تکثر زبانی در ایران و برخورد قانون و رژیم آپارتاید زبانی با آن

2009/09/24

Shehnaz Gholami - شهناز غلامی
Iranian Women Journalists Association - (ROZA)
عضو انجمن روزنامه زن ایران - رزا
shahnaz.gholami@gmail.com
http://azarwomen.blogfa.com

 

 

مقدمه:

 

هر ساله فعالان جنبش ملي آذربايجان در مناطق مختلف تورک نشین و نیز در خارج از کشور در اعتراض به بازگشایی مدارس استعماری فارسی زبان، برنامه های مختلفی را اعم از برگزاری ،سمینار، کنگره ، نوشتن بیانیه های مختلف و گردآوری امضاء ،نوشتن مقالات متعدد در سایت های و وبلاگ ها ، مصاحبه در تلویزیون ملی آذربایجان و سایر رسانه های غیردولتی ، انتشار و پخش پوستر ،بیانیه ، شبنامه ، نوشتن شعارهای مربوط به این روز بر روی دیوارهای مدارس و معابر عمومی ، برگزار راهمپیمایی های اعتراض آمیز  و غیره ترتیب میدهند تا مگر خواسته هاي به حق ملت بزرگ و شريف آذربايجان را به طرزي مدني و مسالمت آميز مطرح نمايند.

 

 به رغم آنكه در اصل 27 قانون اساسي راهپيمايي بدون حمل سلاح مجاز اعلام شده است، اما مستبدان مذهبي حاكم در ايران با راهپيمايي مدني مردم ما به طرزي خشونت آميز برخورد مي كنند.

- و در همه مراسمي كه به مناسبت هاي مختلفي چون 21 آذر (روز بزرگداشت جعفر پيشه وري )؛ 1 خرداد (روز دفاع در برابر توهين بزرگ شوونيست هاي فارس زبان به مردم تورك زبان در روزنامه دولتي ايران( ؛ روز بزرگداشت مشروطه و گراميداشت ياد و خاطره ستارخان و باقرخان ، سالروز تولد بابك خرمدين در قلعه بابك و... انجام می گیرد؛ توسط  رژیم تا بن دندان مسلح نطامی در نهایت خشونت بي حد و حصر سركوب مي شوند.

 

نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در همه جاي مناطق تورک نشین به منظور دستگیری فعالان جنبش مدني به کرات  فعالان را دستگیر و به اداره اطلاعات می برند تا آنها را مجبور سازند كه در راهپيمايي و سایر مراسم  شركت نکنند.اما علیرغم وجود همه ارعاب ها وتهديدها مردم  در طی چند سال گذشته به طرزی خود جوش در اعتراضات توده ای در سطحی بسیار وسیع  شرکت کرده می کنند.

 

قوانین مربوط به زبان مادری در داخل کشور

 

هر چند در اصول 15 و 19 قانون اساسی به مسئله تاسیس مدارس به زبان فارسی تاکید شده است ولی با گذشت سه دهه از عمر رژیم شوونیست اسلامی اجرای این قوانین همچنان معوق مانده است و کسانی که در روز بازگشایی مدارس و نیز در بزرگداشت روز زبان مادری خواستار اجرای این اصول می گردند تحت عناوین مختلف سرکوب می شوند.

 

در اصل  ۱۵ و 19 قانون اساسی کشور چنین آمده است:

"زبان‏ و خط رسمي‏ و مشترك‏ مردم‏ ايران‏ فارسی‏ است‏. اسناد و مكاتبات‏ و متون‏ رسمي‏ و كتب‏ درسي‏ بايد با اين‏ زبان‏ و خط باشد ولي‏ استفاده‏ از زبان هاي‏ محلي‏ و قومي‏ در مطبوعات‏ و رسانه‏ هاي‏ گروهي‏ و تدريس‏ ادبيات‏ آنها در مدارس‏، در كنار زبان‏ فارسي‏ آزاد است‏." ( اصل 15)

 "مردم‏ ايران‏ از هر قوم‏ و قبيله‏ كه‏ باشند از حقوق‏ مساوي‏ برخوردارند و رنگ‏، نژاد، زبان‏ و مانند اينها سبب‏ امتياز نخواهد بود."       (اصل 19)

 

قوانین مربوط به زبان مادری در اعلامیه جهانی حقوق ربانی

                

سازمان يونسكو  21 فوريه مصادف با 2 اسفند هر سال را روز جهاني زبان مادري اعلام كرده است. علت نام گذاری این روز به خاطر بروز رخدادهای سرنوشت سازی است که منجر بدان شد تا اين روز به عنوان "روز زبان مادری" در همه جای دنیا نامگذاری شود.

 

در آگوست سال 1947 كشوري كه هم ‌اكنون پاكستان ناميده مي‌شود از دو ايالت شرقي و غربي كه 1600 كيلومتر از همدیگر فاصله داشتند، تشكيل شده بود.

 

اعتقادات و باورهای ایدئولوگ "محمد علی جناح"مبنی معرفی مذهب به عنوان عامل وحدت و انسجام دو ملت و در نتیجه بی توجهی  وی به موضوع بسیار مهم زبان و فرهنگ در بین مردم دو ایالت پاکستان باعث شد تا با اقدام تمامیت خواهانه پاكستان در اعلام زبان اردو بعنوان تنها زبان رسمي پاكستان، زمینه ای برای اضمحلال حکومت پاکستان ایجاد گردد.


ايالت شرقي پاكستان که شامل اقليت بنگالي بود از لحاظ ادبيات ميراث‌دار ادبيات چند هزار ساله و فرهنگ پيشرفته بنگالي بود. مردم پاكستان شرقي به ویژه روشنفکران و تحصیلکرده ها و خصوصا دانشجویان در مقابل اقدام غيردموكراتيك دولت از خود عکس العمل نشان دادند.

 

 تحميل زبان اردو و فرهنگ ايالت پاكستان غربي به پاكستان شرقي عكس‌العمل بسيار قوي و خودجوش مردم بنگال غربي را به همراه داشت.دولت پاكستان همچون دولت های دیگر شوونیست چون ایران تحت سلطه حاکمیت مستبدان مذهبی به منظور سركوب اين اعتراضات در آن ایالت وضعیت نظامی بوجود آورد.

 

 نيروهاي امنیتی و پلیس به طرف راهپیمایانی که با رفتاری کاملا مدنی و غیرخشونت آمیز به این موضوع اعتراض کرده بودند، تیراندازی کردند. این اقدام غیر انسانی و توحش آمیز در آن زمان باعث شد . تا تعدادی از معترضان که اکثرا از جوانان و دانشجویان بودند کشته و یا زخمی شوند که اسامی سه تن از آنها  " رفیق" ، "برکات " و

" سلام " می باشد. کشته شدن این معترضان به نوبه خود منجر به گسترده تر و مردمی ترشدن و نیز عمیق ترشدن مطالبات ملی و زبانی مردم این ایالت گردید . 21 فوریه در آن زمان به طرزی سمبلیک به عنوان روز مقاومت و پایداری علیه خودکامگی رژیم پاکستان شد و در نهایت نیز منجر بدان شد تا مردم آگاه ایالت بنگال با درک مفاهیمی چون دموکراسی ،سکولاریسم و ناسیونالیسم از پاکستان جدا شده و حاکمیت ملی خود را پایه گذاری کنند.

