هفت دانشجوی تبریز به ۲۱ سال زندان محکوم شدند

میللی حرکت سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۷

خبرنامه امیرکبیر: پنج تن از دانشجویان دستگیر شده اخیر دانشگاه تبریز به همراه داریوش حاتمی و مجید ماکویی به حکم دادگاه شعبه چهارم انقلاب تبریز به ریاست قاضی حملبر، به سه سال زندان که دو سال آن تعلیقی و یک سال آن تعزیری می باشد، محکوم شدند. همچنین منصور امینیان و مقصود عهدی که بیش از یک ماه را در انفرادی نهاد های امنیتی و چهل روز را در زندان تبریز گذرانیده بودند، تبرئه گشتند.
دادگاه سجاد رادمهر، آیدین خواجه ای، فراز زهتاب، امیر مردانی، احسان نجفی نسب، مجید ماکویی، داریوش حاتمی، منصور امنیان و مقصود عهدی روز شنبه ۲۸ دی ماه و تنها در یک جلسه سه و نیم ساعتی برای ۹ فعال هویت طلب تشکیل شده است.
گفتنی است سجاد رادمهر دانشجوی ارشد مکانیک دانشگاه تبریز، از ۲۷ تیر ماه با سپری کردن ۹۷ روز سلول انفرادی در نهاد های امنیتی و ۷ روز بند عمومی زندان تبریز با قید وثیقه ۵۰ میلیون تومانی، فراز زهتاب و آیدین خواجه ای دانشجوی حقوق دانشگاه تبریز از ۲۷ تیر با سپری کردن ۷۵ روز در سلول های انفرادی نهادهای امنیتی و ۳۰ روز در بند عمومی زندان تبریز با قید وثیقه ۵۰ میلیون تومانی، امیر مردانی دانشجوی برق دانشگاه تبریز از ۲۳ مرداد ماه با سپری کردن ۴۶ روز در سلول انفرادی نهادهای امنیتی و ۳۰ روز در بند عمومی زندان تبریز با قید وثیقه ۵۰ میلیون تومانی، منصور امینیان دانشجوی ارشد مکانیک و مقصود عهدی دانشجوی جغرافیای شهری، از ۳۰ مرداد ماه با سپری کردن ۲۵ روز در سلول انفرادی نهادهای امنیتی و ۴۳ روز در بند عمومی زندان تبریز با قید وثیقه ۲۰ میلیون  تومانی، مجید ماکویی دانشجوی کشتی سازی اصفهان، از ۱۰ شهریور ماه با سپری کردن ۲۷ روز در سلول انفرادی نهادهای امنیتی و ۳۰ روز در بند عمومی زندان تبریز با قید وثیقه ۵۰ میلیون تومانی و احسان نجفی نسب دانشجوی برق دانشگاه تبریز از ۸ مهر ماه با سپری کردن ۱۷ روز در سلول انفرادی نهادهای امنیتی و ۱۳ روز در بند عمومی زندان تبریز، آزاد شدند.

 

احکام سنگین زندان و تبعید برای پنج فعال آذربایجانی در اردبیل

سه‌شنبه ۱۵ بهمن ۱٣٨۷ - ٣ فوريه ۲۰۰۹

 

ساوالان سسی: در حالي که تعداد زيادي از فعالان سياسي و حقوق بشري آذربايجانی در شهرهاي مختلف این منطقه در بازداشت بسر مي برند، دادگاه انقلاب اردبیل براي ۵ تن از فعالان آذربایجانی حکم صادر کرد.

شعبه یک دادگاه انقلاب اردبیل روز
۱۰ بهمن ۸۷ طی محاکمه ای غيرعلني به اتهام ، اين ۵ تن مبنی بر" تشکیل گروه غیر قانونی جهت برهم زدن امنیت ملی"رسیدگی و برای حسین حسینی، بهروز علیزاده، اردشیر کریمی خیاوی، ودود سعادتی، و رحیم غلامی حکم پنج سال زندان توام با تبعید صادر نمود.

طبق حکم صادره باید جهت تامین امنیت استان حسین حسینی، دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه رازی اردبیل در زندان کرمان، اردشیر کریمی، دبیر سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد اردبیل و مدیر مسئول نشریه دانشجویی توقیف شده خزر در زندان هرمزگان، بهروز علیزاده، فعال مدنی در زندان بجنورد ،ودود سعادتی، فعال مدنی در زندان سمنان و رحیم غلامی، روزنامه نگار در زندان همدان باید مدت حبس پنج ساله خود را طی کنند.

سید محمدرضا فقیهی وکیل دادگستری و عضو انجمن دفاع از حقوق زندانیان، وكالت این افراد را بر عهده دارد.

این فعالین آذربایجانی متهم هستند که از سال
۱۳۸۵ تاکنون در برپایی «تظاهرات قوم‌گرایانه» در شهر‌های مختلف این استان دخالت داشته‌اند.

آنها فروردین ماه امسال توسط نيروهای امنيتی دستگیر و به مدت
۲۰ روز را دربازداشت موقت به سر بردند.بازداشت شدگان، سرانجام پس از سپردن وثيقه های ۳۰۰ میلیون ریالی آزاد شدند.

همزمان با دستگیری این افراد گروههای حقوق بشری با دادن بیانیه هایی، نسبت به بازداشت و شكنجه آنها ابراز نگراني نموده بودند.

به گزارش این سازمانها بازداشت شدگان بشدت در بازداشتگاه وزارت اطلاعات مورد شکنجه جسمی و روحی من جمله شوک الکتریکی، بی خوابی های طولانی و ضرب و شتم شدید از سوی بازجویان،قرار گرفته بودند به گونه ای که پس از شکنجه در اثر تحلیل قوای جسمانی چندین بار بی هوش شده اند.

شایان ذکر است این افراد از جمله فعالان سرشناس آذربایجانی هستند که پیش از این نیز سابقه چندین بار بازداشت و محکومیت را داشتند.

چندی پیش نیزعسگر اکبرزاده فعال دانشجویی آذربایجانی طی حکمی مشابه از سوی همین دادگاه به پنج سال حبس تعزیری در زندان زاهدان محکوم گردیده بود.

 

 

آغاز به کار سایت کمپین امضا برای آموزش زبان مادری

سه‌شنبه  ۱۵ بهمن ۱٣٨۷ -  ٣ فوريه ۲۰۰۹

اویرنجی: با نزدیک شدن به روز جهانی زبان مادری خواستها مبنی بر تدریس به زبان مادری در سراسر آذربایجان افزایش بافته است. در این راستا سایت کمپین امضا برای آموزش زبان مادری نیز فعالیت خود را آغاز نمود. خوانندگان عزیز با ورود به این سایت می توانند در این کمپین ملی شرکت کنند.

آدرس سایت کمپین امضا برای آموزش زبان مادری :  http://www.anadili.org/index.php

 

اعتراضات کارگران کارخانه فرنخ و مه نخ در اعتراض به عدم دريافت حقوق

 

  دوشنبه  ۱۴ بهمن ۱٣٨۷ -  ۲ فوريه ۲۰۰۹

اویرنجی: به گزارش خبر گزاری کار ایران دبير اجرايي خانه کارگر قزوين از بسته شدن جاده بين المللي قزوين توسط کارگران فرنخ و مه نخ در اعتراض به عدم دريافت حقوق خبر داد.

به گزارش "ايلنا"عيد علي کريمي اظهار داشت: اين کارگران براي چندمين بار دست به اين تجمع زده اند و از مسئولين انتظار پيگيري مي‌‏رود.

يکي از فعالان کارگري اين استان نيز اظهار داشت: در اين تجمع که ظرف چند ساعت گذشته اتفاق افتاد حدود 300 نفر از کارگران فرنخ و مه نخ حضور داشتند.

وي افزود: اين کارگران 3 ماه حقوق دريافت نکرده اند و با وجود چندين بار تجمع هيچ توجهي به وضعيت اين کارگران نشده است.

