و در پی این مبارزات، پاکستان شرقی با نام کشور «بنگلادش» استقلال خویش را اعلام نمود.

در سال 1999 طرحی با عنوان نامگذاری 21 فوریه به عنوان روز جهانی زبان مادری از سوی کشور بنگلادش تسلیم سازمان یونسکو شد و با موافقت آن سازمان این روز به عنوان روز جهانی زبان مادری اعلام گردید که از سال 2000 این روز رسما گرامی داشته می‌شود.

 

اؤیرنجی باخیشی – نظر شمادر مورد مناسبت این روز با وضعیت کنونی ملیت‌های ایران، به‌خصوص ملت تورک آذربایجان چیست؟

صرافی - درست است که این روز، یک روز بین‌المللی و جهانی است ولی به نظر من برای ما آذربایجانی‌ها این روز  در عین حال یک روز ملی است. آذربایجان تا کنون در راه زبان مادری هزینه‌های زیادی داده است، چنانچه تعداد شهدای دموکرات آذربایجان را (که یکی از اهداف محوری آنها اعتلای زبان و فرهنگ و ادبیات آذربایجان بود) به یاد آوریم (که رقم آن را 25000 نفر نوشته‌اند)، آذربایجان در طول شصت و اندی سال اخیر هر روز یک شهید در راه زبان مادری داده است. لذا کمتر روزی در سال می‌توان پیدا کرد که برای ما معنی‌دار تر و عزیزتز از این روز باشد.

در حال حاضر ما از بسیاری از حقوق مسلم زبانی خود محروم مانده‌ایم. هرچند بعد از انقلاب اسلامی، آزادی‌های مختصر زبانی برای ملل ایران پدید آمد ولی به دلیل عدم حمایت‌های دولتی و عدم تدریس زبان مادری در مدارس، بار سنگین محدودیت‌های زبانی همچنان روی دوش مردم باقی مانده است. کسانی هم که با استفاده از امکانات شخص خویش کتابی و نشریه‌ای به زبان مادری انتشار دهند زیر بار اتهامات مختلف و بی‌ماخذی چون پان‌ترکیسم و ... می‌روند! در کنار ما، سایر ملل ایرانی همچون کرد، عرب، بلوچ، ترکمن و..... نیز از حقوق زبانی خود محروم هستند.

مردمانی که آزادی زبانشان محدود شده باشد، طبعا زبان در کام می‌کشند و از بیان افکار و طرح خواست‌های خویش نیز عاجز می‌شوند. اینها تدریجا به حاشیه رانده شده و در کلیه زمینه‌ها عقب می‌مانند.

دانش‌آموزانی که به زبان نامادری تحصیل می‌کنند، در کلاس درس اکثراً شنونده هستند تا پرسش‌گر و گوینده؛ از اینرو بخشی از استعدادهای آنان به هدر می‌رود. افت تحصیلی در این جوامع به نحو معنی‌داری بالاتر از جوامعی‌است که به زبان مادری تحصیل می‌کنند.

اعمال سیاست ستم زبانی باعث می‌شود که سطح متوسط تحصیلات در بخش ستم‌زده‌ی جامعه، پایین‌تر باشد. لذا در تقسیم طبیعی کار بخش ستمزده بیشتر در رده‌های پائین و فرودست جامعه (کارگران و تهی‌دستان شهری و کسبه‌ی خرده‌پا ) قرار می‌گیرند. به این ترتیب مسئله‌ی ملی یک بعد طبقاتی نیز پیدا میکند، به همین دلیل نیز در جامعه‌ی ما درصد قابل توجهی از زحمتکشان را ترک‌ها و کردها و لرها و .. تشکیل می‌دهند. ناگفته معلوم است که ادامه این وضع باعث بروز عدم تعادل در جامعه می‌شود.

ما به‌عنوان روشنفکران آذربایجانی نمی‌توانیم مدافع حقوق مردم خویش نباشیم، ما می‌خواهیم جامعه در حالتی پایدار به رشد خود ادامه دهد. ما خواهان محترم شمردن حقوق انسان‌ها و امکان‌دهی به شکوفایی استعدادها و رشد فرهنگی و اجتماعی مردم هستیم. ما دلیلی نمی‌بینیم که پس از حذف زبان مادری و حتی با حذف لهجه‌ی خویش به حقوق شهروندی مساوی با دیگران دست یابیم. به قول شادروان دکتر حمید نطقی که در یکی از سخنرانی‌هایش در دانشگاه تهران گفته‌بود: "من نمی‌خواهم هنگام وارد شدن به سالن سخنرانی زبانم را نیز همچون پالتو و چتر مزاحم خویش به رخت‌آویز بیرون در بیاویزم و بعد وارد شوم".