 

 سازمان یونسکو در نوامبر سال 99  این روز را به عنوان روز جهاني زبان مادري در همه جای دنیا معرفی کرد. اعلام 21 فوريه بعنوان روز جهاني زبان مادري موضوعی است  که باعث شد تا اين كشور درسطح بين‌المللي از اهمیت والایی برخوردار گردد.

 

درحال حاضر حدود 200 كشور در سراسر جهان  با زبان هاي گوناگون با هم سخن می گویند. این روز که به نوبه خود باعث درخشش نقش بنگلادش در عرصه فرهنگ جهانی شد، متعلق به جوامعی با فرهنگ های و زبان های مختلف می باشد.

 

 سازمان ملل منشوري را با عنوان اعلاميه جهاني حقوق زباني ، براي رعايت حقوق همه اقوام و گروه هاي زباني به تصويب رسانده است. و در حال حاضر بسياري از دولتها متعهد به اجراي آن گرديده اند.

 

 جالب است بدانيم كه  رژیم اسلامي ايران نيز از امضاء كنندگان آن اعلاميه محسوب مي شود. ولی نسبت به اجراي آن هيچ تعهدي را در خود احساس نمي كند و افكار عمومي چه در داخل و چه در سطح جهاني برايش بي اهميت مي باشد.

 

 سازمان ملل متحد از دولت ها می‌خواهد که حق اقوام ساکن کشور خود را برای آموزش به زبان مادری‌شان به رسمیت بشناسند و

بستر لازم برای تدریس زبان آنها را در نظام آموزشی کشور شان

 ایجاد نمایند.

 

 

وقتی گفته می شود که  سازمان ملل حق آموزش برای انسان ها  را به رسمیت شناخته است این موضوع به این معنا طرح می شود که  دولت های امضاء کنندگان این تعهد بین المللی و فرارملی بایستی امکانات لازم جهت آموزش به زبان مادری را در اختیار شهروندان قرار بدهند. 

 

در این جا  لازم به گفتن است که به هر حال باید از تجربه و نیز دستاوردهای سایر کشورها نیزاستفاده نمود. کشورهایی مثل سوییس که مردم  آن کشور با وجود چند زبانه بودن توانسته اند کشور خود را به شیوه ای مدرن  اداره کنند و از لحاظ زبانی مشکلی نداشته باشند و یا کشور آسیایی مثل هندوستان که در آنجا مردم با انبوه  زبان ها در کنار هم زندگی می کنند.

 

ما می توانیم این تجربیات را از این کشورها اخذ کنیم. نکته دیگر این است که مسئله زبان امروز یک موضوع جهانی شده است ، به همین دلیل نیز سازمان ملل سال ۲۰۰۸ را "سال زبان مادری " نام‌گذاری کرده بود و این نشان دهنده  اهمیت مسئله می باشد.

 

 در اینجا به منظور ارائه اطلاعات دقیق و کارشناسانه نسبت به موضوع زبان مادری و اهمیت جهانی آن از سوی سازمان ملل متحد، "اعلامیه جهانی حقوق زبانی" با قدری اختصار آورده می شود . امید است  که این مهم مورد دقت نظر صاحب نظران و فعالان ملی و مدنی قرار بگیرد:

  " اعلاميه جهاني حقوق زباني "

 

" مقدمات

موسسات و تشكيلات غيردولتي، امضاء كنندگان "بيانيه جهاني حقوق زباني" حاضر، گردهم آمده تا  از ٦ تا ٩ ژوئن ١٩٩٦ در بارسلونا؛ با در نظر گرفتن "اعلاميه جهاني حقوق بشر" مورخ ١٩٤٨، كه در مقدمه اش اعتقاد خود را به "برابري حقوق پايه اي بشر، كرامت و ارزش افراد انساني و حقوق برابر مرد و زن" بيان مينمايد؛ و نيز در ماده دوم خود

كه اعلام ميكند "همه افراد، بدون در نظر گرفتن"نژاد، رنگ، جنسيت، زبان، دين، باورهاي سياسي و يا ديگر باورها، منشاء ملي و يا اجتماعي، مالكيت، محل تولد و يا خصوصيات ديگر"، داراي همه حقوق و آزادي ها ميباشند.

....با در نظر گرفتن اينكه اكثريت زبانهاي در خطر نابودي، متعلق به گروه هاي مردماني مي باشند كه از حق حاكميت ملي خودبرخوردار نيستند و اينكه عوامل اصلي كه از توسعه اين زبانها ممانعت كرده و به روند جايگزيني زباني ديگر به جاي آنها شتاب ميبخشند، عبارتند از نبود حكومتهاي خودگردان آنها و سياست دولتها، كه ساختارهاي سياسي و اداري و زبانی خود را بر آنها تحميل مينمايند.

     ..با در نظر گرفتن اينكه جهاني شدن ميبايست بر اساس تلقي اي از تنوع زباني و فرهنگي، غالب آمده بر روندهاي يكسانسازي و تجريد حذفي زبانها و فرهنگها، بنياد گذارده شود...

با اعتقاد به اينكه "اعلاميه جهاني حقوق زباني"، به منظور تصحيح عدم توازنهاي زباني در پرتو تضمين احترام و توسعه كامل همه زبانها، و پايه گذاري اصولي براي صلح و برابري عادلانه زباني در سراسر جهان به عنوان عاملي كليدي در حفظ روابط اجتماعي موزون، مورد نياز ميباشد.  

بدينوسيله اعلام ميدارند كه:

آغاز

موقعيت هر زبان، در پرتو ملاحظاتي كه در زير آمده اند، محصول تقارب و اندركنش دامنه وسيعي از عوامل با ماهيتهاي سياسي و قانوني، ايدئولوژيك و تاريخي، جمعيت شناختي و قلمرو-سرزميني، اقتصادي و اجتماعي، فرهنگي، زبان شناختي و زباني-اجتماعي، بين زباني و ذهني است.  

در حال حاضر، اين فاكتورها بدينگونه تعريف ميشوند:  

1)                     تمايل ديرينه يكسانسازي اكثريت دولتها به كاهش تنوع و تشويق رفتارهائي كه بر ضد چندگانگي فرهنگي و تكثر زباني ميباشند... 

 

4) جمعيتهاي زباني در عصر حاضر از سوي عواملي مانند نداشتن حكومتهاي ملي (خودگردان) خود، نفوس محدود، و يا جمعيتي كه به لحاظ جغرافيائي قسما و يا كاملا پراكنده شده است، اقتصادي شكننده، زباني استاندارديزه نشده، و يا مدلي فرهنگي در ضديت با مدل فرهنگي مسلط، در معرض تهديد قرار دارند. اين عوامل، ادامه حيات و گسترش بسياري از زبانها را عملا غيرممكن ميسازد مگر آنكه اهداف اساسي زيرين ملحوظ شوند: 

a)      از ديدگاه سياسي، هدف طراحي روشي براي سازماندهي تكثر و تنوع زباني به گونه اي كه به مشاركت موثر جمعيتهاي زباني در اين مدل توسعه جديد اجازه دهد.

b)     از ديدگاه فرهنگي، هدف تامين و ايجاد محيط ارتباطات جهاني اي سازگار با مشاركت برابر همه خلقها، جمعيتهاي زباني و افراد در روند توسعه.  

c)   از ديدگاه اقتصادي، هدف تشويق پايدار توسعه بر پايه مشاركت همه و بر اساس احترام به تعادل محيط زيست جوامع و در روابط برابر بين همه زبان ها و فرهنگ ها.  

