سه دلیل حبس هشت ساله سعید متین یور - تاریخچه روشنفکری آذربایجان و منطق مکالمه سعید

ابراهیم رشیدی(ساوالان)

 

 

الهه این- آنای (آیش تار) به میل قامش می گوید: نزد من بیا گیل گمیش و معشوق من باش من ارابه ای از سنگ لا جورد و طلا برایت مهیا خواهم کرد با چرخ هایی زرین و دسته هایی از سنگ ائل میشو( کتیبه پنج- اسطورفه قبل قامیش)

دکتر رضا براهنی پیشه وری را بزرگترین رجل سیاسی تاریخ معاصر آذربایجان خوانده است. منظور براهنی از رجل سیاسی آذربایجان معاصر همه مردان بر خاسته از این ملت از امیر کبیر، سید جمال الدین اسد آبادی تا احمد کسروی، تقی ارانی و مهدی بازرگان تا میر حسین مومسوی فارغ از جنس عقیده و ایدئولوژی را شامل می شود.

همچنین ایشان در مصاحبه خود با
تلویزیون گوناز ت-و مدعی شد: اگر پیشه وری می توانست حرکتی را که در آذربایجان شروع کرده بود به مرحله اجرا در آورد می توانست الگوی مناسبی برای همه ملت های مظلوم گردد و به همین علت پیشه وری شخصیت تکرار ناپذیر تاریخ است.

جهت بررسی ادعای دکتر براهنی تاریخچه مختصری از پنج نسل روشنفکری آذربایجان معاصر را باهم می خوانیم.

نسل اول روشنکفران قبل از مشروطه

نیروهای اجتماعی در هر جامعه ای شامل طبقات اجتماعی و همچنین شامل مجموعه گروهها و شئونی است که ذاتا طبقه به شمار نمی روند ولی ممکن است به نمایندگی از طبقات اجتماعی عمل کنند. در آذربایجان شکافهای تاریخی و ساختاری داخلی و تاثیرات خارجی هر چند موجب شکل گیری ساختار نسبتا پیچیده ای از نیروهای اجتماعی- سیاسی شده است، ولی می توان مهتمرین نیروهای اجتماعی عصر قبل از مشروطه آذربایجان را اشرافیت زمیندار، روحانیت و سرمایه داران بازار( تاجران) تلقی نمود.

در اواخر عصر قاجار، اشراف و خوانین، مقتدرترین نیروی اجتماعی آذربایجان بودند و نسبت به دوره های قبل وابستگی آنها به دربار کمتر شده و استقلال عمل بیشتری بدست آورده بودند. حضور نیروهای روسیه درمنطقه باعث شده بود خوانین که تا دیروز با یکدیگر دشمنان تاریخی بودند در برابر این نیروی خارجی چاره ای جز اتحاد با یکدیگر نداشته باشند. کتاب«توپ» اثر غلامحسین ساعدی به وضوح نشانگر این مطلب می باشد. در طی انقلاب مشروطه بخش های مترقی و روشن بین اشرافیت در پیشبرد این انقلاب بر ضد استبداد نقش داشتند. و بر اساس نظام نامه ی انتخابات مشروطه به اشراف به عنوان یکی از طبقات شش گانه سهمیه مشخصی از کرسی های مجلس تخصیص داده شد.

هر چند در اواخر عصر قاجر به دلیل نفوذ روبه گسترش تمدن مسیحی غرب و گرایش قاجاریه به نوسازی نوعی واکنش برای پاسداری از سنتها و فرهنگ و اقتصاد ملی در بین روحانیون شکل گرفت ولی به دلیل ذات غیر سیاسی روحانیت آذربایجان این گرایش هیچ وقت از صحبت های دوستانه و محفلی فراتر نرفت ولی همین صحبت های محفلی روحانی زادگان را به یکی از اصلی ترین ارکان روشنفکری عصر مشروطه آذربایجان تبدیل کرد.