 

 

امکانات جدید بخش ترجمه سایت گوگل در خدمت زبان تورکی

  دوشنبه  ۱۴ بهمن ۱٣٨۷ -  ۲ فوريه ۲۰۰۹

 اویرنجی: بخش ترجمه سایت گوگل www.translate.google.com اخیرا امکان جدیدی فراهم کرده که می توان به کمک آن متون انگلیسی و سایر زبانهای شناخته شده جهان را به تورکی و برعکس ترجمه نمود. این امکان برای اولین بار از سوی گوگل فراهم گردیده است. این درحالیست که چنین امکانی برای زبان فارسی وجود ندارد.

 

امکان جدید متون را به زبان تورکی استانبولی ترجمه می کند اما افرادی که علاقمند هستند متون انگلیسی را به تورکی آذربایجانی ترجمه کنند می توانند با رجوع به سایت http://www.dilmanc.az/ بصورت رایگان نسخه جدید برنامه دیلماج را روی گامپیوترهای خود نصب کنند.

 

همچنین سایت مشهور http://www.seslisozluk.com/ نیز بصورت آنلاین امکان جستجوی معنی کلمات تورکی به زبانهای لاتین را فراهم می کند.

 

امید است امکانات جدید مورد استفاده فعالان دانشجوئی و ملی آذربایجان قرار گرفته و زمینه را برای گسترش و آموزش هرچه بیشتر زبان تورکی فراهم کند. سایت اویرنجی استفاده از امکانات جدید را برای همکاران خویش به صورت جد توصیه می کند.

 

کلید زندان

امروز با خواندن یک مطلبی در روزنامه اعتماد ملی*(10/11/87) درباره زبان مادری  خاطره سالهای دوره دبیرستان در ذهنم  تداعی شد اوایل دبیرستان بود که یک کتاب مجموعه داستانهای کوتاه  خریده و خوانده بودم و بعدا آن کتاب را به کسی امانت داده بودم او هم نمی دانم به چه کسی امانت داده بود و در این بین این کتاب کوچک گم شده بود. در این کتاب داستانی چند صفحه ای بود که تم و موضوع آن همیشه در ذهنم تداعی می شد ولی نویسنده آن از یادم رفته بود و از دوستانی هم با گفتن موضوع این داستان نام نویسنده را پرسیده بودم ولی کسی نمی دانست ولی امروز  نام آن نویسنده و نام داستان را فهمیدم ، چنان به ذوق آمده بودم که فورا رفتم سراغ انترنت و نام داستان و نویسنده را سرچ کردم هم انگلیسی و هم فارسی آن را پیدام کردم و چندین بار دوباره مطالعه کردم و بسیاری از جملات آنرا حفظ کردم.

 نویسنده داستان آلفونس دوده از نویسندگان معروف فرانسه می باشد و داستان "آخرین درس" درباره زمان جنگ بین فرانسه و آلمان می باشد که آلمانها ایالت آلزاس فرانسه را اشغال می کنند و این داستان از زبان دانش آموزی بازیگوش نقل می شود که معلم زحمت کش روستا هر چقدر تلاش می کند که به بهترین نحو زبان فرانسه را به اینها بیاموزد ولی اینها به خاطر کار و بازی توجهی به یاد گرفتن زبان فرانسه نمی دهند و دانش آموز حتی به خاطر اسم فاعل و اسم مفعول آنروز نمی خواهد در کلاس حاظر شود ولی با خود کلنجار می رود و آخر سر،  خود را به کلاس درس می رساند در کلاس درس با صحنه هائی مواجه می شود که افسوس می خورد که چرا تابحال زبان فرانسه را یاد نگرفته است چرا که معلم می گوید امروز از برلن نامه ای آمده که از فردا زبان فرانسوی در مدارس ممنوع خواهد بود و همه مدارس باید به زبان آلمانی درس بدهند و من هم از فردا نخواهم بود و دانش آموزان با شنیدن این جملات منقلب می شوند و می خواهند در این درس آخر همه دانش معلم خود را بیاموزند و زبان فرانسوی را به نحو احسن یاد بگیرند. معلم یک ورقه مشق به هر دانش آموز می دهد که در بالای آن نوشته شده بود"فرانسه آلزاس، فرانسه آلزاس".

همچنین معلم قبل از خداحافظی بر روی تخته سیاه می نویسد "زنده باد فرانسه" و از دانش آموزان خداحافظی می کند.

 در سالهای گذشته هر بار این داستان کوتاه در ذهنم تداعی می شد، مرا با خود به روزهای 21 آذر 1325 می برد روزهائی که دانش آموزان در آن دوره کوتاه به زبان ترکی در مدارس آذربایجان درس می خواندند و یک شبه اشغالگران تمامی  کتابهای ترکی را سوزاندند و دستور دادند که  در تمامی مدارس باید به زبان فارسی تدریس شود. تداعی کردن حس حال دانش آموزانی که باید کتابهای خود را به آتش می انداختند همیشه عذابم می دهد و سعی می کنم ذهنم را از آن روزها دور کنم ولی باز با تداعی شدن این داستان و عشق زبان مادری در ذهنم روزهای 21 آذر خود به خود فکرم را به خود مشغول می کند.

راه آزادی و گرفتن حقوق ملت خویش همیشه با درد و رنج همراه بوده است ، این حق گرفتن چه در قلب اروپا باشد چه در خاورمیانه باشد و اشغالگران هم بعد از اشغال اولین چیزی که با آن مبارزه کرده اند زبان مناطق اشغال شده بوده است فرانسویان این کار را در الجزایر کرده اند، و گاهی هم این مساله در داخل یک کشور چند ملتی، قومی با قومی دیگر مثل اشغالگران بر خورد کرده است در همان الجزایر عربها خواسته اند بر قوم بربر مسلط شوند و زبان آنها را که آمازیغی است از بین ببرند و لی سیاستمدراران آمازیغی با مبارزه ای فدارکارانه دولت را عقب راندند و زبانشان را در الجزایر رسمی کردند، ساخت قبیله ای و اتحاد آنها موجب شد که دولت مرکزی در مقابل آنها زانو زند و حقوق قانونی آنها را درباره زبان به رسمیت بشناسد، بزرگان قوم بربر در زمان بازگشائی مدارس تصمیم گرفتند که بچه هایشان را به مدارس نفرستند و با این مبارزه منفی و هماهنگ دولت مرکزی را عقب راندند.

   اشغالگران هر جا که وارد شده اند خواسته اند مردم مناطق اشغال شده را اول بی هویت کنند و بعد آنها را به بردگان فکری و فیزیکی خویش تبدیل کنند. در همین آذربایجان خودمان ببینید فاشیسم چگونه بسیاری از ترکها را به بردگان فکری و فیزیکی خود تبدیل کرده اند و بعد از بی هویت کردن آنها هر کاری که فاشیستها می گویند آنها با صدای بلند تکرار می کنند و حرکت ملی را تخریب می کنند و روحیه ملت را بیشتر تضعیف می کنند تا اراده ملت را بشکنند و ملت آذربایجان روحیه مبارزه را از دست بدهد و روحیه بازپسگیری هویت خویش را از دست بدهد اینها همه از نتیجه اشغالگری و سلطه طلبی است ، فاشیستها هر روز بیشتر حمله می کنند از ریشه می زنند یا بایکوت می کنند با سکوت می کنند و می خواهند پروژه خویش را تکمیل کنند چرا که در کشورهای کثیرالمله اگر قوم سلطه طلب پروژه حذف زبانهای ملی دیگر را ناقص انجام دهد این نقص در آینده موجب مرگ آن کشور می شود و ترس فاشیستها هم بیشتر از این مساله است که می ترسند در آینده به خاطر جنایتهای آنها کشور ایران از هم بپاشد و به این خاطر با سکوت و بایکوت و سرکوب می خواهند پروژه فاشیستی خویش را تکمیل کنند و ذهی خیال باطل!  چرا که هویت مقاومت  در میال ملل غیر فارس ایران جان گرفته است و به آتشفشان خاموشی می ماند منتظر فوران است و این آتشفشان خاموش شدنی نیست.