بنا به همه دلايل فوق الذكر، اين اعلاميه مبداء حركت خود را "جمعيتهاي زباني" و نه "دولتها" قرار ميدهد و ميبايست به اين اعلاميه در متن تقويت موسسات بين المللي قادر به تضمين نمودن توسعه برابر و پايدار همه جامعه بشري نگريست. به همين دلايل، همچنين از اهداف اين اعلاميه، تشويق ايجاد چهار چوبي سياسي براي تنوع زباني مبتني بر احترام، همزيستي هماهنگ و منافع متقابل ميباشد.

 

عنوان مقدماتي: مفاهيم  

ماده ١  

0-   اين بيانيه "جمعيت زباني" را بدين گونه تعريف مينمايد: هر جامعه انساني كه به لحاظ تاريخي در "محيط سرزميني" معيني، فارغ از به رسميت شناخته شدن و يا نشدن آن، سكني گزيده و خود را به عنوان يك توده با هويت واحد دانسته و زبان مشتركي را به عنوان وسيله اي طبيعي براي ارتباط و هم بندي فرهنگي بين اعضاي آن توسعه داده است. تعبير "زبان خاص يك سرزمين" (زبان نياخاكي) به زبان جمعيتي كه به شرح فوق در همچو محيطي سكني گزيده باشد اطلاق ميشود...

 

 ٣- به منظور كاربرد در اين بيانيه، گروههايي كه داراي يكي از موقعيتهاي زير باشند نيز متعلق به يك جمعيت زباني و ساكن در سرزمين خود شمرده ميشوند:  

الف- هنگامي كه آنها از بدنه اصلي جمعيت خود توسط مرزهاي اداري و يا سياسي جدا شده باشند.

ب – هنگامي كه در طول تاريخ، در منطقه كوچك جغرافيائي اي محصور شده توسط اعضاء جوامع زباني ديگر، تثبيت شده باشند.

ج- هنگامي كه در منطقه جغرافيايي اي كه در آن با اعضاء جمعيتهاي زباني ديگري با سوابق تاريخي مشابه، سهيم و شريكند تثبيت شده باشند.  

٤- اين بيانيه همچنين مردمان عشايري كوچرو در مناطق قشلاق-ييلاق خودشان و همچنين مردمان تثبيت شده در نواحي به لحاظ جغرافيايي پراكنده را به عنوان جمعيتهاي زباني در سرزمينهاي تاريخي خود ميپذيرد... 

0-    اين اعلاميه "گروه زباني" را بدين شكل تعريف مينمايد: هر گروه از اشخاص داراي زبان واحد، كه زبانشان در محيط سرزميني جمعيت زباني ديگري تثبيت شده اما داراي سابقه تاريخي برابري با اشخاص جمعيت مهمان پذير نبوده نباشد. نمونه هاي اين چنين گروههائي مهاجرين، پناهندگان، اشخاص ديپورت شده و اعضاي دياسپورا ( کسانی که خارج از مرزهای ملی خود زندگی می کنند.) ميباشند.  

        ماده ٢  

١- اين بيانيه اعلام ميدارد كه هرگاه گروهها و جمعيتهاي زباني گوناگون در سرزمين واحدي مشترك باشند، حقوق مندرجه در اين اعلاميه ميبايست بر اساس احترام متقابل و به گونه اي اعمال شوند كه دمكراسي به حداكثر اندازه ممكنه تضمين گردد.  

0-    در جستجو براي وصول به تعادل اجتماعي - زباني رضايت بخش، به عبارت ديگر به منظور ايجاد هماهنگي مناسب بين حقوق مربوطه چنين جمعيتها و گروههاي زباني و افراد متعلق بدانها، عوامل مختلفي - علاوه بر سوابق تاريخي مربوطه آنها در سرزمينها و مطالبات آنها كه به روشهاي دمكراتيك بيان شده اند- ميبايد در نظر گرفته شوند. اينچنين عواملي شامل ماهيت اجباري مهاجرتها، كه منجر به همزيستي جمعيتها و گروههاي مختلف ميشود و همچنين درجه آسيب پذيري فرهنگي، اجتماعي-اقتصادي و سياسي آنها ميگردد.

 

ماده ٣

١- اين اعلاميه حقوق زير را به عنوان حقوق شخصي غيرقابل سلبي كه در هر گونه شرايط، امكان برخورداري از آنها وجود دارد، قبول مينمايد:

- حق به رسميت شناخته شدن شخص به عنوان عضوي از يك جمعيت زباني؛

- حق شخص براي استفاده از زبان خود در مكانهاي خصوصي و عمومي؛

- حق شخص براي استفاده از نام خود؛

- حق شخص براي ايجاد مناسبات و پيوند با ديگر اعضاي جمعيت زباني مبداء خود؛

- حق شخص براي حفظ و گسترش فرهنگ خود؛

- و همه حقوق ديگر مربوط به زبان كه در "عهدنامه بين المللي حقوق سياسي و مدني ١٦ دسامبر ١٩٦٦ " و "عهدنامه بين المللي درباره حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي" به همان تاريخ به رسميت شناخته شده اند.

٢- اين بيانيه اعلام ميدارد كه حقوق جمعي گروههاي زباني، علاوه بر حقوق فوق الذكر كه تك تك افراد عضو گروههاي زباني از آنها برخوردار ميباشند، در تطابق با شرايط تشريح شده در بند ٢.٢ شامل موارد زير ميباشد:

- حق گروههاي زباني براي آموخته شدن زبان و فرهنگشان؛

- حق گروههاي زباني براي دستيابي به خدمات فرهنگي؛

- حق گروههاي زباني براي حضور برابر زبان و فرهنگهايشان در رسانه هاي ارتباطي؛

- حق گروههاي زباني در دريافت توجه و اعتناء نهادهاي حكومتي و در روابط اجتماعي-اقتصادي تهيه شده به زبان خود...

ماده ٦

اين اعلاميه اعلام ميكند كه نميتوان تنها بر اين مبناء كه يك زبان، زبان رسمي دولت است و يا به طور سنتي براي مقاصد اداري و يا برخي از فعاليتهاي فرهنگي مشخص در يك سرزمين بكار رفته است، آنرا "زبان خاص سرزمين" بشمار آورد.

 

 

ماده ٧  

١- همه زبانها بيان هويتي جمعي و راهي مجزا براي درك و توصيف واقعيت اند و بنابراين ميبايست كه از همه شرايط لازم براي گسترش و پيشرفتشان در همه نوع فعاليت و كاركرد برخوردار باشند.  

٢- همه زبانها محصول آفرينش جمعي بوده و به عنوان ابزار همبستگي، تعيين هويت، ارتباط و افاده خلاق براي استفاده فردي در درون يك جمعيت، در دسترس همگان قرار دارند. 

