سه دلیل حبس هشت ساله متین پور (بخش دوم)

 روشنفکر ، بیگانه ای داخلی، همسایه، بیگانه ای خطرناک

 

ابراهیم رشیدی(ساوالان)



در راه مغان – خیاو چوپانی ما را به صرف ناهار دعوت کرد، چوپان وقتی نان را از همیان خود خارج می کرد کتابی از خورجین بیرون افتاد ، کتاب یکی از داستانهای صمد بهرنگی بود . غلامحسین ساعدی در حالیکه به کتاب خیره شده بود گفت : صمد مرد . علت را پرسیدم گفت:

اگر عمق تاثیر صمد به حدی رسیده که کتابش را در خورجین چوپانی می بینی او را زنده نمی گذارند. (دبیر زیست شناسی سال اول دبیرستان).

در بخش اول به راز ترس حاکمان از ارتباط با بیگانه پی بردیم و اینکه بیگانه مد نظر ما حتی اگر چیزی برای عرضه هم نداشته باشد از آنجا که می تواند زمینه ساز قبول تفاوتها در افکار ما باشد. برای آنها که از جمود فکری ما نفع می برند مشکل ساز خواهد بود و سعید متین پور قانون عدم ارتباط با بیگانگان را مراعات نکرد ، سعید از یک طرف با شعر رامیز روشن و موسیقی (سئزن آکسو) مونس بود از طرف دیگر به مجالس دموکراسی خواهان ایران می رفت که از نظر قاضی صلواتی همه آنها بیگانه اند.

اگر بیگانه کسی است که با ما فرق دارد و ممکن است در ما ایجاد تغییر کند پس روشنفکر بیگانه ای در خانه خود است. و برای همین پنجاه سال است که از آل احمد تا حال با لغاتی از قبیل روشنفکر خادم ، روشنفکر خائن ، تعهد ، تخصص ، خودی ، غیر خودی درگیریم و روشنفکر یعنی خائن ، غیر متعهد ، غیر خودی.

تاریخ روشنگری آذربایجان و ایران با اعزام گروهی دانشجو به فرنگ در دورهء امیر کبیر آغاز می شود ، آن دانشجویان با اندیشه های تجدد طلبانه به ایران بازگشتند ولی بعد از مدتی نسل اولی هایی مانند مشیر الدوله ، قوام الدوله ، موقر السلطنه ، ظل السطان در کنار استبداد قرار گرفتند و نسلهای بعدی با عضویت در "کلوپ بیداری ایران" دسته فراماسونر ها را تشکیل داده ، اسب تروای بریتانیای دموکرات شدند و کار روشنگری را فراموش کردند ولی بعدها رشد اقتصاد و صنعت در آذربایجان شمالی مقارن با افول و رکود اقتصاد در آذربایجان جنوب ارس شد. مردم در جستجوی کار به آن بلاد مهاجرت کردند ، رحیم نامور تعداد ایرانیان مقیم روسیه را در آن زمان سیصدوشصت هزار نفر تخمین می زند ، این تاجران و کارگران مهاجر در وهله اول از تحولات و تغییرات آنجا حیرت زده شدند که نمونه های چنین حیرتی را در اشعار شاعران آن دوره خصوصا" میرزا علی اکبر صابر" به وفور می بینیم . آنها هنگام برگشت دیده های خود را در مجالس نقل کرده و فکر حاکمیت قانون را در اذهان می پروراندند . آنهایی که مدتی در باکو و استانبول ساکن بودند با علم کافی به وطن برگشته و مبنای فکری مشروطه را طرح ریزی کردند ، بی شک می توان کسانی مانند میرزا ابوالحسن خان ایلچی ، خسرو میرزا فرزند عباس میرزا ، سید جمال الدین اسد آبادی ، میرزا تقی خان فراهانی ، فتحعلی آخوندوف ، میرزا عبدالرحیم طالبوف را که همگی آذربایجانی هستند از بزرگان جنبش روشنفکری دانست . همه این بزرگان بعد از بازگشت به وطن تاثیر عمیقی در بیداری مردم داشته اند. میرزا آقا خان کرمانی دیگر روشنفکر بنام آن زمان سردبیر روزنامه اختر بود که مدت
۲۲ سال به مدیریت محمد طاهر تبریزی در استانبول چاپ و به صورت قاچاق به ایران فرستاده می شد . مرکز رهبری حزب سوسیال دموکرات ایران به نام همت در باکو بود که در ایران توسط حیدر خان عمو اوغلو رهبری می شد. دو اثر بی همتا به نامهای "مسالک المحسنین" و " کتاب احمد" نوشته عبدالرحیم طالبوف تبریزی که در باکو علومی مانند فیزیک ، شیمی ، ستاره شناسی آموخته بود تاثیر بسزایی در بیداری مردم داشت. کتاب موفق دیگری " سیاحتنامه ابراهیم بیگ" بود که نویسنده آن تاجری مراغه ای به نام میرزا زین العابدین مراغه ای بود که سالها در باکو زندگی کرده و با افکار تجدد طلبانه آشنا شده بود.