چرا که ملل غیر فارس کلید زندان خود را یافته اند کلید زندان آنها زبان ملی خودشان است، همانطور که در داستان فوق الذکر آلفونس دوده از زبان معلم روستا می نویسد" هر وقت سرزمین ملتی به اشغال بیگانگان در آمد تا وقتی که زبان خود را حفظ کنند یعنی اینکه کلید زندان را در دست دارند" کلید زندانی به نام ایران که ملل غیر فارس در آن زندانی است همین زبان ملی خودشان است.

 ملت تورک اگر می خواهد به آزادی برسد باید این کلید را از دست ندهد و همچنین برای نگه داشتن این کلید افراد دلسوز و صادق نیاز داریم نه افرادی که به خاطر نام و شهرت بلکه به خاطر منافع ملت از خود مایه بگذارد، گاهی درنوشته های بعضی از دوستان دیده می شود که می گویند ملت آذربایجان باید بیدار شود و ملت عادی را تخطئه می کنند که چرا به فرهنگ و زبان خویش بی تفاوت هستند اینگونه تخطئه کردن ملت عادی که به فکر نان و نیازهای روزانه خانواده خویش است یعنی بی مسئولیتی و رفع مسئولیت از خویش،  مردم عادی یک مبارزه نیست و نباید هم این انتظار را داشت ولی ما این انتظار را از مدعیان رهبری باید داشته باشیم آنها را باید خطاب قرار دهیم نقد منصفانه بکنیم، لیدرها،صدرها،سخنگویان، معاونها، نمایندگان ویژه ...این افراد باید پاسخگو باشند، نه مردم عادی که منتظر اتحاد و هماهنگی عملی تمامی گروه های حرکت ملی هستند و این افراد تا انقلاب مهدی نمی خواهند در مورد موضوعات ساده با هم متحد شوند و بعضی از ماها هم ساده اندیشانه از مردم عادی انتظار بیداری داریم، اول باید این مدعیان بیدار شوند، ملت و فعالان ملی را  به چشم سرباز، نردبان ترقی، تسمه نقاله حزب و گروه خویش نبینند، بلکه خود سرباز باشند، خود نردبان منافع ملی باشند . قوم بربر در الجزایر به خاطر این در پشت رهبران خود ایستادند که رهبران و سیاستمداران آنها متحد بودند متحد عمل کردند و با کلیدی که در دست داشتند زندان را باز کردند و آزاد شدند.

آراز چرندابی -29.01..2009

 

شاید برای بعضی ازفعالان ملی این شائبه به وجود آید که آوردن نام یک روزنامه فارسی در این مطلب یا اشاره به آن روزنامه در اینجا مناسب نباشد ولی باید در نوشتن، مسائل حرفه ای را رعایت کنیم وقتی مطلبی را از جائی نقل می کنیم یا به آن استناد می کنیم منبع و ماخذ مطلب را باید بنویسیم چرا که شاید دوستان دیگر نیاز داشته باشند که به اصل مطلب دسترسی داشته باشند.*

 

آخرين درس

به قلم آلفونس دوده

آلفوس دوده ( 1840-1897 ) از نويسندگان بنام ومحبوب عصر اخير فرانسه است قصه هايي كه به عنوان"  نامه هايي از آسياب من، نوشته شهرت كامل دارد وبه اغلب زبانها ترجمه شده است قصه اي كه در اينجا مي خوانيد از زبان يك كودك فرانسوي است ومربوط به دوسال پيش از زماني است كه درسال 1870 ميلادي فرانسه از آلمان شكست خورده است ودوايالت از ايالتهاي فرانسه موسوم به آلزاس ولرن به آلمان تعلق پيداكرده است وآلمانها تعليم زبان فرانسه را درمدارس آنجا ممنوع نموده اند.

 

به خوبي يادم است كه آن روز مدتي از وقت رفتن به مدرسه گذشته بود از اوقات تلخي معلمان خيلي مي ترسيدم ، به خصوص كه سپرده بود آن روز درباب اسم فاعل واسم مفعول پرسشهايي خواهد كرد ومن يك كلمه حاضر نكرده بودم . شيطان در پوستم رفته مي گفت اصلاً بزنم زير مدرسه وسرخود را برگردانيده  راه صحرا راپيش بگيرم هواهم به قدري خوب بود كه حدو حساب نداشت . طرقه ها در باغستانهاي اطراف غوغاي عجيبي راه انداخته بوداند واز پشت ديوار كارخانه ها هم صداي پاي نظامي سربازان آلماني بلند بود ومعلوم مي شد كه مشغول مشق كردن هستند به وسوسه افتاده بودم و فكر مي كردم كه به راستي ديوانگي است كه انسان تمام اينها را بگذارد و برود خودش را گرفتار اسم فاعل واسم مفعول بكند آخر الامر هرطوربود دندان سرجگر گذاشتم وبه خود گفتم بايد از خرشيطان پياده شوي وراه مدرسه را پيش بگيري.

مردم در مقابل دارالحكومه جمع شده بودند وداشتند اعلانهايي راكه به ديوار چسبانيده بودند مي خواندند چون دوسالي مي شد كه هرچه اعلان مي زندند همه خبر شكست وضبط سورسات واوامرواحكام فرماندهي نظام آلمان بود ، نزد خود گفتم ،خدامي داند باز چه بازي تازه اي است، وبدون آنكه بي جهت معطل بشوم رد شدم آهنگرآبادي كه مراخوب مي شناخت وبا  شاگردش آنجا ايستاده اعلانات را نگاه مي كردند همين كه ديد دارم مي دوم گفت پسرجان بي خود اينطور ندوكه عقب نخواهي افتاد خيال كردم مي خواهد مرادست بيندازد وهمانطور دوان دوان ونفس زنان وارد مدرسه شدم دلخوشي من به اين بود كه چون عموماً شاگردها در اول درس شلوغ مي كنند وكشوهاي ميز تحرير راباز مي كنند ومي بندند وبراي روان كردن درس صداها را درهم مي اندازند ، كلاس درس درست به صورت حمام زنانه درمي آيد ومن مي توانم در آن گيرودار پنهاني خودم را بيندازم توي كلاس وپابرچين پابرچين بروم جايم بدون آنكه اصلاً آموزگار مان ملتفت بشود به خصوص كه دراين مواقع برحسب عادت مدام با خط كش آهني خود به روي ميزها مي زند وفرياد مي كشد كه ساكت باشيد ، خفقان بگيريد تعجب بر تعجبم افزود ، وقتي دزدكي از پنجره نگاه كردم وديدم مثل اين است كه جانداري دركلاس نيست صدا از احدي بلند نمي شد شاگردها همه سرجاهايشان نشسته بودند وآموزگار مان مسيو هامل هم خط كش به  دست از اين طرف به آن طرف مشغول قدم زدن دركلاس بود. 

ديدم چاره اي نيست بجز اينكه يواشكي در را بازكنم و مثل موش دزدكي وارد اتاق بشوم چنان رنگم را باخته بودم كه نگو اما عجبا كه تا چشم مسيو هامل به من افتاد بدون آنكه هيچ عصبانيتي نشان بدهد همينقدر گفت زود برو سرجايت بنشين كه چيزي نمانده بود درس را بدون توشروع كنم .