 ماده ٨  

١- همه جمعيتهاي زباني از حق سازماندهي و مديريت منابع خويش، براي تضمين نمودن كاربرد زبانهايشان در همه فعاليتها در درون جامعه برخوردارند.  

٢- همه جمعيتهاي زباني محق اند كه بر هرگونه وسائط لازمه ممكن براي تضمين نمودن انتقال و پيوستگي زماني زبان خود دسترسي داشته باشند.  

ماده ٩  

همه جمعيتهاي زباني حق دارند كه سيستم زباني خود را، بدون مداخلات اجباري و يا القائي، تنظيم و  استاندارديزه نموده، حفظ، توسعه و ارتقاء دهند.  

ماده ١٠

١- همه جمعيتهاي زباني داراي حقوق برابرند.  

0-    اين اعلاميه تبعيض بر عليه جمعيتهاي زباني را غيرقابل قبول ميداند، فارغ از آنكه اين تبعيض بر مبناي درجه حاكميت سياسي مستقل جمعيت زباني؛ موقعيت تعريف شده آن جمعيتها از لحاظ اجتماعي، اقتصادي و يا ديگر لحاظها؛ درجه استاندارديزه شدن، مدرنيزاسيون و يا به روز شدگي زبانهايشان و يا هر معيار ديگري اعمال گردد...

 

0-     همه گامهاي ضروری براي تحقق اصل برابري و به جا آوردن موثر آن ميبايست برداشته شوند

 

 ماده ١١  

همه جمعيتهاي زباني از حق دستيابي و استفاده از همه وسائط ترجمه به ديگر زبانها و يا ترجمه از ديگر زبانها، كه براي تضمين نمودن اعمال و برخورداري از حقوق ذكر شده در اين اعلاميه ضروري باشند، برخوردارند.  

ماده ١٢

١- هر كس حق دارد كه كليه فعاليتهاي خود را در محيطهاي عمومي به زبان خويش به جا آورد؛ به شرط آنكه آن زبان، "زبان خاص سرزميني" محلي باشد كه وي در آن ساكن است.

0-    هر كس حق دارد كه زبان خود را در محيط هاي شخصي و خانوادگي بكار برد.

 

 ماده ١٣  

١- هر كس حق دارد كه زبان خاص سرزميني (زبان نياخاكي) خود را كه در آن زندگي ميكند بياموزد...  

0-   هر كس حق دارد كه چند زبانه شود و بر اساس تضميناتي كه در اين اعلاميه براي كاربرد عمومي زبان خاص سرزميني (زبان نياخاكي) تثبيت شده اند، و بدون هيچ گونه پيشداوري، مناسبترين زباني را كه موجب پيشرفت شخصي و يا تحرك اجتماعي وي ميگردد آموخته و بكار برد.  

 

 

 

 

ماده ١٤ 

تدابير اين اعلاميه نميتوانند به طرزي تفسير شوند و يا بكار روند كه به نرمها و يا رويه هاي عملي ناشي از موقعيت داخلي و يا بين المللي يك زبان - كه براي كاربرد آن زبان در سرزمين خود مناسبت تر ميباشند- زيان برسانند. 

  عنوان دوم: رژيم جامع زباني  

بخش اول: ادارات دولتي و نهادهاي رسمي.

   ماده ١٥  

١- همه جمعيتهاي زباني حق دارند كه زبانهايشان در سرزمين- قلمرو خود به طور رسمي بكار برده شوند.

٢- همه جمعيتهاي زباني از اين حق برخوردارند كه تمام اسناد اداري، مدارك شخصي و دولتي و قيديات محضرهاي عمومي ثبت شده به زبان خاص سرزمينشان (زبان نياخاكيشان)، معتبر و قابل اجراء شناخته شوند. و هيچ كس و مقامي نميتواند تظاهر به ناديده گرفتن و بيخبري از اين زبان بنمايد...

ماده ١٨

١- همه جمعيتهاي زباني حق دارند كه قوانين و ديگر ملاحظات قانوني كه به نحوي به آنها مربوط ميشود، به زبان خاص سرزمينيشان (زبان نياخاكشان) تهيه و منتشر شوند...

0-     مقامات دولتي كه در حوزه حاكميت خود، داراي بيش از يك زبان خاص سرزميني (زبان نياخاكي) تاريخي هستند، ميبايست همه قوانين و مقررات ديگر قانوني و حقوقي داراي ماهيت عمومي را، به تك تك اين زبانها تهيه  و منتشر سازند. فارغ از اينكه متكلمين به هر كدام از اين زبانها قادر به فهم زبانهاي ديگر باشند و يا نه...

 

ماده ١٩

١- زبان رسمي همه مجالس نمايندگي، ميبايست زبان(هاي) به طور تاريخي رايج در سرزمينهايي كه نمايندگان، نمايندگي آن را بر عهده دارند باشد... 

 ماده ٢٠

١- هركس حق دارد زباني را كه به طور تاريخي در يك سرزمين به آن تكلم ميشود - هم به شكل شفاهي و هم به شكل نوشتاري- در محاكم و دادگاههاي قضائي واقع در آن سرزمين بكار برد. محاكم قضائي بايد در امورات داخلي خود، زبان خاص سرزمين (زبان نياخاكي) را بكار برند و اگر بنا به سيستم حقوقي فعلا موجود در كشور، ضرورتي به ادامه جريان محاكمات در محلي ديگر موجود باشد، ميبايد به كاربرد زبان اصلي در محل جديد همچنان ادامه داده شود...

0-     هر كس حق دارد كه در تمام موارد، به زباني كه آنرا درك ميكند و قادر به تكلم به آن است محاكمه شود، همچنين حق دارد كه از خدمت مترجمي مجاني بهره مند گردد...

 

بخش دوم: تحصيل

ماده ٢٣

١- آموزش و تحصيل ميبايست در سرزميني كه در آن عرضه ميگردد، به تشويق افاده فرهنگي خود از سوي جمعيت زباني، كمك نمايد.

٢- آموزش و تحصيل ميبايست در سرزميني كه عرضه ميشود، به حفظ و توسعه زباني كه يك جمعيت زباني به آن سخن ميگويد ياري رساند.

٣- آموزش و تحصيل همواره ميبايست در خدمت تكثر و تنوع زباني و فرهنگي و روابط آهنگدار بين جمعيتهاي زباني گوناگون در سراسر جهان باشد...

ماده ٢٥

همه جمعيتهاي زباني از حق دستيابي و كاربرد همه منابع انساني و مادي لازم براي تضمين نمودن حضور زبانشان در همه سطوح تحصيلي در نياخاك خود، از قبيل آموزگاران ورزيده، روشهاي آموزشي مناسب، كتب و متون درسي، منابع مالي، تجهيزات و ساختمانها، تكنولوژي هاي سنتي و مدرن و در وسعتي كه خواهان آنند برخوردار باشند.

ماده ٢٦

همه جمعيتهاي زباني محق اند از تحصيلي كه اعضاي آن جامعه را قادر به تسلط كامل در كاربرد زبانشان سازد، شامل توانائيهاي مختلف مربوط به همه محيطهاي روزمره كاربرد زبان، همچنين گسترده ترين تسلط ممكنه به هر زبان ديگري كه خواهان يادگيري آن باشند، برخوردار شوند.  