به هر حال ما و چندین نسل از پدران ما متحمل یک ظلم و ستم مضاعف شده‌اند. حال که چنین است، متقابلا باید حق داد که تعدادی از مردم نیز به مقابله و مبارزه با این مظالم بپردازند.

لذا ما حق داریم از هر تریبونی برای بیان حقانیت خود استفاده کنیم. روز جهانی زبان مادری هم تریبونی برای طرح مدنی ضرورت‌های حفظ زبان مادری و بهره‌گیری از آن در آموزش و پرورش و رسانه‌های جمعی و ... است.

 

اؤیرنجی باخیشی - نظرتان درمورد اصول 15 و 19 قانون اساسی چیست؟ آیا این اصول دربرگیرنده‌ی حقوق ملی ملیت‌ها هستند؟

صرافی - اصل 19 که مبنی بر مساوی بودن تمام شهروندان از هر ملیت و زبان و مذهب و ... می‌باشد در واقع اصلی است عام و البته با معنایی عمیق و انسانی. که همه ما آرزو داریم این اصل  در سطح جامعه پیاده شود.

اما به اعتقاد بسیاری این اصل در کشور ما نه تنها به‌درستی رعایت نشده‌است، بلکه نشانه‌های امیدوارکننده‌ای هم از تلاش برای تامین حقوق برابر زبانی و مذهبی به چشم نمی‌خورد.

اصل 15 نیز اصلی است که تنها دربرگیرنده‌ی حداقل حقوق زبانی ملیت‌های ایرانی است. ولی این اصل نیز دارای اشکالاتی است. مثلاً به موجب این اصل، زبان آموزشی فارسی است که در کنار آن هم می‌توان زبان مادری را آموخت.

البته این اصل در همان حد محدود خودش هم از قوه به فعل در نیامده و معلوم نیست که چه کسی باید آن را اجرا کند فقط گفته می‌شود اجرای آن بلامانع است. در حالی که برای آموزش یک زبان باید دولت برای وزارت آموزش وپرورش بودجه تعیین کند، تا بتواند کتب درسی تدوین و چاپ کنند، حقوق معلمین را پرداخت کند. وزارت علوم بایستی در دانشگاه تربیت معلم، معلمین زبانهای ترکی و کردی و ترکمنی و...را تربیت کند و در دانشگاه‌ها دوره‌های کارشناسی در رشته‌های ادبیات و زبان‌های فوق را دایر نماید که فارغ‌التحصیلین آن بتوانند عهده‌دار تدریس دروس زبان و ادبیات شوند. تا کنون ریالی برای این کارها اختصاص نیافته و هیچ برنامه‌ای هم برای این کار هم حتی روی کاغذ نوشته نشده است!

از بعد سیاسی اگر بخواهیم وارد بحث شویم باید بگوییم که ملت احتیاجات و مطالبات عمومی خود را از طریق انتخاب و به کار گماردن یک دولت، تامین می‌کند لذا دولت نه تنها اجازه دارد (کما اینکه راهکار قانونی هم مهیاست) بلکه موظف است که در جهت حل مسائل مردم اقدام کند، متاسفانه دولت‌های ما تا کنون نخواسته‌اند حتی صورت مسئله را هم بخوانند تاچه برسد به اینکه عهده‌دار حل آن هم بشوند. وظیفه‌ی دولت این نیست که برای ملت خود محدودیت تحصیلی وضع کند و برای او تعیین تکلیف کند. آموزش به زبان مادری یک اصل علمی و لازم‌الاجرا در تحصیل کودکان است و به علایق و اعتقادات شخصی من و شما و فلان وزیر و وکیل وابسته نیست.

اساتید تعلیم و تربیت (پداگوژی) نیز ضرورت آنرا در تحصیل کودکان به دلایل کاملا علمی اثبات کرده‌اند، اهمیت این امر در کنوانسیون‌های بین‌المللی مرتبط با حقوق بشر نیز به‌کرات تصریح شده، حال آنکه طرف مقابل ما آنرا در حد یک مشکل امنیتی پایین آورده و لوث کرده‌ است.