وقتی به روشنفکری دورهء مشروطه فکر می کنی خواه نا خواه مسئله ای توجه تو را به خود جلب می کند ، همه این روشنفکران به نحوی با آذربایجان یا ترکیه در ارتباط بوده اند حتی سید جمال الدین اسد آبادی مدتی در ترکیه با نشریه " تورک یوردو" به سردبیری احمد آقایف همکاری کرده و مصاحبه ای نیز با شماره دوم این نشریه داشته است.

راز ماندگاری افکار روشنفکرانی که با آذربایجان و ترکیه ( دو همسایه بیگانه ) در ارتباط بوده اند و تغییر رویه دانشجویان اعزامی امیر کبیر به فرنگ(بیگانگان دور) وهمراهی آنها با استبداد یا فراماسونرها در چیست؟

فهم این مسئله در نکته ظریفی نهفته است ، فارغ التحصیلان فرنگ بعد از مدتی به این نتیجه رسیدند که آنجا فرنگ است ، اینجا ایران و حاکمیت قانون و تجدد در اینجا جواب نمی دهد . هنوز هم طرفداران وضع موجود به راحتی با گفتن آنجا سوئیس است ، آنجا پاریس است ، اینجا ایران است عقب ماندگی ناشی از عدم دموکراسی و حقوق ملتهای ساکن ایران را توجیه می کنند.

مثالی از حوزه دیگر می آورم: نزدیک به هشت سال پیش تلویزیون ایران اشتباها" چند سریال از محصولات کشورهایی مانند سوریه و مصر را در معرض نمایش قرار دادند ، نگارنده تاثیر عمیق آن سریالها را در زنان و دختران قشر سنتی جامعه به چشم خود دید. زنان و دختران ایران فیلمهای زیادی از ممالک غربی را تماشا کرده اند ولی هیچیک از آنها نتوانست در دیدگاه زن سنتی ایرانی مبنی بر نحوه پوشش اثر بگذارد ، زیرا آنها غیرمسلمان بودند و حجاب بر غیر مسلمان فرض نیست ولی برای اولین بار دختری به نام حنانه را در سریال تلویزیونی دیدند که با وجود مسلمان بودن روسری بر سر نداشت و به خدا هم ایمان داشت . همه ما امروز می توانیم تاثیر آن سریال را بر افزایش اسم حنانه برای دختران ببینیم . سریال کلید اسرار محصول کشور ترکیه برای قشر سنتی جامعه ما انسانهای معتقد به خدا اما بی ریا را به یاد می آورد اینجاست که دیگر نمی توان دموکراسی حاکم بر جامعه ترکیه را با آنجا فرنگ است گفتن توجیه کرد فلذا بیگانه ای که کمترین تفاوت را با ما دارد بدلیل اثر گذاری راحتتر می تواند از دید حاکم بسیار خطرناک باشد. ترکیه ای که به عنوان یک کشور مسلمان و همسایه قدم در مسیر دموکراسی و پیشرفت می گذارد دیگر جایی برای توجیه عقب ماندگی نمی گذارد و برای همین روشنگران عصر مشروطه که از استانبول و باکو آمدند نمی توانستند این توجیه کودکانه را که حاکمیت قانون در اینجا عملی نیست بپذیرند و کمر همت به بیداری ملت بستند ، نه همراهی استبداد را کردند ، نه اسب تروای استعمار شدند.