ماده ٢٧

همه جمعيتهاي زباني حق دارند از تحصيلي كه اعضاي آن جمعيت را قادر به كسب دانش هر زباني كه مربوط به سنن فرهنگيشان بوده باشد برخوردار شوند. مانند زبانهاي ادبي و يا زبانهاي مقدس كه سابقا زبانهاي معمول آن جمعيت بوده اند...

ماده 29

١- هر كس محق است كه از تحصيل و آموزش به زبان خاص سرزمين خود كه در آنجا ساكن است (زبان نياخاكي) برخوردار گردد...

0-    اين حق، حق كسب دانش گفتاري و نوشتاري زباني ديگر را كه شخص ممكن است به عنوان ابزار ارتباط با ديگر جمعيتهاي زباني بكار برد، نفي و سلب نميكند.

 

 

 

ماده ٣٠

زبان و فرهنگ همه جمعيتهاي زباني ميبايست كه موضوع مطالعه و تحقيقات علمي در سطح دانشگاهي قرار گيرند.

بخش سوم: نامهاي شخصي

ماده ٣١

همه جمعيتهاي زباني حق دارند كه سيستم نامهاي شخصي خويش را در همه محيطها و در همه مناسبتها حفظ نموده و آنها را بكار برند.

ماده ٣٢

١-همه جمعيتهاي زباني حق دارند كه نامهاي محل و مكان به زبان خاص سرزميني خود را (زبان نياخاكي)، هم به صورت شفاهي و هم به صورت كتبي، در محيطهاي خصوصي، عمومي و رسمي بكار برند.

٢- همه جمعيتهاي زباني حق دارند كه نامهاي بومي محلها و مكانها را تثبيت و حفظ نموده، در آنها اصلاحاتي اعمال نمايند. همچو نامهاي امكنه را نميتوان به طور كيفي موقوف و منسوخ نمود و يا تحريف و جرح و تعديل كرد. همچنين نميتوان اينگونه نامها را پس از تغييرات سياسي و يا هر گونه دگرگوني حادثه ديگر، تغيير داد.

ماده ٣٣

همه جمعيتهاي زباني حق دارند كه جمعيت خود را به همان نامي كه در زبان خودشان بكار ميبرند بنامند. هرگونه ترجمه به زبانهاي ديگر ميبايست از نامگذاريهاي تحقير آميز و ابهام انگيز اجتناب نمايد.

ماده ٣٤

هر كس حق دارد كه نام خود را در همه محيطها به زبان خويش بكار برد. و همچنين حق دارد كه نامش، اگر لزومي به بكاربردن سيستم نوشتاري متفاوت با زبان وي وجود داشته باشد، با لحاظ دقيقترين آوانگاري ممكن ثبت گردد.

بخش چهارم: رسانه هاي ارتباطي و تكنولوژيهاي جديد

ماده ٣٥

همه جمعيتهاي زباني از اين حق برخوردارند كه در باره درجه حضور زبانشان در رسانه هاي ارتباطي در سرزمين خود (نياخاك خود)، بدون در نظر گرفتن متد پخش و يا  انتقال توليدات آنها تصميم بگيرند. چه اين رسانه ها محلي و يا سنتي، چه رسانه هاي داراي شمول گسترده تر و چه رسانه هايي كه از تكنولوژيهاي پيشرفته تر استفاده ميكنند باشند...

ماده ٣٨

زبانها و فرهنگهاي همه جمعيتهاي زباني در سراسر جهان، ميبايست در رسانه هاي ارتباطي از معامله و برخوردي برابر و غيرتبعيض آميز بهره مند شوند...

بخش پنجم: فرهنگ

ماده ٤١ 

١- همه جمعيتهاي زباني حق دارند كه زبان خويش را در همه فرمهاي افاده فرهنگي بكار برده، آنرا حفظ نموده و توسعه دهند...

0-    همه جمعيتهاي زباني ميبايست بتوانند حق مذكور را تمام و كمال اعمال نمايند، بي آنكه محيط آن جمعيت به اشغال سلطه گرايانه فرهنگي بيگانه معروض شود.

 

  ماده ٤٢

همه جمعيتهاي زباني از حق رشد و توسعه تمام و كامل در داخل محيط فرهنگي خود برخوردارند.

 

ماده ٤٣

همه جمعيتهاي زباني از حق دستيابي به آثار آفريده شده به زبان خود برخوردار ميباشند...  

ملاحظات اضافي  

نخست

مقامات دولتي ميبايد تمام گامهاي لازم براي تحقق و جاري شدن حقوق مندرجه در اين اعلاميه را در محدوده حوزه صلاحيتهاي خويش بردارند. به طور مشخص تر، براي تشويق نمودن تحقق حقوق زباني جمعيتهايي كه آشكارا از جنبه منابع مالي در مضيقه ميباشند، ميبايست منابع مالي بين المللي تدارك ديده شوند. بنابراين، مقامات دولتي ميبايست حمايت لازمه براي استاندارديزه شدن، ترجمه، آموخته شدن و استفاده از زبانهاي جمعيتهاي گوناگون تحت اداره خود را فراهم نمايند.

دوم  

مقامات عمومي ميبايست مطلع شدن نهادهاي رسمي، سازمانها و اشخاص مرتبط را با حقوق و وظائف مربوطه ناشي از اين اعلاميه، تضمين و تامين نمايند.  

سوم  

مقامات عمومي ميبايست در پرتو سيستم قانونگذاري موجود، مجازاتهائي قابل اجراء براي هرگونه اخلال در حقوق زباني تشريح شده در اين بيانيه برپادارند."  

بارسلون، ژوئن، ١٩٩٦

(اعلاميه جهاني حقوق زباني ،  ترجمه: علي دده بيگلو ،به مناسبت روز جهاني زبان مادري- ٢٠٠٥ ، فرستنده: کانون دمکراسی آذربایجان )

 

 

انعکاس نظر صاحب نظران درموضوع زبان مادری  

 

رضا براهنی  در سایت بالاترین در مقاله ای تحت عنوان "اصل اساسي دموکراسي در ايران باسواد شدن به زبان مادري"،در باره اهمیت زبان مادری چنین می نویسد:

...دو "پهلوي" مشروطيت را بازيچه اميال و هوسهاي نامشروع خاندان خود کردند. آنها بر سر زبانها و فرهنگهاي غيرفارس ايران کوبيدند. شاه سابق همه فرصتهاي کثرت فرهنگي را با کشتار در تبريز، زنجان، اردبيل، مهاباد و شهرهاي کردستان از بين برد، و در واقع اصل اساسي دموکراسي در ايران، يعني باسواد شدن در عصر تعليم و تربيت به زبان مادري را، تبديل به يادگيري زبان فارسي، يعني زبان يک سوم مردم ايران کرد.