با گسترش تجارت خارجی و نفوذ غرب، صادرات مواد خام از تبریز و سایر شهرهای آذربایجان به بازارهای خارجی افزایش یافت و این موجب گسترش و تقویت طبقه تجار و بازرگانان آسیب دیده ی آذربایجان گردید. تجار آذربایجان در طول سالهای مدید جنگ عثمانی- صفوی و بعدها تزار روسیه- قاجاریه به شدت از وضعیت موجود ناراضی بودند. برای همین آنها از اندیشه های لیبرالی به معنی عدم مداخله حکام در تجارت که از طریق روشنفکران در حال اشاعه بود حمایت می کردند. این در شرایطی بود که حکومت موانعی برای گسترش تجارت و فعالیت تجاری ایجاد می کرد. برای همین شاید بتوان گفت تاجران و فرزندان آنها اصلی ترین رکن روشنفکری آذربایجان عصر مشروطه را تشکیل می دادند که در بخش دوم این مقاله از بزرگانی چون طالبوف و زین العابدین مراغه ای نام برده ایم و علی میسو رهبر مرکز غیبی تبریز یکی از آنها بود. نظام نامه انتخابات مشروطه بازرگانان را نیز به عنوان یکی از طبقات عمده ی ششگانه کشور شناسایی کرده و سهمیه ای از کرسیهای مجلس به آنها داده شد.

آذربایجان در عصر مشروطه بخاطر ارتباط با آذربایجان شمالی و ترکیه عثمانی منطقه ای بسیار پویا و ترقی خواه بود. اساس تفکر روشنفکران آن عصر که طلایه داران روشنفکری و بیداری سایر مناطق نیز بودند(چنانکه در بخش دوم دیدیم) محدود کردن اعمال حکومت از طریق قانون، ترقی و توسعه، پاسداری از سنتها و ارزشهای فرهنگی، تاریخی بوده است هر سه نیروی عمده اجتماعی آن دوران نیز از این خواسته ها حمایت کرده و روشنفکران را که در حقیقت از همین طبقات بودند همراهی می کردند.میرزا جلیل محمد قلی زاده و میرزا علی اکبر صابر بدلیل توزیع نشریه ملانصرالدین در آذربایجان جنوبی از دیگر روشنفکران تاثیر گذار آذربایجان ایران به حساب می آیند.

مولف کتاب آذربایجان روسیه، میرزا فتحعلی آخوندوف را نماینده آن نسل روشنفکری می داند که هویت تاریخی خود را ایران می داند و به مفاخر ایران افتخار کرده و نوشته های خود را به دلیل تسهیل در فهم عامه به تورکی می نویسد و از هویت زبانی تورکی دفاع می کند و سیستم سیاسی و اداری روسیه را چارچوب سیاسی مورد قبول و مدرن می داند.

لذا می توان گفت روشنفکر عصر مشروطه آذربایجان هنوز تنها یک منتقد وضع موجود و نابسامانی هاست ولی خود از دریچه ایدئولوژی خاصی صحبت نمی کند.

نسل دوم: روشنفکران دوره عدم ثبات ( از مشروطه تا رضاخان)