فوري خودم را به نيمكت رساندم وبه جاي خود نشستم همين كه نفسي كشيدم وتوانستم به اطراف نگاه بكنم ديدم مسيو هامل لباس  پلوخوري خود را پوشيده ويقه وسردستيهاي ابريشمي خود را كه فقط در روز هاي امتحان وتوزيع جوايز بيرون مي آورد زده است از آن گذشته اصلاً كلاس حالت رسمي عجيبي داشت آنچه بيشتر از همه اسباب تعجبم شد اين بود كه ديدم روي نيمكتهاي بيخ اتاق كه عموماً خالي مي ماند اهالي قصبه واز جمله فراش سابق پستخانه وكدخداي قديميمان وبابا "هوسر" با آن كلاه سه شقه اش شانه به شانه صم وبكم نشسته اند همه ماتمزده و مغموم به نظر مي آمدند بابا هوسر يك كتاب الفباي پاره پاره موش جويده اي  نمي دانم از كجا گيرآورده به روي زانويش باز كرده وعينك قاشقي را هم به چشم زده وچهارچشم توي آن خيره شده بود.

درهمان اثناآموزگارمان با وقار تمام از پله هاي منبر درس بالارفت وبه آرامي نشست وبا لحن ملايمي خطاب به شاگردها گفت فرزندان عزيز، امروز آخرين روزي است كه با هم هستيم ومن به شما درس مي دهم از برلن حكم صادر شده كه ديگر نبايد مدارس ومكاتب آلزاس به زبان فرانسه درس داده شود همين فردا معلم زبان آلماني وارد مي شود اين آخرين درسي است كه امروز به زبان فرانسه داريم . پس خوب دقت بكنيد ودرست گوش بدهيد.

از شنيدن اين سخنان چنان حالم به هم خورد كه گفتني نيست فكرم رفت به اعلاني كه به ديوارزده بودند وفهميدم كه اين خانه خرابها چه حكمي برايمان آورده اند پيش خود گفتم چطور ممكن است كه اين آخرين درس فرانسه من باشد درصورتي كه من هنوز نوشتن را ياد نگرفته ام فكر كردم كه اگر واقعاً اين مطلب حقيقت داشته باشد حسابم پاك است وكلاهم پس معركه خواهد بود . به ياد ايامي افتادم كه روي يخ روخانه سر مي خوردم وبه دنبال بازيگوشي به عقب پرنده ها مي دويدم ودريخ وغبطه خوردم كه بي جهت از درس ومدرسه بازمانده بودم اين كتاب ودفتر هايي كه مدام بار دوش واسباب دردسرم بود حالا ناگهان چنان درنظرم عزيز گرديد كه دلم مي خواست تا دم مرگ يك ثانيه از آنها جدانشوم وحتي تاريخ مقدس وشرعيات وكتاب صرف ونخوهم برايم داراي قدروقيمت فراوان گرديد.

از همه بيشتر دلم به حال معلم بيچاره مان مي سوخت فكر جدايي از او چنان حالم را منقلب ساخت كه تمام كف دستهايي راكه از او خورده بودم يكباره فراموش كردم وآنهمه تنبيه وتوبيخ را از خاطرم برد فهميدم كه پيرمرد بدبخت به پاس احترام درس آخرين است كه بهترين لباسش را پوشيده است به خوبي احساس كردم كه تمام اين اشخاص ريش سفيدي كه براي وداع وخد احافظي آمده اند ودر آن گوشه اتاق درس نشسته اند غصه مي خوردند كه چرا به مدرسه نرفته اند وزبان فرانسه را بهتر ياد نگرفته اند اما امروز همه دراينجا جمع شده اند كه از خدمات ودلسوزيهاي چهل ساله ي مسيو هامل قدرداني بنمايند تا شايد بدين وسيله تا حدي وظيفه خود را درباره وطن از دست رفته خود ادا نموده باشند. درهمان اثنا صد اي مسيو هامل به گوشم رسيد كه مرابه اسم مي خواند ومي گفت بيا درست را پس بده خدا خودش گواه است كه دلم مي خواست بتوانم جانم را بدهم وقواعد اسم فاعل واسم مفعول را بي غلط وبدون آنكه زبانم لكنت پيدا نمايد به رخ حضار بكشم

 افسوس كه هنوز شروع نكرده بودم كه زبانم گرفت وكله ام دنگ شد وچنان افتضاحي بار آمد كه چيزي نمانده بود جلو گريه را ول بدهم اما باز خودداري كردم وسربه زير همان جا مثل مجسمه ايستادم شنيدم كه مسيوهامل مي گويد، پسرجان حالا مي بيني نتيجه بازيگوشي چيست انسان هرروبه خود مي گويد اي بابا فرصت زياد است وفردا ياد خواهم گرفت ووقتي خبردار مي شود كه آب از سرش گذشته وپلش به كليه آن طرف آب است بله عزيزم بدبختي ما همين بود كه هرزوز كارمدرسه وتعليم وتربيتمان را به فردا اندختم آيا حلا اينها حق ندارند به مابگويند كه شما چطور مي گوييد فرانسوي هستيد وحال آنكه زبان فرانسه را نه مي توانيد بخوانيد ونه بنويسيد پسرجانم تقصير باتونيست تقصير به گردن پدران ومادران شماست كه به فكر درس ومشق شما نبودند ومحض خاطر مبلغ بسيار ناقابلي به جاي آنكه شما را به مدرسه بفرستند شمارا به كارهاي زراعتي وامي داشتند ويا به كارخانجات مي فرستادند مگر خود من هم مقصر نيستم كه به جاي آنكه شما را به درس ومشق وادارم سرشما رابه آب دادن به باغچه ام گرم مي كردم وخودم مي رفتم در پي ماهيگيري رفته رفته صحبت مسيو هامل كشيد به زبان وگفت بدانيد كه زبان ما شيرين ترين زبانهاي عالم واز هرزبان ديگر فصيح تر وبليغ تر است وظيفه ماست كه در حفظ ونگهداري آن نهايت كوشش را بجابياوريم هرگز نبايد فراموش كنيم كه وقتي ملتي اسير بيگانگان شد مادامي كه زبان خود را حفظ نمايد مثل اين است كه كليد زندانش دردست خودش باشد. همين كه سخن مسيوهامل بدين جا رسيد كتاب صرف ونحورا بازكرد وبناي درس دادن را گذاشت يكدفعه مطالبي كه تا آن ساعت نتوانسته بودم بفهمم به قدري برايم آسان وروشن شد كه واقعاً تعجب كردم بياناتش رابه آساني فهميدم وهرچه مي گفت بي اشكال دستگيرم  مي شد راست است كه من بادقت تمام گوش مي دادم اما او نيز هرگز مطلب رابه اين خوبي تشريح وخرفهم نكرده بود معلوم بود كه پيرمرد بيچاره دلش مي خواهد پيش از آنكه از ما جدا شود تمام علم وسواد خودش را در ذهن وكله ما خالي كند. درس كه تمام شده مشغول نوشتن شديم مسيوهامل براي هريك از شاگردهاي خود سرمشقي حاضر كرده بود سرمشقها روي كاغذ هاي رنگارنگ بود ودربالاي هرورقي اين چهاركلمه را با خط درشت نوشته بود.