ميگويم عصر تعليم و تربيت، و غرضم اين است که پيش از مشروطيت روي هم رفته دو گروه باسواد ميشدند: دربار و اطرافيان دربار، و روحانيت در حوزه خاص خود. يعني کشوري که با ذات کثرت فرهنگي و زباني خود بايد در عصر ورود تعليم و تربيت جديد تکيه بر زبانهاي مادري ميکرد، يعني رابطه مادر و بچه را بر روي زبان در راستاي عواطف ذاتي اين زبان نگه ميداشت، توسط عصر دو پهلوي از ذات خود، يعني زبان به عنوان پديده اي که به زن و مادر مربوط ميشد، جدا شد، و تبديل شد به تحميل پدرسالارانه مرکز، يعني تحميل زبان فارسي از طريق حکومت پهلوي بر سراسر نقاط ايران، يعني بر دو سوم مردم ايران، و نتيجه: جدا شدن زبان تحصيلات از زبان اکثريت مردم، و جدا شدن تفکر روشنفکري از مردم...   

به دليل اينکه سواد روشنفکر فارسي بود، يعني او در زبان مادري اش بيسواد بود، و زبان مادري زباني غير از فارسي بود. در حالي که برعکس روحانيت فارس با فارس، فارسي حرف ميزد، روحانيت ترک با ترک، ترکي صحبت ميکرد، روحانيت کرد با کرد، کردي صحبت ميکرد، روحانيت ترکمن با ترکمن، ترکمني، روحانيت عرب با عرب، عربي و الي آخر. قطع رابطه روشنفکر با مردم خود آن روشنفکر در ذات سياست زباني و فرهنگي مبتني بر راسيسم بود. فکر ميکردند که کشور از طريق حاکميت زبان فارسي بر سراسر ايران پابرجا ميماند، در حالي که راسيسم پهلوي، با بيسواد نگه داشتن روشنفکران کشور در زبان مادريشان در حوزه هاي غيرفارسي زبان، دست روحانيت را در اين حوزه ها به کلي باز ميگذاشت از يک سو؛ و کينه ايجاد ميکرد بين مردمان غيرفارس، و فارس از سويي ديگر؛ و نژادپرستي غريبي را در ميان روشنفکران فارس و فارسي زده ايجاد ميکرد...

در ذات اين روابط، عدم رابطه قرار داشت. رابطه روشنفکر را از مردم بريدن، و آن هم در عصر تعليم و تربيت، نه تنها به ضرر مردم تمام شدبلکه به ضرر خود پهلوي ها هم تمام شد، به دليل اينکه روحانيت، از طريق زبانهاي بريده با مردم رابطه برقرار کرد، و روشنفکران به علت تحصيل در زبانِ به قلدري رسميت يافته، مردم مناطق خود را روشن نکردند، و به همين دليل گرچه همه روشنفکران اعم از فارس و ترک و کرد و عرب و بلوچ و ترکمن مخالف سلطنت بودند، نهايتا آنهايي که رابطه با بخش بيسواد جامعه داشتند، يعني روحانيت، هم سلطنت را، که روشنفکران نيز براي سقوط آن زحمت کشيده بودند، ساقط کردند و هم اجازه ندادند روشنفکران در اداره جامعه سهمي داشته باشند...

 روحانيت به دليل ذات کاري که ميکرد، کارهايش را به زبان خود آن مردم انجام داد، در نتيجه درست در زماني که پهلوي تيشه به ريشه، ريشه دار شدن تفکر در ايران ميزد و با ايجاد فاصله ايجاد تفکر مدرن از طريق تحصيل به زبان مادري را تعليق به محال ميکرد و بين روشنفکر و مردمي که روشنفکر از ميان آنها برخاسته بود و همه چيز را به فارسي ميگفت و مينوشت و ميخواند رابطه را قطع ميکرد ـ چرا که مردم نميفهميدند او چه ميگويد ـ روحانيت خود را در راس امور قرار داد، هم از شر سلطنت خلاص شد، هم از خير روشنفکر ؛ و کشور به دليل راسيسم و عقب ماندگي سلطنت پهلوي، و به دليل بريدگي دو سوم جمعيت از مادر و زبان مادري، غرق در قهقراي غريبي شد که نمونه اش را در عصر حاضر در هيچ کشوري نميتوان پيدا کرد...

تنها سلطنت پهلوي نبود که روشنفکرکشي کرد، روحانيت روي سلطنت پهلوي را از نظر روشنفکرکشي سفيد کرد. بويژه که همين روشنفکرها، به تصور اين که در انقلاب آزادي انديشه و بيان خواهد آمد، منويات خود را پيش از انقلاب و در حين انقلاب، بروز داده بودند، و پرونده هاي ساواک نيز بود که در اختيار ساواما بود ـ و به محض اينکه دري به تخته خورد، روحانيت افتاد به جان روشنفکران، و بگير و ببند شروع شد. و هنوز هم ادامه دارد. در دوران پهلوي اول از طريق لومپن هاي او، در دوران پهلوي دوم از طريق لومپن هاي او، در جمهوري اسلامي، از طريق لومپن هاي اسلامي. و هر سه دمار از روزگار روشنفکر عصر درآوردند، روشنفکري که ميدانست که بايد با مردم تماس بگيرد، و نميدانست که با مردم بايد با زبان خود آن مردم تماس بگيرد. و رضا پهلوي، سرِ چشمه را از همان اول با رسمي شناختن زبان فارسي به عنوان زبان همه مردمان ايران، کور کرده بود، و با اين کور کردن، در واقع زمين روحانيت را براي شخم و تخم آماده کرده بود، تا اينکه پس از گذشت هفتاد سال نهايتا مشروعه را به جاي مشروطه به کرسي نشاندند...

 وقتي کساني که در چارچوب کشوري مثل ايران دموکراسي ميخواهند بايد به اين قضيه توجه کنند که اين دموکراسي را براي اين کشور ميخواهند، و يا براي کشوري ميخواهند يکسان و يکدست ساخته از يک مليت و زبان و فرهنگ و ريشه. و اگر قبول داشته باشيم که ايران کشوري است چند مليتي و چند فرهنگي، آنگاه کساني که شيفته دموکراسي هستند ميتوانند با هم کار کنند..."

 

 

دکتر ضیا صدرالاشرافی  محقق آذربایجانی، در مصاحبه خود با رادیو آلمان دویچه وله با اشاره به مسئله هویت انسان و زبان مادری چنین می گوید:

 

"هر انسانی چند هویت دارد، ولی عمیق ترین هویتش هویت زبانی است. زیرا قبل از اینکه پی ببرد چه دینی دارد، قبل از اینکه حتی به جنسیت خودش واقف بشود که مرد است یا زن و قبل از اینکه بداند هویت طبقاتی و موقعیت اجتماعی‌اش از نظر ثروت یا خرید و فروش کار چی هست و حتی قبل از اینکه بداند به کدام ملت و سرزمین تعلق دارد و پاسپورتش به کدام کشور متعلق است، به هویت زبانی می‌رسد. بقول هایدگر، فیلسوف آلمانی، انسان در خانه زبان است که فکر می کند و زبان مادری زبان ارتباطی نیست. ما در زبان ادبیات کلاسیک عرفانی مان به آن احساس و قلب می گوییم. زبان مادری قلب، احساس و الهام است. بنابراین کسانی که با زبان مادری انسان ها در می افتند در واقع با عمیق‌ترین جنبه هویت آنها مبارزه می کنند و پیروز نخواهند شد."