فعالان دوره ی بعداز مشروطه همگی بازماندگان همان روشنفکران عصر مشروطه بودند اسدالله خان غفارزاده از اهالی اردبیل و فارغ التحصیل دارالفنون بود که به همراه احمد سلطان زاده، دبیری فرقه عدالت را بر عهده داشتند. بیش از نصف نمایندگان دموکرات مجلس دوم آذربایجانی بودند که توسط حیدرخان عمواوغلو و محمد امین رسول زاده رهبری می شدند. جوانترها مانند تقی رفعت، شیخ محمد خیابانی و کلنل پسیان نیز هر کدام پیشتازی عرصه ای از فعالیت های ادبی یا سیاسی را بر عهده داشتند. در این دوره حضور آذربایجانی ها در عرصه سیاست ایران به حدی چشم گیر بود که آبراهامیان بیشتر دموکراتهای مشهد را نیز آذری نوشته است اما منظور ما از روشنفکران این دوره متولدین این دوره و کسانی را شامل می شود که مشروطه را تجربه نکرده بودند. این دوره تقریبا با سخت شدن عرصه بر آذربایجانی های دموکرات به پایان رسید و با سر کار آمدن رضاخان سیر گذشته روشنفکری آذربایجان که با تاکید بر حقوق زبانی و تجدد خواهی بود، نابود شده و آنهایی که رشد فکری آنها همزمان با دوره رضاخان بود بیشتر به باستانگرایی ایران یا جریانهای چپ فارس محور روی آوردند. در تبریز
۴۴ نفر از مشروطه خواهان اعدام علنی شدند. حمید خان تربیت توسط اعتدالیون کشته شد. رسول زاده تبعید شد، خیابانی و تقی رفعت کشته شدند و تمام میراث داران مشروطه از بین رفتند تا جوانان این عصر بدون ارتباط با گذشته خود و تنها به دلیل آشفتگی داخلی خواهان قدرت مرکزی متقدر و مستبدی باشند که با آمدن او آذربایجان به مدت بیست سال از همه عرصه های سیاسی و اجتماعی اخراج خواهد شد. رسمی شدن زبان فارسی چنان ضربه ی مهلکی به آذربایجان وارد کرد که عمق آن را با یک نگاه به انجمن های روشنفکری هر تفکری می توان فهمید در حالیکه تا اواخر عمر قاجار روشنفکران آذربایجان پیشتاز همه عرصه ها بودند در طول بیست سال حکومت رضاخان به اقلیتی بی تاثیر تبدیل شدند. برای مثال از بین چهارده نفر رهبران اصلی نخستین جنبش کمونیستی ایران که همگی متولد قبل از مشروطه می باشند ده نفر تورک، دو نفر فارس و دو نفر از ارامنه آذربایجان بودند ولی زمانیکه در سال ۱۳۱۷ ، گروه موسوم به ۵۳ نفر محاکمه می شدند تنها هفت نفر آذربایجانی در میان آنها وجود داشت و اکثرا متولد دوره ی مشروطه تا رضاخان بودند و شش نفر از آنها (به جز تقی شاهین) تحت تاثیر فضای ضد تورک حاکم خود، به شدت افکار نژاد پرستانه و ضد تورک داشتند.

این رقم در بین
۱۵ نفر رهبران حزب ایران که همگی متولدین این دوره می باشند به سه نفر تقلیل می یابد و از بین آنها مهدی بازرگان، رضا زاده شفق متولد تهران و اصغر پارسا ساکن تهران بودند. برای همین هیچ گونه وابستگی یا شناختی از آذربایجان و تاریخ و زبان آن، در آنها دیده نمی شد. حتی آنهایی که به ادبیات روی آوردند مانند شهریار و پروین اعتصامی به جای سرودن شعر به زبان خود استعداد خود را در خدمت ادبیات فارسی قرار دادند.

نسل سوم: روشنفکرانی که حکومت یکساله آذربایجان را تجربه کردند( متولدین دوره رضاخان)

حکومت رضاخان که واکنشی بر دوره ی از هم پاشیدگی بعداز مشروطه بود در سالهای آغازین از حمایت قاطع روشنفکران آن عصر که می خواستند جامعه چند فرقه ای سنتی خود را به ملتی مدرن مبدل سازند، همراه بود. اشرافیت آن دوره که برای توجیه برتری احتماعی خود می خواستند از برتری تاریخی قوم فارس بر سایرین دم زنند و آرزوی دیرینه تبدیل امپراطوری چند قومی به دولتی واحد با مردمی واحد و یک قوم، یک زبان، یک فرهنگ و یک قدرت سیاسی محقق سازند به رضاخان پیوستند، ولی چیزی نگذشت و در کمال حیرت آنها سرباز وطن پرستی که قرار بود مردمش را از خواب رویایی شکوه و عظمت باستان بیدار کند و به سده ی بیستم سوق دهد شروع به کشور دوشی کرد. برای همین حکومت رضاخان برای آنهایی که دوره ی هرج و مرج قبلی را ندیده بودند و برای نسل جدید آذربایجان که حکومت رضاخان چیزی جز تحقیر و ویرانی برای آنها نیاورده بود توجیه خود را از دست داد ولی استبداد مانع شکل گیری هر گونه نهضتی بود تا اینکه آزادی بعداز شهریور بیست از راه رسید.