(( فرانسه ، آلزاس، فرانسه ، آلزاس))

به رسم معمول سرمشقها را زير چشممان دربالاي ميزهاي تحرير قرار داديم . پنداشتي بيرقهاي كوچكي هستند كه درفضاي اتاق درس باد آنها را به حركت درآورده است شاگردان با كمال دقت مشغول مشق گرديد ند وبجز صداي قلم به روي كاغذ صداي ديگري شنيده نمي شد دو سه تا زنبور وارد كلاس شده بودند ووزوز مي كردند احدي اعتنا نكرد وحتي بچه هاي خيلي كوچك هم كه به جاي مشق مشغول كشيدن خطهاي كج ومعوجي به روي كاغذ بودند ابداً سرشان را بلند نكردند. درگوشه بام كبوترها مشغول بغ بغوبغ بغو بودند وآهسته آهسته با هم راز ونيازها داشتند پيش خود فكر مي كردم كه آيا به اينها هم حكم خواهند كرد كه آلماني حرف بزنند

هروقت سرم را بلند مي كردم و نگاهم به مسيو هامل مي افتاد مثل اين بود كه بخواهد چشم ودل خود را از يادگاريهاي اين مدرسه اي كه ساليان دراز منزل وماواي او بوده پركند با يك دنيا حسرت به دروديوار نگاه مي كرد پيش خود گفتم بيچاره مردك چهل سال است كه دراين خانه ساكن  بوده ودر همين اتاق درس داده وتنها تغييري كه درطي اين مدت دراز رو داده اين است وبس كه ميزها ونيمكتها به مرور ايام زير دست وپاي شاگرد ها ساييده شده وجلاوبرق مخصوصي پيداكرده است در حياط مدرسه هم درختهاي گردو قد كشيده اند وپيچكي كه نهال آن را مسيو هامل به دست خود نشانده به لب بام رسيده ودر پنجره را پوشانيده است  معلوم بود كه جدايي وفراق با اين لانه و آلونكي كه هر وجب آن را از انس و الفتي حكايت مي كرد براي اين پيرمرد نازنين بسيار مشكل وناگوار است اما چاره اي هم نداشت ومجبور بود همان فردا با ما وبا اين خانه واين مدرسه واين درختها واين پيچك خداحافظ بگويد وبه جانب ديگري برود خواهر پيرش مشغول بستن چمدانها وبراي جمع وجور اسبابهايشان در رفت وآمد بود مسيوهامل از قيافه و وجناتش معلوم بود كه بي نهايت متاثر است ولي خودداري مي كرد وسعي داشت كه به هرترتيبي هست مجلس درس را با وقار وآرامي به آخر برساند.

ااينك مشق به پايان رسيده است وشروع كرديم به درس تاريخ شاگرد هاي كوچكتر هم صدا ها را درهم انداخته اند وفريادشان بلند است كه الف الف آ،ب الف با با با هوسرهم در همان كنج اتاق عينكش را درپشت گوشهايش محكم كرده وسرش را به روي آن كتاب الفبا انداخته واوهم با بچه ها هم آواز شده است مي ترسد مبادا اشتباهي بكند ومچش در نزد بروبچه ها باز بشود واز زور رقت وتاثر صدا در گلويش مي لرزيد تماشاي اين پيرمرد بدين وضع ما را از يك طرف به خنده واز طرف ديگر به گريه انداخته است خدا خودش شاهد است كه ياد اين روز واين درس واين منظره تالب گور از خاطرم محو وفراموش نخواهد گرديد. درهمان اثنا ساعت كليسا زنگ ظهر را زد ناقوس كليسا به صدا درآمد و درهمان ثانيه به بانگ طبل وشيپور نظاميهاي آلماني هم كه از مشق بر مي گشتند از پشت پنجره اتاق درس بلند شد مسيوهامل با رنگ پريده قد برافراشت قد وقامت او هرگز در نظر ما به آن بلندي ورسايي نيامده بود دهانش بازشد وگفت ، دوستان گرامي وفرزندان عزيزم ... دوستان.. فرزندان ... ، اما چون بغض چنان بيخ گلويش را گرفته بود كه صدايش بيرون نمي آمد خودش را به پايين تخته سياه رسانيد وقطعه گچي را برداشته با دستي محكم واستوار اين كلمات را باقوت هرچه تمامتر به روي تخته نوشت ، زنده باد فرانسه، .

آن گاه سرش را به ديوار تكيه داد وبادست اشاره كرد كه دوستان تمام شد خدانگهدار.

ترجمه جمالزاده

 

آیا اردوغان، «احمدی نژادی» شده است؟!

آيدين تبريزى

احمدی نژاد در یکی از سخنرانی هایش گفته بود که دنيا به سرعت در حال «احمدي نژادي» شدن است! آن موقع به او خندیدیم و دستش انداختیم ولی گویا ویروس «احمدی نژادی» شدن حداقل در دنیای جهان سومی ها دارد به سرعت شایع می شود. سخنرانی های پوپولیستی و لات منشانه، گردن کشی و یاغی گری در برابر قدرتهای جهانی، خودبزرگ بینی ناشی از اشتباه محاسباتی،... کار دست بسیاری از رهبران کشورهای جهان سوم داده است و می دهد. اردوغان با اظهارات نامتعارف و غیر دیپلماتیک اخیر خود و زدن اتهامات سنگین و خارج از شئون دیپلماتیک به رهبران اسرائیل، نشان داد که چقدر به این ویروس «احمدی نژادی» دچار شده است!

مباحثه جنجالی اردوغان و شیمون پرز در داووس سوئیس (1) باعث بحثهای بسیاری گردید. خیلی ها از جمله سران جمهوری اسلامی از خوشحالی سر از پا نمی شناسند و البته خیلی از افراد دیگر هم به دفاع از اردوغان پرداخته اند که جای تامل دارد. درست است که پرز در آن دیدار با بلند کردن صدای خود و داد زدن بر سر اردوغان، به صورت غیر دیپلماتیک عمل کرد که تا حدودی از شخصیتی چون پرز بعید بود، ولی پرز به جز بلند کردن غیر متعارف صدایش، حرفی غیر دیپلماتیک نزد و اتهامی به اردوغان وارد نکرد و مثلا نگفت که تو حامی تروریست ها هستی بلکه گفت که حماس تروریست است و پرسید اگر هر شب ده موشک به استانبول اصابت می کرد تو چه کار می کردی؟

 

اما اردوغان در برابر چشمان ناباور میلیونها بیننده به پرز گفت: « شما کشتن انسانها را بسیار خوب بلدید. کشتن کودکان در سواحل و مورد هدف قرار دادن آنها از سوی شما را به خوبی می دانم. دو نخست وزیر کشورتان حرفهای مهمی به من گفته اند. شما نخست وزیرانی دارید که می گویند "هنگامی که با تانک وارد فلسطین می شویم احساس خوشبختی می کنیم."» ناگفته پیداست که این اتهامات چقدر سنگین، غیرحقوقی و غیر دیپلماتیک است. یک رئیس دولت باید سنجیده، دقیق و حقوقی و محترمانه سخن بگوید. البته اردوغان در بخش اصلی سخنانش که پیش از پرز زده بود کاملا دیپلماتیک حرف زده بود، هرچند بیش از اندازه از حماس دفاع کرد و جانب عدالت را رعایت نکرد و می بایست همزمان با انتقاد از اسرائیل از حماس هم انتقاد می کرد ولی پس از داد زدنهای پرز بر سر اردوغان، او کنترلش را بر اعصابش از دست داد و چنان حرفهایی زد که شاید تا سالهای سال، هم ترکیه و هم شخص اردوغان تاوانش را بپردازند که اولین نشانه کوچکش لغو سفر جورج میچل نماینده ویژه اوباما به ترکیه پس از این حادثه بود.

 

یک نکته خیلی عجیب و مشکوک دیگر در مورد این حادثه هم این بود که اردوغان از کجا می دانست که سخنان افراطی یهودیان ضد اسرائیلی را که دو نمونه اش را در آخرین لحظات مباحثه از روی نوشته خواند، لازم خواهد داشت که کپی آنها را در یک کاغذ با خود آورده بود؟! در حالیکه از اول قرار بود که هر نفر حدود 10 تا 20 دقیقه صحبت کند و مباحثه تمام شود و وقت برای پاسخ دادن در نظر گرفته نشده بود و اردوغان در بخش اول سخنانش آن نوشته های جنجالی را نخواند. آیا او با آگاهی قبلی و برای رو کم کنی به آنجا رفته بود؟ آیا او می دانست کار به درگیری لفظی خواهد کشید که خود را آماده کرده بود؟

 

یکی از دلایل افزایش عصبانیت اردوغان، رفتار اهانت آمیز مجری جلسه در قطع سخنان او بود ولی چرا اردوغان حاضر شده بود تا در جلسه ای شرکت کند که می دانست مجری آن یک ارمنی اصالتا ترکیه ای و ساکن آمریکا و یکی از اعضای لابی ضد ترک ارامنه در آمریکاست؟ شاید این تله ای بود که لابی ارمنی از یک طرف و اسرائیلی ها از طرف دیگر برای تنبیه اردوغان بابت حرفهایی که پیش از این در مورد اسرائیل زده بود، تدارک دیده بودند! اما نکته عجیب تر این است که چرا اردوغان در حالی که با حالت قهر گفته بود که داووس برای من تمام شده است و حتی در جلسه خیلی مهم ترکیه با بانک جهانی هم شرکت نکرد، ولی درست بعد از این حادثه برای اولین بار در تاریخ، با رئیس جمهور ارمنستان دیدار کرد؟!