( DW-WORLD)

 

 آیدین  تبریزی از روشنفکران جوان آذربایجانی در مقاله ای تحت عنوان، "روز اول مهرماه روز اعتراض ملی به زنگ هایی که تک نوا می نوازند؟!"  که در سایتهای اخبار روز و عصرنو منتشر شده است در باره اهمیت زبان بومی چنین می نویسد:

 

" وقتی از اهمیت حفاظت از زبان و فرهنگ بومی سخن گفته می شود، آنها دچار این توهم می شوند که گویا منظور، حفاظت و پاسداری بی کم و کاست از سنتهای قدیمی و مخالفت با مدرنیته است؟! اما حقیقت آن است که یکی از دلایل اصلی طولانی شدن و به نتیجه نرسیدن مرحله گذار از سنت به مدرنیسم در جامعه ما آن است که روشنفکر ما نخواسته و یا نتوانسته مفاهیم مدرنیته را به درستی به زبان بومی برگردانده و به توده مردم منتقل نماید و با افزایش فاصله خویش از توده جامعه و گاه حتی با تحقیر و تمسخر آنها، راه را برای هر گونه تفاهم بسته است. در این بین وضعیت ملیتهای غیرفارس ایرانی به مراتب بدتر است زیرا روشنفکران آنها مفاهیم مدرنیته را به زبانی غیر از زبان مادری خود آموخته اند و در انتقال آن به توده جامعه با دشواریهای مضاعفی روبرو هستند...

 

امروزه با گسترش ارتباطات و ظهور رسانه های دیداری و شنیداری، یادگیری زبان دوم بسیار به سهولت انجام می شود لذا نیازی به ترس و واهمه بیجا در این مورد وجود ندارد. بنابراین بسیار خوب است که از فرصت تنوع فرهنگی و زبانی در کشور استفاده کرده و سیستمی آموزشی را پیاده سازی کنیم که در آن هر ایرانی حداقل به دو زبان ایرانی کاملا مسلط باشد. یعنی ملیتهای غیر فارس، هم به زبان مادری خود و هم به زبان فارسی مسلط باشند و هموطنان فارسمان علاوه بر فارسی، یکی از زبانهای ایرانی دیگر را به انتخاب خود بیاموزند. مطمئنا چنین سیستمی نه تنها باعث حفظ گنجینه های ارزشمند فرهنگی نهفته در زبانهای ایرانی خواهد شد بلکه باعث رشد و شکوفایی تمام زبانهای ایرانی با بده بستانهای متقابل آنها خواهد گردید و از طرف دیگر تفاهم و درک متقابل را مابین تمام ایرانیان گسترش خواهد داد. بدین ترتیب سیاست پلورالیزم فرهنگی، جایگزین سیاست تمامیت خواهانه تکصدایی فرهنگی در کشور خواهد شد و همین امر محکمترین تضمین برای حفظ یکپارچگی کشور خواهد بود، بگونه ای که هیچ سیستم امنیتی قادر به ایجاد چنان تضمینی نباشد!.."

 

 

 تاثیر مدارس استعماری بر کودکان دو زبانه  

کودکانی که در ایران متولد می شوند صرفنظر از ملیت و زبانشان مجبورند به زبانی غیر از زبان مادری و ملی خود تحصیل نمایند. آنها در این روند به طرزی نا آگاهانه تحت تاثیر محیط جدید در مدارس تحصیلی؛ دوران قبل از مدرسه را فراموش می کنند و هویت جدید با آموزش یک زبان بیگانه بر آنها تحمیل می شود.

 کودکان درتمام دوران تحصیل خود با توجه به اینکه تاثیر مدرسه به مراتب بیشتر  از تاثیر خانواده  است به مرور زمان زبان مدرسه را گرچه سخت باشد بر زبان مادری خود ترجیح می دهند و بدین ترتیب کودک با شخصیت و هویتی دوگانه مواجه شده و پروسه آسمیلاسیون از همین جا در  رابطه با کودکان آغاز می شود و تا جائی امتداد می یابد که آنها را ازهویت اصلی اشان جدا می سازد .

فعالان حقوق بشری و فعالان ملی و مدنی در همه جوامع  زبان را نه تهدید و عامل تفرقه و تجزیه؛  بلکه گنجینه ای ارزشمند و ثروتی  معنوی به شمار می آورند  و بر حق تدریس به زبان مادری در همه کشورهای چند فرهنگی و چند زبانی  تاکید می ورزند و زبان را فراتر از وسیله‌ای ارتباطی قلمداد می کنند . 

 

 در حال حاضر سازمان ملل متحد  با توجه به بررسی و پژوهش های علمی و آماری صورت گرفته در آن سازمان  برآورد می‌کند که بیش از ۴۰ درصد از زبان های  دنیا در معرض نابودی قراردارند. برای نجات و حفظ این زبان ها سازمان ملل و یونسکو هر ساله برنامه های متعددی را تدارک می بینند. این سازمان ها ؛ دولت ها را برای حفظ و تقویت زبان های رایج اقلیت های کشور خویش  مورد تشویق قرار می دهند.

 

یکی از اولیه ترین و پایه ای ترین  حقوق هر انسان در جوامع چند زبانه این است که به زبان مادری خودش صحبت بکند، بنویسد و بخواند. اینکه او از این حقوق  ابتدایی محروم گردد، بزرگترین ضربه ای است که به این انسان وارد می آید. چرا که چه از لحاظ ذهنی، چه از لحاظ روانی و شخصیتی این شخص همیشه دچار مشکل می شود.

 

در چنین وضعیتی رابطه فکر کردن و صحبت کردن نیز تا حدود بسیارمختل می شود. هر انسانی در هر کشوری به زبان مادری خود سخن می گوید و فکر و اندیشه آدمی نیز بصورت کلمه از دهان او  خارج می شود بنابراین وقتی که زبان مادری فردی  را ممنوع می کنند، انرژی و پتانسیل او را به سمت نابودی و استهلاک  سوق می دهند.

 

بانیان پان فارسیسم  در ایران

 از نخستین بانیان پان فارسیسم در ایران می توان از  میرزا ملکم خان، میرزا آقا خان کرمانی و طالبوف تبریزی  نام برد که در واقع  ازنظریه پردازان گروههای فراماسونری محسوب میشدند.

  سید حسن تقی زاده ،محمد علی فروغی ،علامه قزوینی ،جمال زاده ،میرزا ملکم خان و محمود افشار و همفکرانشان از نخستین پایه گذاران نظریه وحدت زبانی بودند که با تشکیل تشکل پان فارسیسم هیئت میهن پرستان به طرزی علنی به نشر افکار شوونیستی خود پرداختند و آن را در مجله کاوه ( 1916- 1924) منتشر ساختند.

 چند سال بعد از آنکه  میرزا حسن رشدیه اولین مدارس سبک نوین را در تبریز و سپس در تهران پایه گذاری کرد رضا حان میر پنج با حمایت استعمار انگلیس به قدرت رسید.وی به طرزی بیمارگونه بر این باور بود که کشور ایران همچنان که یک شاه بیشتر لازم ندارد نیازی نیز به تنوع قومی و زبانی ندارد.