حکومت یکساله آذربایجان، ملتی را که در طول چهل سال گذشته نه تنها جایگاه ممتاز خود را از دست داده بود بلکه می رفت تا همیشه از تاریخ حذف شود، به سرعت به اصلی ترین و تاثیر گذارترین ملت منطقه تبدیل کرد. آذربایجان فراموش شده ی دیروز، امروز به تیتر اصلی آژانس های خبری تبدیل شده است. حکومت موقت آذربایجان به اولین مناقشه جنگ سرد جهانی ما بین آمریکا و شوری تبدیل شد و پیروز این جنگ آمریکا و محمدرضا بود.

از آنجا که افکار همه ی آذربایجانیان آن دوره چه موافق و چه مخالف تا آخر عمرشان تحت تاثیر آن وقایع شکل گرفته است پیشه وری را تاثیر گذارترین و بزرگترین رجل سیاسی آذربایجان می توان خواند. و تفکر حاکم بر روشنفکری آن نسل را ماندگارترین و ریشه دار ترین تفکر نامید.

روشنفکری آن دوره از پروفسور زهتابی، دکتر جواد هئیت، پروفسور فرزانه، تا جوانانی مانند غلامحسین ساعدی، رضا براهنی و صمد بهرنگی کامل شده ی همه افکار آماتور و مبتدی نسلهای قبلی بود.

نسل اول روشنفکری آذربایجان، ایرانیت را اساس هویت تاریخی خود می دانستند ولی فریدون ابراهیمی و بعدها پروفسور زهتابی هویت تاریخی و ملی مستقل تورکان ایران را به رشته تحریر در آوردند. نسل دوم کمونیسم را یگانه مسیر ترقی و تجدد می دانستند ولی پیشه وری با علم به اصول چپ و راست حاکمیت دموکراتیک ملی را به عنوان مسیر مبارزه خود انتخاب کرده بود.

زمانی خلیل ملکی گفته بود: ما در خانواده هایی به دنیا آمدیم که فقر اولین مشخصه آنها بود، بنابراین کمونیسم ما را انتخاب کرده بود.

انتخاب نسل دوم انتخابی عکس العملی است ولی پیشه وری بعد از تجربه افول آذربایجان در دوره ی رضاخان، زبان را اساس خواسته های خود خواند. آنها مانند نسل اول از زبان تورکی تنها به دلیل تسهیل در فهم عامه استفاده نمی کنند. تورکی دیگر تنها زبان شعر نیست بلکه زهتابی تاریخ را به تورکی می نویسد پیشه وری مقالات سیاسی خود را به تورکی می نویسید؛ یعنی، تورکی زبان رسمی و ملی ماست.

پنجاه سال تکاپوی روشنفکری مدت خوبی بود برای اینکه روشنفکری آذربایجان نقاط ضعف خود را شناخته و شاکله فکری خود را بصورت کامل شکل دهد. اینکه افرادی مانند کاظم زاده، رضا زاده، کسروی که زمانی مجاهدان مشروطه بودند ولی بعد از سرخوردگی ناشی از شکست مشروطه، به اصلی ترین دشمنان زبان و هویت خود تبدیل شدند مؤید این مطلب است که ساختار فکری آنها بر اساس اصول محکم و خلل ناپذیری شکل نگرفته بود ولی آنهایی که حکومت آذربایجان را حتی در هفت و هشت سالگی تجربه کرده اند هنوز به آرمانها و عقادید آن مردان بزرگ مؤمن و معتقدند.