 

خاطرم هست که از همان شش سال قبل که حزب اردوغان قدرت را در ترکیه بدست گرفت، نگران رشد اسلامگرایی در ترکیه بودم اما بعدها عملکرد این حزب در نزدیکی به اتحادیه اروپا، رشد اقتصادی خوب ترکیه، بهبود وضعیت حقوق بشر و برآوردن اصلاحات مورد نظر اتحادیه اروپا از جمله پذیرش حذف مجازات زنا از قوانین جزایی ترکیه، تغییر سیاست ترکیه در نگاه به اقلیت کرد آن کشور و افتتاح اولین کانال تلویزیونی دولتی 24 ساعته کردزبان و بسیاری نشانه های دیگر، مرا هم مثل بسیاری دیگر متقاعد کرده بود که انگار برخلاف سایر اسلامگرایان و برخلاف نجم الدین اربکان نخست وزیر اسلامگرای سابق، این اسلامگرایان واقعا سکولار شده اند و توانسته اند اسلام را با سکولاریزم آشتی دهند!؟

 

اما حوادث چند روز اخیر همچون پتکی بر سر این خیال خام من فرود آمد و دوباره این فکر قبلی ام را تقویت کرد که سکولاریزم با ایدئولوژی گرایی و اسلامگرایی سازگار نیست و مصداق مثل «توبه گرگ مرگ است»، می باشد. اسلامگرای سکولار و دموکرات در حد نهایتش می شود همین اصلاح طلبان ایرانی که رهبرشان خاتمی، پس از هشت سال بازی دادن مردم با لغات زیبای جامعه مدنی و مردمسالاری، در نهایت برگشت و گفت که «جامعه مدنی همان مدینه النبی است!» و آب سردی بر سر همه خوش باوران ریخت.

 

واکنش عصبی اردوغان در بحث با شیمون پرز، باعث شد تا چهره واقعی او و همفکرانش نمایان شود و ما را به یاد حرفهای خمینی پیش از انقلاب انداخت که از آزادی حرف می زد و می گفت که حجاب اجباری نخواهد شد و می گفت که وارد سیاست و حکومت نخواهد شد ... ولی بعدها فهمیدیم که همه اینها دروغ مصلحتی یا به قول خودشان تقیه بوده است! خمینی تا آنجا پیش رفت که گفت حتی اصول دین را هم برای حفظ حکومت اسلامی می توان تعطیل کرد! اردوغان ها هم از قماش خمینی ها هستند، اگر او مجازات زنا را از قوانین ترکیه حذف می کند، نباید خیال کنیم که به حریم خصوصی افراد و عدم دخالت دولت در روابط زن و مرد اعتقاد دارد، بلکه اینها همان تقیه و دروغ مصلحتی خمینی و تعطیل کردن اصول دین برای حفظ قدرت و ریشه دواندن در جامعه ترکیه است تا در فرصت مناسب تکلیف خودش را با ارتش و نهادهای سکولار ترکیه یکسره کند.

 

هیاهوی ایجاد شده در ماجرای کودتای ادعایی ارگنه کون شاید هم ردی از حقیقت در خود داشته باشد و عده ای هم بدنبال زمینه سازی برای کودتا بوده باشند ولی این مساله به تدریج تبدیل به ابزاری در دست دولت اردوغان می شود که ارتش و دادگاه قانون اساسی را که تنها نهادهای مدافع سکولاریزم و آخرین سنگرهای لائیسم در ترکیه هستند را هم به تدریج فتح کند و نقشه شومش را در ایجاد حکومت اسلامی در ترکیه عملی کند.

 

پیشرفت اقتصادی سالهای اخیر ترکیه بیش از آنکه حاصل عملکرد حزب اردوغان باشد، نتیجه اصلاحات ساختاری در اقتصاد ترکیه توسط کمال درویش اقتصاددان بزرگ ترک و معاون سابق بانک جهانی بود که به دعوت بلند اجویت نخست وزیر فقید ترکیه، از مقامش در بانک جهانی استعفا داد و به ترکیه برگشت و به عنوان وزیر اقتصاد بستر را برای رشد اقتصادی ترکیه مهیا نمود.

 

هرچند اردوغان ادعا می کند که او ترکیه را به سمت اتحادیه اروپا هدایت می کند، اما در زمان دولت اجویت بود که ترکیه به عنوان کاندیدای ورود به اتحادیه اروپا پذیرفته شد و پروسه عضویت در اتحادیه اروپا شروع گردید و آنچه که اردوغان انجام داده فقط طی کردن پروسه اداری ورود به اتحادیه اروپا و تصویب قوانین درخواستی اروپاست که پس از شش سال میزان پیشرفت در این زمینه هم چندان رضایت بخش نیست.

 

با بروز بحران مالی در جهان، اقتصاد ترکیه که به شدت به اقتصاد کشورهای غربی وابسته است، دچار بحران عمیقی شده است و شاید یکی از دلایل روی آوردن اردوغان به پوپولیسم و دشمن تراشی در عرصه روابط خارجی، پوشاندن این بحران اقتصادی و سوار شدن بر موج احساسات زودگذر مردم ترکیه باشد که با تبلیغات مسموم رسانه های دولتی ترکیه به شدت ضد اسرائیلی، ضد آمریکایی و ضد اروپایی شده است تا از این طریق دوباره بتواند آرای مردم را بدست آورد که متاسفانه به نظر می رسد موفق هم بوده است!

 

چند روز پیش یک میزگرد خبری را در شبکه های خبری ترکیه در مورد غزه نگاه می کردم. مجری تلویزیون از یکی از به اصطلاح تحلیل گران برنامه در مورد غزه سئوال کرد و او گفت که اسرائیلی ها در دنیا اینطور تبلیغ می کنند که فقط اسرائیلی ها کشته شده اند و از کشته شده های فلسطینی در غزه هیچ نمی گویند! مجری با کمی تعجب پرسید یعنی منظورتان این است که در داخل اسرائیل این طور تبلیغ می کنند؟ و او جواب داد نه فقط داخل اسرائیل، بلکه در هیچ کجای دنیا نمی گویند که فلسطینی ها هم کشته شده اند و فقط کشته شدن اسرائیلی ها را می گویند!؟ من از شدت عصبانیت به خودم می پیچیدم و ایمیلی برای آن شبکه فرستادم و هرچه می توانستم بارشان کردم که مردک چرا دروغ می گویی؟ سی ان ان و بی بی سی تمام برنامه های عادی شان را قطع کرده بودند و سر هر نیم ساعت آخرین آمار کشته ها و زخمی های فلسطینی را اعلام می کردند. فلسطینی های بسیاری چه از داخل غزه و چه بیرون از غزه به صورت مستقیم حرفها و مشاهداتشان را می گفتند و به فلسطینی ها بسیار بیشتر از اسرائیلی ها فرصت برای حرف زدن داده می شد.