افکار عمومی ایران نیز این مسئله را به خوبی درک کرده است ، وقتی در تاکسی های تهران بحث از پیشرفت و توریسم و غیره به میان می آید بی درنگ مردم به یاد ترکیه می افتند و از ناکارآمدی مسئولان دم می زنند و عجیب اینکه صد سال از مشروطه می گذرد ولی هنوز علت وقوع مشروطه یعنی بحث بر سر عقب ماندگی ایران پا برجاست و برای همین باید به نبوغ استبداد پهلوی در شناخت و کور کردن سر چشمه جریانات دموکراسی خواهی احسنت گفت. روشنفکر بیگانه ای است در خانه خود ، ولی هر چند بیگانه از جامعه است اما در صورت اثر بخشی می تواند خطرناک باشد اگر نوشته هایش به دست چوپان مغان هم برسد مانند صمد بهرنگی باید بمیرد چون بیش از حد خطرناک می شود . رضاخان با رسمی قرار دادن تنها یک زبان ، آن هم زبان فارسی ، امکان ارتباط روشنفکر را با بیش از نصف مردم ایران از آنها گرفت و خطر آنها را خنثی کرد. استبداد پهلوی سرچشمه اثر بخشی روشنفکر یعنی زبان او را از مردم بیگانه کرد و آنها را به بیگانگان بی اثر تبدیل کرد و روشنفکر نیز ندانسته با او همراه شد. از بخت خوش استبداد ایران درست در همان موعد الفبای ترکیه و آذربایجان نیز تغییر یافت و امید ارتباط با بیگانه نیز مبدل به یأس شد. روشنفکر ایران مخاطبی به نام غیر فارسهای ایران را از دست داد و روشنفکر آذربایجان از رسالت تاریخی خود محروم شد. آنهایی که مانند صمد بهرنگی و غلامحسین ساعدی خواستند با مردم به زبان خود مردم سخن بگویند با سد ساواک روبرو شدند و در نهایت ساعدی به "لال بازی" روی آورد و بهرنگی ...

تنها روشنفکران آذربایجان در دوره پهلوی آشیق ها این نوازندگان دوره گرد بودند که ذکر شکنجه ها و آزار و اذیت های آنها در مقاله ای جدا گانه خواهد رفت فقط من باب مثال می گویم که آشیق " قشم جعفری" که او را به حق پدر آشیق ها می توان خواند از شدت شکنجه و اذیت مدتهای مدیدی مخفیانه در کوههای میشو زندگی کرد و چوپانی اهل روستای بینیس به او غذا می برد ، در چنین فضایی به قول رضا براهنی روحانی به خاطر سنخ کاری خود هنوز با زبان مردم صحبت می کرد و توانست جای خالی روشنفکری را که قرار بود روشنگر مردم باشد بگیر د و اول از شر پهلوی راحت شود و سپس از خیر روشنفکر. روشنفکر بدون حمایت ملت بیگانه ای بیش نیست. رضا خان حتی تجارت بازار تبریز را با باکو ممنوع کرد و سیل تاجران تبریز و اردبیل رهسپار تهران شد. باید به استبداد پهلوی بخاطر شناخت دقیق منبع روشنفکری ایران و تاثیر چند زبانگی خصوصا" تاثیر زبان تورکی که می توانست انتقال دهنده مفاهیم مترقی از ترکیه و آذربایجان به ایران باشد احسنت گفت . چیزی که هنوز روشنفکر تهران قادر به فهم تاثیر چند زبانگی در توسعه دموکراسی و تک صدایی فرهنگی در تک صدایی سیاسی نیست. دوستان فراموش نکنید که استبداد اول زبان ما را برید بعد دست شما را . اول پیشه وری سرنگون شد بعد مصدق .

یک سال پیش وقتی به دیدن سعید رفته بودم می گفت : خشونت و شدت عملی که نیروهای اطلاعاتی در برخورد با فعالان آذربایجانی از خود نشان می دهند قابل قیاس با هیچ جریانی نیست . او به جرأت لیلا حیدری را بزرگترین قربانی شکنجه زنان در طول بیست سال گذشته ایران می دانست ( آن زمان وقایع بعد از انتخابات ایران نبود) ، و حق با سعید بود . به غیر از فعالان آذربایجانی کسانی بوده اند که در یکی دو سال گذشته به اتهام شرکت در کنفرانسهایی در خارج از کشور دستگیر شده بودند ولی خوشبختانه هیچ کدام از آنها به مدت نه ماه زیر شکجه بازجویی نشدند.