می توان ادعا کرد که روشنفکری آذربایجان در دوره ی سوم خود در مقام فکر و تصمیم به مرحله کمال رسید حتی شاعرانی که پیش از آن به زبان فارسی شعر سروده اند نوشتن به زبان خود را آغاز کردند.

نسل چهارم: روشنفکران دوره ی بایکوت و گسست تاریخی( متولدین بیست تا پنجاه شمسی)

ارتش ایران با حمایت آمریکا دست به اشغال آذربایجان زد. آنها مجاهدانی را که مبارزات مشروطه، خیابانی، پسیان و پیشه وری را تجربه کرده بودند، به شهادت رساندند تا هیچ تجربه ای از گذشته این ملت به جوانها نرسد. کتابهای تورکی را در میادین شهرها آتش زدند تا حتی طاقچه خانه ها داستانهای کوراوغلو، غزلیات علی آغا واحید را فراموش کنند، ولی حتی جوانان و نوجوانان آن دوره نیز چارچوب کلان فکری خود را یافته بودند، دیگر نمی شد آنها را مانند مجاهدان مشروطه که ترقی خواهی با هر طریق ممکن خواسته آنها بود به صفوف خود بکشند. همه ملت متوجه زبان و هویت خود شده بودند از آنجا که برنامه های پیشه وری صرفا در حد شعار نمانده و در مدت یکسال عملی نیز شده بود، الگوی مناسبی در اختیار مردم بود. دیگر حکومت با محافل روشنفکری درگیر نبود، تصمیم به نسل کشی گرفت. نزدیک به هفتاد و پنج هزار شهید، زندانی و تبعیدی هزینه سنگین هویت طلبی آذربایجان بود.

برای همین روشنفکران دوره ی محمد رضا شاه مانند میر حسین موسوی، مصطفی چمران، محمد حنیف نژاد، سعید محسن هیچ ارتباطی با تاریخ و هویت خود ندارند. آنها نه نوشته های تورکی دوره ی مشروطه را دیدند، نه به تحقیرها و تبعیضهای دوره ی رضاخانی واقفند و نه از کسی در مورد حکومت آذربایجان شنیده اند. هر چند بازماندگان حکومت آذربایجان به آرمان خود مؤمن بودند ولی استبداد محمدرضا و خصوصا بر خورد قهر آمیز او با زبان تورکی - تنها ابزار غلبه بر تک صدایی فرهنگی و بالطبع تک صدایی سیاسی - مانع شد تا نسل بعدی با آن اندیشه آشنا شوند. صمد بهرنگی به خاطر مجموعه اشعار تورکی به نام پاره پاره محاکمه شد و براهنی تنها به خاطر بکار بردن یک لغت قاپدی- قاشدی در یک مقاله بیش از چهارماه در زندان ماند. آشیق ها، این حافظان فرهنگ تبعیدی ما، بقیه عمر خود را در تبعیدگاه های سیبری سپری کردند. برای همین دوره ی پهلوی دوره ی حذف آذربایجان از عرصه روشنفکری و روشنگری است و در نتیجه دوره ی غیبت روشنفکران از عرصه اجتماعی نیز هست تا شاهد انقلابی به رهبری نیروهای اجتماعی سنتی باشند. بر حسب مسموع میرحسین موسوی در دوره ی ابتدایی به همکلاسی های خود می گفته که اگر بتواند راه شیخ محمد خیابانی را دنبال خواهد کرد ولی این گفته از رویایی کودکانه تجاوز نکرد. مگر دموکرات بزرگ خیابانی بعد از مسدود دیدن مسیر دموکراسی در تهران به تبریز برنگشت؟

ولی میر حسین موسوی نیز مانند خلیل ملکی و نقی ارانی و بازرگان هنگام سفر به آذربایجان فارسی صحبت کرده و نه تنها باعث ناراحتی هموطنان خود شد بلکه باعث شد نسل پنجم روشنفکری آذربایجان موسوی را همراه خود ندانستند.