 

هرچند اردوغان و سایر سران احزاب خود را سکولار جا می زنند ولی تعداد زیادی از طرفداران ریز و درشت شان مدام در رسانه های دولتی و حزبی به صورت مداوم با انتشار اخبار یکطرفانه افکار عمومی ترکیه را برضد اسرائیل، آمریکا و اروپا تحریک می کنند. هرچند دولت اردوغان به آزادی رسانه های اپوزیسیون تا حدود زیادی پایبند است ولی افکار عمومی در ترکیه به حدی تحریک شده است که اپوزیسیون سکولار از ترس از دست دادن محبوبیت خود در میان مردم، تا حدودی به خود سانسوری روی آورده اند و می ترسند که حقایق را با شفافیت بگویند و در برابر این سیاستهای اسلامگرایان بایستند و فکر می کنند بهتر است در مورد مساله ای مثل غزه و فلسطین سکوت کنند و یا به دفاع یکجانبه از مردم فلسطین بپردازند تا خود را در برابر افکار عمومی ترکیه بدنام نکنند. اما نتیجه چه شده است، اردوغان با یک حرکت ناشیانه از نوع احمدی نژادی، منافع ملی ترکیه را به شدت به خطر انداخته است ولی اپوزیسیون با ایما و اشاره و با خودسانسوری به انتقادات بسیار سطحی از اردوغان بسنده کرده اند چون می ترسند که اگر در برابر او بایستند، مردم ترکیه که بسیاری شان دچار احساسات انساندوستانه شده اند و گمان می کنند که اردوغان حرکتی قهرمانانه کرده است، اپوزیسیون سکولار را به خیانت و دفاع از آدم کشی متهم کنند و محبوبیت شان باز هم بیشتر کاهش یابد.

 

اما ادامه این وضعیت بویژه اگر روابط ترکیه با غرب و اسرائیل تیره شود، باعث قدرت گرفتن هرچه بیشتر اسلامگرایان و احتمالا دستگیری و ممنوعیت احزاب سکولار و غربگرا و در یک کلام، رخ دادن انقلاب اسلامی مخملی در ترکیه و برقراری دیکتاتوری اسلامی به رهبری اردوغان خواهد شد. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، چنان خسارت جبران ناپذیری بر ترکیه وارد خواهد شد که تا دهها سال دیگر هم نخواهد توانست خود را بیابد. ترکیه، ایران نیست که نفت را بفروشد، به غرب هم احتیاجی نداشته باشد و زبانش هم دراز باشد، اگر ترکیه از غرب جدا شود و به سمت اسلام گرایی افراطی روی آورد، چنان بلایی بر سر آن خواهند آورد که از موقعیت یک کشور ممتاز در جهان اسلام به یک کشور ورشکسته حتی بدتر از پاکستان تبدیل خواهد شد.

 

واشینگتن پست پس از اظهارات اردوغان، مقاله ای منتشر کرده است با عنوان «رویگردانی ترکیه از غرب» (2) که به وضوح هشدارهای شدیدی به ترکیه در صورت انتخاب این راه داده است و نشانه های روشنی از این رویگردانی را بر شمرده است که من از برخی از آنها بی خبر بودم و با خواندنشان لرزه بر اندامم افتاد. به عنوان مثال اردوغان در واشینگتن به دفاع از بمب هسته ای ایرانی پرداخته و گفته است: «کشورهایی که مخالف بمب هسته ای ایران هستند، نباید خودشان بمب اتمی داشته باشند!».

 

لابد او فکر می کند که غربیان کافر در حق کشور برادر و مسلمان ایران تبعیض قائل شده اند و در حالیکه خودشان بمب اتمی دارند، به کشورهای مسلمان اجازه داشتن بمب اتمی نمی دهند!؟ اینجاست که معلوم می شود ذهن معیوب اردوغان اسلامگرا دنیا را به جهان اسلام و جهان کفار تقسیم می کند و خود را در کنار جهان اسلام می بیند!؟ همینطور واشینگتن پست نوشته است که اردوغان در جریان حمله اخیر اسرائیل به غزه، اعتبار عضویت اسرائیل در سازمان ملل را زیر سئوال برده و در عین حال خواسته است که حماس در مقیاس بین المللی به رسمیت شناخته شود؟! اینجاست که من داد و فریادهای شیمون پرز بر سر اردوغان را واقعا درک می کنم و به او حق می دهم!

 

اما ریشه مشکل کجاست و اپوزیسیون سکولار ترکیه چه راه حلی در پیش رو دارد؟

 

یکی از دلایل عمده شکست سکولارها و قدرت گرفتن اسلامگراها سیاستهای بسیار اشتباه خود آنها بوده است. فساد مالی دولتهای سکولار سابق و به دادگاه کشانده شدن برخی از آنها، دفاع تعصبی و غیر دموکراتیک از سکولاریزم و تلاش برای سوء استفاده از ابزارهای غیردموکراتیک برای مقابله با خطری که واقعا وجود دارد ولی راه حلش سوء استفاده از قدرت نهادهای غیر انتخابی مثل ارتش و دادگاه قانون اساسی نیست بلکه سکولارهای ترکیه باید به بازتعریف سکولاریزم و دموکراتیزه کردن آن و ارائه منطقی آن به مردم بپردازند بگونه ای که بتوانند حمایت مردم ترکیه را که در اصل مخالف حکومت دینی به شکل ایران هستند ولی سکولاریزم زورگویانه و اجباری را هم نمی پذیرند، با خود داشته باشند.

 

یکسال پیش وقتی دولت اردوغان قانون آزادی حجاب در دانشگاهها را تصویب کرد، وقتی من شاهد تلاش سکولارهای ترکیه برای جلوگیری از این قانون از طریق دادگاه قانون اساسی بودم مقاله ای (3) نوشتم و با دفاع از حق آزادی حجاب در دانشگاهها و در عین حال تئوریزه کردن مخالفت با حجاب در مدارس، به سکولارهای ترکیه توصیه کردم که در برابر این قانون نایستند و به ابزار غیر دموکراتیک برای سد کردن راه خواست عمومی مردم ترکیه اقدام نکنند چون چنین سکولاریزم زورگویانه ای عواقب وخیمی خواهد داشت. در آن مقاله چنین نوشتم:

 

«ممنوعیت حجاب به دلیل مخالفت با حق انتخاب انسان، مخالف حقوق بشر است اما در اینجا یک استثناء مهم وجود دارد و آن کودکان هستند. چون کودکان پیش از رسیدن به سن قانونی اصولا قدرت انتخاب ندارند و تحت سلطه نظرات خانواده و جامعه پیرامونی خود قرار دارند. در یک جامعه بسته و سنتی اسلامی، کودکان شانسی برای آزادی انتخاب ندارند و حتی اگر قانونی برای منع بی حجابی وجود نداشته باشد، سنتها و کلیشه های جامعه، کودکان را مجبور به تبعیت از عقاید بزرگسالان می کند که همان بزرگسالان نیز این جزم اندیشی ها را از گذشتگان خود به ارث برده اند، این سیکل باطل مانع اصلاح سنتها و رسوم کهنه جامعه می شود. یک دموکراسی سکولار باید مهمترین هدفش رهایی کودکان از این فشارها و تضمین آزادی و حق انتخاب آنها باشد لذا حجاب به عنوان نمادی دینی، به همراه سایر نمادهای دینی، باید در مدارس ممنوع باشد.... اما در دانشگاهها و سایر سازمانهای دولتی که با انسانهای بالغ و دارای حق انتخاب سروکار داریم، ممنوعیت حجاب برخلاف حقوق بشر است و با سکولاریزم نیز قابل توجیه نیست.»

 

این یک مساله ثابت شده روانشناسانه است که اگر شما مردم را از هر چیزی منع کنید، آنها به سمت آن گرایش پیدا می کنند چون انسان ذاتا آزادیخواه است و از حرف زور گریزان است. وای به حال جامعه ای که در آن داشتن حجاب نشانه آزادی خواهی و مبارزه با حرف زور حکومت باشد! ما این را به وضوح در ایران می بینیم که جوانان چقدر از حجاب متنفرند و اکثر دختران و زنانی که پایشان به خارج از مرزهای ایران می رسد، اولین کاری که می کنند برداشتن حجاب اجباری است. اما سکولارهای متعصب ترکیه در یک اشتباه استراتژیک این قانون را با ارجاع به دادگاه قانون اساسی ملغی کردند و به حزب اردوغان امکان سوء استفاده و مظلوم نمایی در برابر سکولارها را دادند که سکولارها را به مخالفت با دموکراسی و رای مردم متهم کنند و نتیجه اش این شد که باز هم محبوبیت اردوغان افزایش یافت.