بله این اصول مسلما دربرگیرنده بخشی از حقوق ملی ملیت‌های ایرانی است، که متاسفانه به همراه اغلب اصولی که متضمن حقوق ملت است همچنان مسکوت و بلااستفاده مانده‌‌اند.

اؤیرنجی باخیشی- نقش و وظیفه‌ی فعالان حرکت ملی آذربایجان،علی‌الخصوص جنبش دانشجویی آذربایجان در احقاق حقوق زبانی و ملی چیست؟ آیا این هدف در قالب اصول 15 و19 قابل مطرح شدن است و یا باید فراتر از آنها مطرح شود؟

صرافی- نقش دانشجویان در تحرکات سیاسی تمام ملل بسیار مهم است. دانشجویان آذربایجانی در شرایط کنونی بر سر مطالبات ملی (که قسمت مهمی از آن را مطالبات زبانی تشکیل می‌دهد)، به‌طور جدی و از طریق انتشار نشریه و نیز برپایی همایش‌ها و گاه نیز اعتراضات و تظاهرات مدنی فعالیت می‌کنند. اکثر آنها متحمل هزینه‌های بالایی از جمله اخراج از تحصیل، زندان و ... می‌شوند. شاید قریب به 90 درصد کنگره‌های مربوط به مسائل آذربایجان و 80 درصد کنسرت‌های آذربایجانی به همت دانشجویان و در محیط دانشگاه‌ها برگزار می‌شود.

دانشجویان به دلیل قدرت عمل و تحرک بالا و دید آینده‌نگر و سراسر امید خود، موثرتر از بسیاری از اقشار جامعه عمل می‌کنند. فضای دانشگاه آنها را به هم مرتبط ساخته، آنان مداوما تجربیات مشترکی کسب می‌کنند. لذا تشکل آنها به راحتی امکان‌پذیر می‌شود.

شور و شوق جوانی، جسارت، صمیمیت و صداقت وجه مشترک فعالین جنبش دانشجویی است. به همین دلیل در اکثر جوامع مشاهده می‌شود که حتی وقتی همه جامعه را سکوت مرگباری فرا گرفته است، این دانشگاه‌ها هستند که می‌خروشند و پرچمدار مبارزه با ظلم و تبعیض و دیکتاتوری شده‌اند.

اما در پاسخ به قسمت دوم سوال شما که آیا اصول 15 و 19 قانون اساسی برای ما کافی هستند یانه؟ نیز می‌توانم بگویم که اصل 15 قانون اساسی کف خواسته‌های ما در مورد حقوق زبان مادری است. اصل 19 فلسفه عمومی و مسیر کلی را ترسیم کرده که بر اساس آن لازمست دهها اصل و قانون جزئی‌تر را تعریف کرد، (قوانینی که تا کنون تنظیم نشده‌اند.)

می‌دانیم قانون را برای ایجاد نظم و رفع ظلم و تبعیض و گسترش عدالت در جامعه وضع می‌کنند. در جامعه ایران 80 سال است که جرائم بزرگ و کوچکی تولید و بازتولید می‌شود. مثلا هر روز به زبان و لهجه‌ی میلیون‌ها انسان توهین می‌شود و....

برای مقابله با این توهین‌ها چه قانونی تنظیم شده؟ آیا هربار مردم باید به خیابانها بریزند و اعتراض کنند؟

یکی از دوستان می‌گفت اگر تو به این توهین‌ها‌ اعتراض بکنی، خودت به عنوان مخل نظم متهم خواهی شد! معلوم می‌شود که نظم موجود همین است که به ما توهین شود و اشکال از ماست که حاضر به پذیرفتن نظم نیستیم!

مسئول تنظیم قوانین، مجلس شورای اسلامی است. اما نمایندگان ما که به آنجا راه می‌یابند یا مدافع حقوق ما نیستند و یا اگر هم باشند امکان حرکت و اقدام موثری در فضای حاکم بر مجلس ندارند.

در پاسخ به این سئوال که آیا باید در حد قانون اساسی متوقف شد یا خواست‌های بالاتری را عنوان کرد؟ باید بگویم:

ممکن است گروهی بگویند که ما همچون دیگر ملل جهان می‌خواهیم به رشد و پیشرفت آزادانه‌ی خود ادامه دهیم، زیرا چیزی از آنها کم نداریم. طبعا این خواست‌ها در محدوده‌ی اصل 15 قانون اساسی نمی‌گنجد. اما اگر در این میان گروهی نیز خواستار اجرایی شدن اصل 15 ‌شوند، لطمه‌ای به کار کسانی که به چیزی بیشتر از آن فکر می‌کنند نمی‌زند. لذا به نظر می‌رسد که هرکس با توجه به توان خود گوشه‌ای از کار را بچسبد، که گاه پیروزی‌های کوچک، خود سکوئی برای طرح مطالبات سطح بالاتری می‌شود.