نسل پنجم: روشنفکرانی که سرنگونی حکومتهای پهلوی و شوروی را دیدند( متولدین پنجاه به بعد)

سکون حاکم بر ایران با سقوط پهلوی درهم شکست. بازماندگان حکومت آذربایجان مانند دکتر جواد هئیت، دکتر فرزانه، پروفسور زهتابی، دکتر صدیق و سایرین لزوم تدریس زبان تورکی در مدارس را مطرح کردند. فروپاشی شوروی نیز باعث شد تا بالاش آذر اوغلو، سهراب طاهر و دیگران بعداز سالها دوباره با بازگو کردن خاطرات حکومت آذربایجان و جنایات ارامنه در قره باغ، دانشجویان آرمان خواه آذربایجان را متوجه آن سامان کردند.

نسل جدید آذربایجان که سعید متین پور نیز یکی از آنهاست با استفاده از فرصت بوجود آمده از سرنگونی پهلوی و فروپاشی شوری توانست با تاریخ روشنفکری ملت خود ارتباط بر قرار نماید. آنها به مدد اینترنت و ماهواره دیگر در حصار تنگ پهلوی محبوس نیستند بلکه مانند عصر مشروطه جریانهای فکری باکو و استانبول را تعقیب می کنند، امری که تحمل آن برای شوونیسم سخت است. تجربه تلخ آنارشیسم افسار گریخته دوره فروپاشی ایران را می دانند و در چنین لحظاتی خود و ملت خود را از فتنه دور نگه می دارند. مانند عصر حکومت ملی زبان و هویت را اساس خواسته خود می دانند. تبعیض های قانونی و تحقیر های عرفی حاکم بر تورکها را مانع اصلی تجدد و ترقی و ظلم مضاعفی بر پیکر آذربایجان دانسته، خواهان برچیده شدن بساط شوونیسم فارسی هستند. همچنانکه هیچ جریان فکری دیگری سهمی از نسل جوان آذربایجان دوره ی حکومتی ملی نداشت( جز آذربایجانی هایی که آن زمان در تهران، قم یا خارج از ایران زندگی کرده و دروغهای مطبوعات را باور کرده اند) امروز نیز تقریبا همه انرژی و استعداد نسل جوان آذربایجان در بر قدرت حرکت ملی می باشد.

زندان ده ساله رضاخان مانع از آن شد که پیشه وری بتواند افکار خود را کامل به مردم منتقل کند. تقی شاهین که از
۵۳ نفر بود و در زندان فرصت آشنایی با افکار پیشه وری را داشت از گروه خود جدا شده و تا آخر عمر ( دهه هفتاد شمسی) به اندیشه های آن مرد بزرگ مؤمن بود. رود خانه ارس، یخچالهای سیبری، سانسور شانشاهی نیز مانع انتقال اندیشه های صمد، زهتابی، ساعدی به ملت خود شد.