 

در دوره جدید انتخابات مجلس در ترکیه، تعداد قابل توجهی از سکولارهای حقیقی از احزاب راستگرایی مثل مام میهن بریده و به حزب اردوغان پیوستند و همین باعث تقویت بسیار زیاد این حزب شد به گونه ای که امروز به تنهایی تمام قدرتهای انتخابی را در ترکیه در اختیار دارد یعنی، مجلس، دولت و ریاست جمهوری. چیزی که در تاریخ معاصر ترکیه سابقه نداشته است و در ترکیه همیشه احزاب مجبور به ائتلاف برای تشکیل دولت می شدند. این چنین تمرکز قدرتی در دست یک حزب، حتی اگر آن حزب اسلامگرا هم نباشد یک خطر برای بقای دموکراسی است. پس از انتخاب سارکوزی در فرانسه، مطبوعات فرانسه هشدار دادند که چون در این دوره برخلاف سنت همیشگی در فرانسه، هم رئیس جمهور و هم نخست وزیر هر دو از یک حزب هستند، این خطری برای دموکراسی فرانسه است.

 

این حرکت اعضای ناراضی احزاب سکولار در پیوستن به حزب اردوغان را من مشابه پیوستن همه فعالین سیاسی در زمان انقلاب به خمینی البته با درجه ای پایین تر می بینم که باعث شده است کسانی که با افکار پنهان اسلام گرایانه اردوغان (که دیگر خیلی هم پنهان نیست!) موافق هم نیستند به دلیل مخالفت با سکولارهای غیر دموکرات، پشت سر کسی رفته اند که بزرگترین خطر برای جمهوری ترکیه مدرن است.

 

به نظر من تنها راه برون رفت از این بن بست خطرناک، بازنگری اساسی در مواضع احزاب سکولار و جداسازی دوباره نیروهای واقعا سکولار از بدنه حزب اردوغان و تضعیف آن در انتخابات بعدی است به گونه ای که یا اردوغان از قدرت کنار رود یا مجبور به ائتلاف با سایر احزاب شود. حرکت های غیر دموکراتیک برای کودتا و یا بستن حزب اردوغان به احتمال زیاد به دلیل محبوبیت بالای او و شخصیت کاریزماتیکش کار را بدتر کرده و احتمالا به وقوع انقلاب اسلامی در ترکیه منجر خواهد شد.

 

البته در دنیای سیاست، عقب نشینی از سیاستی که سکولارها از زمان آتاتورک بر آن تاکید کرده اند چیز ساده ای نیست و مطمئنا سران احزاب سیاسی سکولار موجود نمی توانند به این راحتی شب بخوابند و صبح بیدار شوند و مثلا بگویند از امروز با آزادی حجاب در دانشگاهها موافقیم! آن وقت طرفدارانشان می گویند پس اینهمه سال چرا سیاست اشتباهی را ادامه دادید؟!

 

باید راه سومی در فضای سیاسی ترکیه باز شود تا با گرفتن شعارهای پوپولیستی و عامه پسند اردوغان از دستش او را خلع سلاح کند و نیروهای میانه رو سکولار را حول حزب سکولار مدرنی جمع کند که شعارش آزادی حجاب در دانشگاهها و مراکز دولتی ولی مخالفت با آزادی حجاب در مدارس، اعطای آزادی های سیاسی و مذهبی بیشتر در عین حال اعطای آزادی های بیشتر به گروههای آتئیست و بی دین (دولت اردوغان سایت یک بیولوژیست و آتئیست مشهور جهان، ریچارد داوکینز (4) را سانسور کرده است) اعطای تبعیض مثبت برای زنان برای افزایش مشارکت آنها در جامعه حتی با وجود داشتن حجاب و .... باشد و با انتقاد همزمان از اردوغان به دلیل تبلیغ اسلامگرایی و هدایت ترکیه به سمت حکومت اسلامی مشابه ایران و همینطور از احزاب سنتی سکولار به دلیل عدم پایبندی آنها به آزای های فردی و مذهبی مردم از جمله حق انتخاب نوع پوشش و سوء استفاده از نهادهای قدرت غیر انتخابی مثل ارتش و دادگاه قانون اساسی برای پیشبرد سیاست خود، در درون حزب اردوغان شکاف ایجاد کنند و در صورت رسیدن به قدرت، با برداشتن ممنوعیت حجاب در دانشگاهها و مراکز دولتی در دوران اقتدار یک دولت سکولار، این حربه احزاب اسلامگرا را که همیشه با توسل به آن رای بخش بزرگی از جامعه سنتی و مذهبی ترکیه را به خود جلب می کنند، از دست آنها بگیرند.

 

مشکل امروز ترکیه از داشتن حجاب زنان بسیار عمیق تر است. اگر احزاب سکولار همچنان تعلل کنند و اجازه بدهند تا اردوغان با حرفهای پوپولیستی اش توده های عوام را با خود همراه کند و یک دوره پنج ساله دیگر هم در قدرت باقی بماند، آنگاه شاید نه تنها نخواهند توانست به زور حجاب را از سر زنان ترکیه بردارند، بلکه مجبور خواهند شد به زور حجاب بر سر زنان خود بگذارند! در سالهای گذشته رشد اقتصادی خوب ترکیه باعث افزایش رضایت مردم از حزب حاکم شده بود ولی بروز بحران اقتصادی جهانی به اقتصاد ترکیه هم صدمات زیادی زده است که سکولارها از این فرصت هم می توانند استفاده کنند تا با انتقاد از سیاستهای اقتصادی اردوغان محبوبیتش را پایین آورده و او را از اریکه قدرت پایین بکشند. چون طولانی شدن دوره زمامداری اسلامگرایان خطر موفقیت طرحهای آنها برای کنترل کامل اوضاع و برقراری حکومت دینی را بیشتر می کند.

 

در اینجا مسئولیت ما ترکهای آذربایجانی که یک تجربه سنگین انقلاب اسلامی را داریم و افکار این اسلامگرایان را بهتر از مردم ساده دل ترکیه که همچون زمان انقلاب در ایران حرفهای این به اصطلاح مردان خدا را باور می کنند، می شناسیم، بسیار سنگین و خطیر است. درست است که ما خود هزار و یک مشکل و دردسر داریم ولی دیگر سکوت جایز نیست ما باید تجربیاتمان را به مردم ترکیه با شفافیت بسیاری برسانیم. باید کتابها و فیلمهای مستندی در مورد انقلاب ایران را به زبان ترکی ترجمه کنیم و برای بیدار کردن مردم ترکیه در آن کشور منتشر کنیم. باید به آنها نشان دهیم که چگونه بالاترین روحانی مذهبی در ایران دهها دروغ شاخدار در مورد آزادی و دموکراسی گفت و همه را فریب داد. باید وارد مطبوعات و رسانه های ترکیه شویم. با گروههای سیاسی سکولار ترکیه وارد گفتگو و تبادل نظر شویم و هر کس به هر طریقی که می تواند حتی با هشدار دادن به چند نفری که آنها را از نزدیک می شناسد، جلوی این فاجعه را بگیریم.

 

(1): http://gaia.world-television.com/wef/worldeconomicforum_annualmeeting2009/default.aspx?sn=7017&lang=en

(2): http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2009/02/01/AR2009020101672.html

(3): http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-44876

(4): http://richarddawkins.net/

 سایت نویسنده: http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=3&autorid=337

 ایمیل نویسنده: aydin.tabrizi@gmail.com