 

اؤیرنجی باخیشی - وضعیت کنونی را در رسیدن به حقوق زبانی، چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا از پیشرفت‌های مطلوبی برخوردار است؟

صرافی – اجازه می‌خواهم کمی به عقب برگردیم، پیش از انقلاب سالهای سال فضای دانشگاه‌ها تنها بستر فعالیت در زمینه مسئله‌ی ملی شمرده می‌شد. من در سال 1352 وارد دانشگاه شدم. در آن روزها هرچند جنبش دانشجویان آذربایجانی به معنای مستقل کنونی وجود نداشت، ولی دانشجویان آذربایجانی در صفوف قابل تشخیصی از دیگران قرار داشتند، آنان در اغلب اعتصابات و اعتراضات دانشجوئی حضور پررنگی داشتند بی‌آنکه در میان بقیه گم شوند.

من در بطن آن حرکت بودم. پیش از وارد شدن به دانشگاه خودم را کاملا تنها حس می کردم و احساسم این بود که هیچ کس در دنیا به اندازه‌ی من نگران سرنوشت مردم و سرزمین مادریمان (آذربایجان) نیست! به سختی می‌شد چند نفری را پیدا کنی که با تو هم‌عقیده باشند. اما در محیط دانشگاه به راحتی دهها نفر را پیدا کردم که با من همفکر بودند. بعدها به دفعات به تبریز رفته و با دانشجویان تبریز دیدار می‌کردم و با آنها در مورد مسئله‌ی ملی آذربایجان حرف می‌زدم، آنها اغلب با دید مثبتی شنونده‌ی این قبیل مطالب بودند، اما چون هیچ تشکل سیاسی برای آذربایجان وجود نداشت، لذا حرکت مهمی (جز در زمینه‌های فرهنگی) صورت نمی‌گرفت. دانشجویان ملی‌گرای آذربایجانی اغلب به گروه‌های چپی ملحق می‌شدند و می‌گفتند اگر در کشور ما نظام سوسیالیستی برقرار شود، حقوق ملی نیز در هرحال تامین می‌شود. مدل حل مسئله ملی از نظر آنها، چیزی شبیه تجربه‌ی شوروی یا چین بود. خارج از دانشگاهها، جای دیگری وجود نداشت که بتوان قدمی در زمینه طرح مسئله‌ی ملی و از آن جمله مسئله‌ی زبانی برداشت.

اما اکنون با گذشت سه دهه وضعیت کاملا متفاوتی حاکم است: گاه به صحنه‌های بزرگ مشارکت مردم در این زمینه برمی‌خوریم ، اجتماع مکرر صدها هزار نفر در  قلعه‌ی بابک و یا تظاهرات وسیع خرداد 85 در 25 شهر آذربایجان به‌خوبی این ادعا را اثبات می‌کند. امروزه در هر دانشگاهی صدها دانشجو جمع می‌شوند و فعالیت آگاهانه‌ در طرح و تبلیغ مسئله به راه می‌اندازند، اینان حتی حاضرند هزینه‌هایی را در این راه پرداخت نمایند. اکنون وضعیت به مراتب بسیار بهتر از گذشته است شعور سیاسی و ملی بخش‌هایی از مردم در مقایسه با سالهای پیش مرتبا ارتقا می‌یابد. در آینده نیز بهتر از این خواهد بود.

 

اؤیرنجی باخیشی - همان طور که مستحضرید در این روزها کمپینی با عنوان "کمپین آموزش به زبان مادری" در سطح شهرهای آذربایجان و نیز در فضای اینترنت به راه افتاده است. نظر شما در این باره چیست؟

صرافی- من مبتکرین دلسوز این کمپین را نمی‌شناسم و نمی‌دانم که افق کار را تا کجا ترسیم کرده‌اند. لذا اجازه می‌خواهم کمی کلی‌تر صحبت کنم.