پروفسور زهتابی بارها می گفت: در آثارم موارد ناتمام بسیارند، آنها نه در اندیشه بلکه در بیان ناتمام مانده اند( ترجمه از تورکی). بیان ناتمام افکار زهتابی را براحتی می توانیم در جلد دوم کتاب تاریخ دیرین تورکهای ایران حس کنیم. عمر پر بار آن بزرگان در دوران ظلمانی رژیم های استالین و پهلوی در تنهایی و تبعید گذشت تا بسیاری از آثار نویسندگانی مانند علی کمالی، حبیب ساهر هرگز منتشر نشوند یا هیچ گاه فرصت نگارش نیابند. به عقیده من تنها نقطه ضعف نسل سوم روشنفکری آذربایجان نداشتن فرصت بیان بود. چیزی که نسل پنجم به رهبری جوانانی مانند متین پور درصدد رفع آن نقیصه نیز قدم برداشته است. نسل سوم بر عکس نسل اول با ترکیه نیز بیگانه بود که این نقیصه نیز امروز بر طرف شده است و شونیسم می داند که با نسلی که از لحاظ فکری تکامل یافته روبروست و شاید از اینکه امروزه امکان نسل کشی از نوع
۱۳۲۵ وجود ندارد اندوهگین است. سعید متین پور بر این باور بود که نسل جوان آذربایجان باید به محض یاد گرفتن خواندن و نوشتن زبان تورکی وبلاگی برای خود راه اندازی کند و با ملت خود گفتگو کند نباید این فرصت بدست آمده را از دست داد و فردا افسوس خورد. مطبوعات محلی، نهادهای غیر دولتی و سایت های اینترنتی ابزار مکالمه ماست. سعید متین پور علت بایکوت سنگین آذربایجان در ادوار گذشته را خود فهمیده بود. راز اساسی خشم شوونیسم از سعید در این نکته نهفته بود. او از هر ابزاری برای گفتگو با ملت خود بهره می گرفت، از نشریات دانشجویی تا مطبوعات محلی، از جلسات اصلاح طلبی تهران تا استانداری زنجان از قلعه بابک کلیبر تا سبزه میدان زنجان، از وبلاگهای تورکی تا سایت های فارسی همه میزبان سعید متین پور بود تا با مردم گفتگو کند. اتهام ارتباط با بیگانه برای متین پور از بیخ و بن، بی اساس است زیرا سعید حتی در آن جلسه مورد ادعا نیز شرکت نکرده بود، اتهام سعید ارتباط با مردم و گفتگو بود... البته آنهایی که بیگانه تعریف می شوند با نوشته های سعید ارتباط برقرار می کردند و از طریق آنها از احوال آذربایجان مطلع می شدند. سعید مبارزی از جنس پیشه وری، زهتابی و بهرنگی است که در منطق آنها مکالمه دو مرحله دارد.

قبل از اینکه وارد مکالمه شوی باید سالیان سال تفکر، تجربه و مطالعه یگانه کار تو باشد و آنگاه که اساس افکارت بر خودت معلوم شد شروع به مکالمه می کنی. آنهایی که مجموعه ضد و نقیضی از افکار را در خود جمع کرده و با هرکسی از دری سخن می گویند وراج هستند. آنهایی که قبل از عمل ساختار محکم فکری نداشته باشند عمل آنها کور و حاصلش سرگردانی است. نسل پنجم روشنفکری آذربایجان به گفته های خود هزاران دلیل مبرهن دارد و احتمال به انحراف کشاندن آنها تقریبا سپری شده است.

بعد از تفکر زمان مکالمه است. مرحله اول مکالمه با کسانی است که مورد ظلم واقع شدند و ظلم را با جان و دل لمس کرده اند. ملت آذربایجان، ملتی که رنج، تبعیض و تحقیر بر پیشانی او نقش بسته اولین مخاطب ماست. کسانی که قبل از آگاه کردن ملت خود به گفتگو با روشنفکر فارس می روند همانند زنی است که برای دفاع از حقوق زنان ابتدا با مردان به مباحثه می نشیند و یاهمان مسیر اشتباه سیدجمال الدین اسد آبادی را طی می کند که می خواست ظالمان را به ظلم خود واقف ساخته منصرف نماید.

مرحله دوم مکالمه با آنهایی است که یا ندانسته دستگاه ظلم را همراهی می کنند یا به خاطر نفع اندکی که به آنها می رسد خدمت بزرگی به بنای ظلم می کنند.