متأسفانه این تنها به نام فعالان ما بود. چرا؟ چون فعال آذربایجانی می تواند بعد از صد سال دوباره تک صدایی فرهنگی ایران و به تبع آن تک صدایی سیاسی را بشکند. با احیای زبان تورکی به عنوان عاملی برای ارتباط با بیگانگان خطرناکی مانند ترکیه و آذربایجان عمق و تأثیر بخشی دوباره روشنفکری دوره مشروطه را به فضای یخ زده ایران بیاورد و این می تواند برای حاکمان نا خوشایند باشد. ولی همچنان که استبداد پهلوی علل انقلاب مشروطه و شکست قاجاریه را فهمید و کرد کاری که باید می کرد . حکومت فعلی ایران نه تنها درسهای پهلوی را ازبر کرده است بلکه نقص او در عدم مهار روحانیان را کاملاً جبران کرده است. اینک سالهاست نه طلبه ای به نجف می رود نه عالمی از مصر می آید چون آنها هم بیگانه اند ،

اگر هم سفر به همه نقاط جهان برای تورکهای ایران آزاد باشد که نیست ، ترکیه و آذربایجان با اشد مجازات مواجه خواهد شد. سال
۷۸ مرحوم مهندس امانی با اتهام سفر به نخجوان به پنج سال حبس محکوم شد اینک علی عباسی به اتهام سفر به باکو دو سال است در زندان اردبیل به سر می برد و قرار است سه سال دیگر تحمل کند و حکم هشت سال زندان سعید متین پور که می رفت عبدالرحیم طالبوف زمانه خود باشد سالها پیش بنا به گفته مأموران اطلاعات زنجان حتی قبل از اینکه او به ترکیه برود صادر شده بود.

به قول یاشار کمال: عصیان خلق تأیید عزت نفس آدمی است و این عزت نفس زمانی جریحه دار می شود که همسایگان خود را موفق تر از خود ببیند. به امید اینکه عزت نفس آذربایجانی و ایرانی امروز با نگاه کردن به همسایگان خود جریحه دار شده و به فکر مشروطه دیگری بیافتد.افکار عمومی مردم ایران پیشرفت کویت ، قطر و غیره را مرهون ثروت باد آوردهء نفت می دانند و دوبی را ساخته و پرداخته خود امارتی ها نمی دانند ولی ترکیه ساخته روشنفکران ، مردم و حکومت همان کشور است ، پاریس و سوئیس هم نیست که بگویند آنجا فرنگ است اینجا ایران "درست در همین همسایگی اورمیه است".

امیر کبیر در سفارت چهار ساله خود در ارزروم ناظر تحولات سیاسی اجتماعی آنجا بود . بعد ها نیز میرزا حسین خان سپهسالار پیوسته گزارش آن تحولات را از استانبول ارسال می کرد و به قولی " سرکوفت تورکان را به وزیران بی عرضه ایران می زد" مقایسه ای که فعال سیاسی ایران باید روزانه انجام دهد.

سعید همچنان خطرناک است زیرا روشنفکری نیست که در خانه خود بیگانه باشد ، او آشنای درد همه تورکان ایران است. همه جا حضور داشت ، قلعه بابک ، خیابان معجز اردبیل ، روستاهای زنجان و زمانی برای رساندن صدای شهر بی دفاعی مانند تبریز در مجمع اصلاح طلبان تهران حاضر می شد ، او بهرنگی زمانه خود بود در خورجین چوپانی در مغان.

و هنوز اینها مقدمه ایست برای سومین علت و اصلی ترین علت حبس هشت ساله متین پور که در بخش سوم می خوانیم.

سال گذشته تقریبا" چند روز بعد از همین موعود بود من تازه از زندان اورمیه آزاد شده بودم به دیدن سعید رفتم ، می خواستم همان نصف شب برگردم ، با هم از سبزه میدان زنجان تا نزدیکی های ترمینال و از آنجا دوباره تا سبزه میدان و از آنجا تا خیام پیاده روی کردیم ، ساعت یک و نیم نصف شب ماه اول زمستان بود ، به خاطر سرما تند تند راه می رفتیم تا گرم شویم و سعید مدام صحبت می کرد او نگران حرکت ملی آذربایجان بود و من نگران هشت سال زندان با آن وضعیت جسمی.

چند قدم برمی داشت به خاطر ستون فقرات ضرب دیده اش کمی توقف می کرد ، می گویند هنگامی که صمد بهرنگی از تبریز به مقصد نا معلومی خارج می شد همیشه لحن صحبتهایش سفارشی و وصیت گونه بود ، آن شب سعید هم چنان بود.

زمانی شاملو در مصاحبه ای گفت : زندان شاه ساعدی را از پای در آورد . این حقیقت داشت ولی تمام حقیقت نبود ، زندان شاه به کمک درد دیگری ساعدی را از پای در آورد.

هیچ چیز نمی تواند سعید متین پور را از پای در آورد.

بئیرک شانزده سال در زندان قاراتؤکور ماند ولی خود را به شب عروسی نامزدش چیچک رساند.(کتاب دده قورقود)

 

به نقل از ساوالان سسی 

http://www.savalansesi.com/2009/12/blog-post_05.html