کار کمپین می‌تواند فقط جمع‌آوری تعدادی امضا نباشد. کمپینِ هدف مقدسی چون تامین حقوق زبانی باید به عنوان یک پروژه‌ی بزرگ برنامه‌ریزی شود و مکانیزم‌های مناسبی را به کار گیرد، مانند دیدار حضوری و گفتگوی رودررو (نه از طریق ارتباط در فضای مجازی اینترنت). می‌دانیم تعداد محدودی از مردم کاربر اینترنت هستند، ضمن اینکه امضای اینترنتی اعتبار حقوقی ندارد و هر کس می‌تواند با چند اسم مختلف امضا کند. از طرفی امضای با نام مستعار هم بی‌معنی است.

اگر بخواهیم به کار خود اعتبار حقوقی بدهیم بایستی امضای واقعی جمع‌آوری کنیم. از سویی کمیته‌ای هم برای ارجاع این درخواست به متولیان امر لازم است که آنها نیز بایستی شخصیت حقیقی یا حقوقی داشته باشند نه شخصیت مجازی.

مدیران کمپین اگر صرفا قصدشان یک نظرخواهی عمومی برای استفاده‌های تبلیغاتی بوده باشد آنگاه همین جمع‌آوری امضا از طریق اینترنتی هم اشکالی ندارد، اما در صورتی که خواهان مراجعه به مراجع رسمی و پیگیری این مطالبات و ... باشند حتما بایستی امضاهای موجهی در دست داشته باشند.

گذشته از آن جمع‌آوری امضای حضوری برای یک کمپین خود تجربه‌ی باارزشی است. وقتی با شخص صحبت رو در رو می‌کنیم، می‌توانیم بر او تاثیر بگذاریم و با او ارتباط ایجاد کنیم. این ارتباطات مستقیم و حضوری امکانات جنبش را افزایش می‌دهد و فعالان جدیدی به مجموعه اضافه می‌کند.

ارتباط اینترنتی در فضای مجازی یک ارزش دارد و اجرای یک پروژه عملیاتی در سطح جامعه ارزش دیگری. و البته هزینه‌های این دو نیز متفاوت و نتایج آنها هم متفاوت است.

پروژه‌ها نیاز به نوعی سازماندهی و ایجاد کادرهای فعال در میان دانشجویان و دانش آموزان و فعالین شهرهای مختلف و.... دارد. از دل چنین کارهایی ممکن است تشکلاتی با اعتبار ملی و بین‌المللی ایجاد شوند..

نکته‌ای که باید در اینجا دقت کرد این است که به راه انداختن یک کمپین برای زبان مادری در مقایسه با طرح شعارهای کلان، هرچند هدفی کوچک را تعقیب می‌کند اما هدفی قابل حصول، نزدیک و در دسترس است آن‌هم با جلب مشارکت همه‌ی مردم. این اقدامی بسیار راهبردی‌ است. زیرا هم رسیدن به یک هدف محدود منطقی‌تر و قابل حصول‌تر است و هم در کنار آن، می‌توان به اهداف بزرگ‌تری چون اتحاد و تعامل ملی برای انجام کارهای بعدی نائل شد.

 

اؤیرنجی باخیشی – جناب‌عالی به عنوان یک روشنفکر هویت‌طلب آذربایجانی که مورد قبول ملت هستید، چه نارسائی‌هایی در جنبش می‌بینید و آینده را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

صرافی - خودم را بسیار کوچکتر از آن می‌دانم که چنین تعارفاتی بکنید. برای من همچون آفتاب روشن است که در آینده، دیر یا زود ابرهای تیره از آسمانمان رخت برخواهند بست و راهی برای برون‌رفت از شرایط تحمیلی کنونی خواهیم یافت. ولی باید مکانیزم‌های گشودن جبهه‌های کار را بشناسیم و با رعایت قانونمندی‌های فعالیت اجتماعی حرکت کنیم . در صورت عدم شناخت این قانونمندی‌ها و عدم بکارگیری مکانیزم‌های مناسب، کار ما مسلما سخت‌تر میشود و راندمان ما کمتر.

یکی از وظایف بسیار مهم و جدی به‌ویژه برای دانشجویان این است که سطح مطالعه‌ی سیاسی خود را افزایش دهند. با اتکا به مطالعات ‌زبانشناسی و ادبی، نمی‌توان ژست فعال سیاسی گرفت، برای این کار حتما باید سواد سیاسی داشت. نیل به اهداف جنبش، بدون شناخت از واقعیات جامعه و وزن هر یک از مسائل آن، بدون تشخیص گروههای ذی‌نفع (چه آنان که با حل این مسئله منتفع می‌شوند و چه آنان که متضرر می‌شوند) میسر نیست.