ده سال زندان رضاخان پیشه وری را از گیلان و تهران به تبریز کشاند او ابتدا ملت خود را طرف گفتگو قرار داد سپس مظلومان دیگری مانند کردها و قشقایی ها را با خود همراه ساخت ولی فرصت مکالمه با مطبوعات تهران را که بر اساس پیشداوریهای خود همراه استبداد شده بودند بدست نیاورد. صمد ابتدا با روستاهای آذربایجان صحبت کرد سپس سراغ جلال آل احمد رفت. زهتابی بر این باور بود که بعد از نسل کشی
۱۳۲۵ چون ما دوباره از صفر شروع می کنیم باید نسلی فقط به مکالمه با ملت خود مشغول شود. سعید بعداز گفتگو با جوانان ابتدا مکالمه با اصلاح طلبان زنجان را در دستور کار خود قرار داد.

دلیل اصلی حبس هشت ساله متین پور در اینست که فرصت مکالمه از او گرفته شود. اینک ما باید به بهانه حبس سعید باب مکالمه را باز کنیم. از دیدگاه سعید، زندگی بنا به ماهیت خود یک مکالمه است. زنده بودن به معنای شرکت در مکالمه است زندگی پرسیدن است، گوش کردن، پاسخ گفتن، توافق داشتن وغیره است. کافی بود تنها یک جلسه سعید را از نزدیک ببینی. شور وصف ناپذیر او برای صحبت با مردم به هر ابزار ممکن را حس می کردی. مهرماه سال
۸۵ که عباس لسانی آزاد شده بود به اردبیل آمد. ابتدا از اینکه تولید فرهنگی بسیار کم است گلایه کرد و گفت در عرصه موسیقی بعد از آراز ائل سس شاهد آثار جدی و جدیدی نیستیم. همانجا از همگان خواست که جهت رساندن اخبار اردبیل اقدام به راه اندازی وبلاگ نمایند و آدرس اینترنتی خود را به همه داد تا در ارتباط باشند. اتهام ارتباط با بیگانه سعید همین بود ارتباط با همه و مکالمه با مردم.

نسل امروز نباید این فرصت مکالمه با مردم را از دست بدهد امروز چارچوبهای فکری ما مشخص شده است. نباید ما از مکالمه بترسیم این آنها هستند که می ترسند و متاسفانه نسل گذشته ما نیز یا سکوت کردند یا به کنج عزلت خود خزیده اند.

و آنها که زبان گشودند دیگر زبان ما نبودند. این بار با زبان خودمان برای ملتمان با ملت خودمان صحبت می کنیم. خوب می دانیم که سعید مدت هفت ماه تحت باز جویی بود همه می دانیم بازجویی هر چه باشد مدت چهل و پنج روز تمام می شود. پس هفت ماه برای چه بوده است؟ آنها می خواستند با همه ابعاد فکری نسل امروز آذربایجان آشنا شوند. آنها می خواستند راههای احتمالی انحراف کشاندن حرکت را شناسایی کنند و زهی خیال باطل.

آنها می خواستند ما را وادار کنند تا از گفتگو با ملت خود منصرف شویم. آنها نمی خواهند ما از افکار خود دست برداریم می خواهند ما با دیگران گفتگو نکنیم. بیان ناتمام زهتابی امروز کامل می شود. پیشه وری فرصت گفتگو با تهران و قم را نداشت و نصف ملت ما از دست او دور بود ولی ما داریم. سعید گاهگاهی به تهران می رفت ولی با ادبیات تبریز، برای تهران و تبریز.

دیگرآنها نخواهند توانست آشیق قشم جعفری را به کوههای میشو تبعید کنند اینک آشیق های ما در یک دست قوپوز و دست دیگر میسری قلینج در تهران و قم با ملت خود صحبت می کنند.

و قیل قامیش باید از دروازه کوه میشو گذر کند تا به دیدار اوتنا- پیشتیم برسد و عمر جاویدان یابد( کتیبه نُه، اسطوره گیل گمیش).

 

 

به نقل از ساوالان سسی