جامعه‌ی آذربایجان جامعه‌ای پیچیده و درهم تنیده‌ای است. لذا در تمام مسائل نیز ما باید نگاهی همه‌جانبه به مسائل داشته باشیم، ما نمی‌توانیم از کنار آرمان‌های مهمی چون عدالت اجتماعی، برابری حقوق زن و مرد، آزادی بیان و.... بی‌تفاوت بگذریم، اینها هم مسائل جامعه‌ی ما هستند. یک فعال حرکت ملی،  هیچوقت مسئله ملی را بطور انتزاعی نمی‌بیند بلکه در رابطه‌ی ارگانیک با سایر مسائل ارزیابی ‌می‌کند.

ما باید با دیدی مسئولانه نسبت به جامعه‌ی خود نگاه کنیم نه با دید آنارشیستی. انسان مسئول سراغ عمق مسئله می‌رود. و به فکر بسیج تمام نیروها جهت حل مسائل ملتش است.

معتقدم که ما باید همه جبهه‌ها را باز کنیم و هر کسی در هر جبهه‌ای که کارایی بیشتری دارد گوشه‌ای از کار را بگیرد.

باید سخنان خود را با ادبیات سیاسی پذیرفته‌شده در سطح جهانی مجهز کنیم و رفتار خود را نیز با نرمهای جهانی منطبق سازیم. ادبیات بومی حداکثر مصرف داخلی دارند، ما با استناد به تاریخ و اساطیر خودمان نمی‌توانیم حقانیت خود را به روشنفکران دیگر ملل یا مجامع بین‌المللی اثبات کنیم. آنان قادر به درک این ادبیات نیستند، چنانچه ما نیز ادبیات سیاسی بومی آنان را نمی‌توانیم با منطق خود درک کنیم .  اما با استناد به کنوانسیونهای بین‌المللی حقوق بشر و به عنوان جنبشی که با تاکید بر موازین دموکراتیک، تلاش می‌کند راهی برای رشد و توسعه‌ی همه‌جانبه‌‌ی (سیاسی، اقتصادی،  اجتماعی و فرهنگی) مردم خویش بیابد، می‌توانیم دوستان زیادی در جهان پیدا کنیم.

و مهمتر اینکه این تحول در ادبیات، بایستی پیش از انچه در   ظاهر امر است، بایستی باطنا و در فکر و عقیده‌ی  ما نیز نقش ببندد.

 

مواردی که برشمردم برخی از کاستی‌ها و نارسائی‌های جنبش ما در سالهای گذشته بوده و هست. بروز چنین نارسایی‌هایی در کلیه‌ی جنبش‌های جوان امری معمول است، جنبش ما نیز جنبشی جوان است، (هرچند که سابقه‌ای نود ساله هم داشته باشد). میدانید که تجربیات سیاسی ما پیوسته نبوده، عمر این مرحله از جنبش کمتر از 20 سال است و تا کنون علیرغم راه دشواری که پیموده اما صف‌آرائی قدرتمندی از خود در میدانها نشان داده‌است، معهذا هنوز این جنبش منشا تغییراتی در سیاست حاکم نشده است. طبعا باید خود را برای چنین مرحله‌ای نیز آماده نماید.

در حال حاضر نشانه‌های بارزی از پختگی سیاسی در جنبش دیده می‌شود، اقداماتی چون انتشار بیانیه‌هایی چون "آذربایجان سخن می‌گوید"، "خواست‌های ملت آذربایجان در آستانه انتخابات دوره‌ نهم"، ابتکار مراسم قلعه بابک و کنگره‌ها و مراسمات روز جهانی زبان مادری و .. نمودهائی از این پختگی هستند.

اکنون که در آستانه‌ انتخابات دوره‌ی دهم ریاست جمهوری هستیم، اطمینان دارم که فعالین جنبش آذربایجان‌ خواهند توانست با حضور (و نه الزاما شرکت) در انتخابات نقش بارزی در صحنه اجتماعی عهده‌دار شوند. لذا در صورتی که سیر جنبش را ارزیابی می‌کنیم می‌بینیم که این جنبش مرتبا در حال بالندگی بوده بنابراین تصویر آینده‌ در ذهن من بسیار روشن و امیدوار کننده است.

 

اؤیرنجی باخیشی: جناب آقای مهندس صرافی از اینکه ساعتی از وقت خود را در اختیار ما گذاردید و به سوآلات ما پاسخ دادید از شما تشکر می‌کنیم.

صرافی: من هم متشکرم