 و بدین ترتیب وی با شعار پوچ و بی پایه یک کشور ، یک زبان ، یک شاه بر آن شد تا پایه های اقتدار طلبی و استبدد پادشاهی خود را در همه مناطق کشور از جمله در آذربایجان تقویت کند.

 وی پادشاهی خود را در ادامه سلسه هخامنشیان معرفی می کرد و هم چون دیگر پان فارسیست ها بر آن بود تا با اساطیر اغراق شده و  با انکار غیر علمی تاریخ و فرهنگ و هنر دیگر ملل زندانی در ایران، دوره کوتاه پادشاهی شاهان هخامنشی را به جای تاریخ هفت هزار ساله مناطقی چون آذربایجان معرفی کند.

 هدف دراز مدت و کوتاه مدت آنها از این پروژه استعماری آسیمیله کردن مردمانی بود که از ملیت های غیر فارس چون ملل تورک ، کرد ، لر ، بلوچ و ... بودند به عبارت دیگر این جریان پان فارس برآن بود تا با نابودی و اضمحلال عناصر ملی سایر ملل به اصطلاح وحدت ملی ایرانی را پاسداری کند.

 مجلات و انجمن ها یکی پس از دیگری جهت آسمیله کردن ملل تاسیس گردیدند. آنها  سعی می کردند تا با تدوین و نشر اسناد جعل شده در رابطه با تاریخ و زبان ملت های زندانی در ایران اهداف مسموم خود را منتشر سازند.

بر اساس این اسناد و روایات مجعول تورک های ایران اعم از تورک های آذربایجانی ،تورکمنی ، قشقایی ، خراسانی و غیره هیچ تاریخ و فرهنگ و زبان مشترکی با ملت های تورک ساکن در آسیای میانه و نیز تورک های تورکیه ندارند.و بنا به نظر آنها زبان تورکی که بیش از نیمی از مردم ایران به آن تکلم می کنند همان زبان آذری است که شاخه ای از زبان فارسی محسوب می شود که درطی روند تاریخی از زبان فارسی منشعب شده است .

 جالب است بدانیم که سیاست های دوران پهلوی با شعار زبان واحد ،ملت واحد و کشور واحد در طی پنجاه سال بر آن شد تا مهلک ترین ضربه ها و خسارت خود را بر ملل ایرانی وارد کند و بعد از انقلاب سال 1357نیز هر چند به ظاهر حکومت پادشاهی جای خود را به حاکمیت مذهبی داد ولی به علت ماهیت مشترک هر دو رژیم که بر مبنای استبداد و تمامیت خواهی و البته شوونست افسار گسیخته و آپارتاید زبانی بود نه تنها تغییر چندانی در ماهیت این اقدام ارتجاعی و واپسگرایانه ایجاد نگردید بلکه روند آسیمیله سازی و تلاش برای از بین بردن هویت ها و عناصرملی همچنان ادامه یافته و می یابد.

 امروز دیگر برای همه بویژه برای فعالان ملی مسلم است که بیش از هشتاد سال است که متاسفانه زبان فارسی کارکرد خود را به عنوان یک زبان از دست داده و به وسیله ای برای سرکوب و از خود بیگانگی ملل تبدیل شده است و در خدمت جریان پان فارسیسم قرارگرفته است.

  هر چند در تعریفی ابتدایی که از سوی مروجان پان فارسیسم صورت می گیرد زبان به عنوان وسیله ای برای ارتباط بین مردم معرفی می شود.اما باید یاد آورشد که زبان تنها نمی تواند به عنوان یک وسیله برای ارتباط معرفی شود چرا که در یک نگاه عمیق و غیرمغرضانه زبان به عنوان عنصر پایه ای شکل دهنده هویت انسان و رفتارهای او نیز مطرح است چرا که ازدیدگاه جامعه شناسی نیز زبان به عنوان محور زندگی اجتماعی نیزمحسوب میگردد.

 "رژیم بارها بطور عاجزانه از عدم بودجه کافی جهت اجرای اصول فوق سخن به میان آورده اما هر ساله از بیت المال کشور میلیون ها جلد کتاب تهیه نموده و دراختیار دولت همزبانش تاجیکستان قرار می دهد.(3/8/1380) و برای توسعه زبان شیرین فارسی در هندوستان و تاجیکستان برای هر دانشجویی که به زبان فارسی تحصیل کند ماهانه 6000 روپیه در این کشورها به عنوان بورس تحصیلی می پردازد.(17/10/1376).

 ولی در رابطه با  زبان 35 میلیون تورک که زبان شان طی برآورد سازمان جهانی یونسکو ،سومین زبان زنده و با قاعده دنیاست، در رابطه با اجرای قوانین داخلی وتعهدات بین المللی در نهایت بی مسئولیتی عمل می کند.  تدریس حتی در سطح ابتدائی هم توسط دولت دریغ می شود و بالعکس رزیم  سعی و تلاش خود را افزون تر می نماید تا زبان تورکی را به لهجه یا گویش دروغین آذری تغییر دهد.

 شوونیزم فارس هنوز باور نکرده که زبان و فرهنگ ملت تورک آذربایجان از روح و جسم آن جدا نشدنی است. تلاش برای جدائی این دو عنصر از هم تلاشی است عبث و ترس از تقویت و احترام به آن هم عبث تر آیا همین مسئولان رژیم تهران راضی می شوند که فرزندانشان بالاجبار به زبان تورکی و یا یک زبان دیگری درس بخوانند؟ درغیر اینصورت چرا به اعمال غیرانسانی خودشان ادامه می دهند؟

آیا در طی این 28 سال ریالی جهت تقویت زبانی غیر از زبان شیرین فارسی هزینه نموده اند؟ رژیم  اسلامی ایران از قدرت  صرفأ برای بقاء اقتدارش استفاده می نماید و این همه ضرب و شتم اعتراض های مردمی نشان از وجود ترس و وحشت در داخل رژیم است.

به قول لرد اکتن - مورخ انگلیسی - قدرت تمایل به فاسد کردن دارد، قدرت مطلق مطلقأ فاسد می کند! و حکومت فاسدین بر ملل مظلوم همچنان ادامه دارد...اشپنگر که مکتبش بر اصالت فرهنگی یا کولتورالیزم تکیه دارد، معتقد به وابستگی حیات و حرکت یک جامعه با حرکت فرهنگی آن جامعه است. او مرگ یک جامعه را مرگ فرهنگ آن جامعه می داند. روشن است هر چیزی با امتداد در طول زمان گسترش می یابد، زندگی می کند و به هستی اش تداوم می بخشد و اعتراض شوکی است برای به حرکت واداشتن این هستی که نخست باید تفهیم شود، تعریف شود."

  (Tekin Maharlı- www.turkiran.com- Durna)

 

نتیجه گیری

 امسال فرزندان سرزمین آذربایجان همچون فرزندان دیگر ملل در ایران در وضعیتی  سال تحصیلی را شروع خواهند کرد که  تمامی مردم این کشور در صفحات زرین تاریخ ارگانیک حیات سیاسی – اجتماعی خود شاهد اعتراضات توده ای توسط جنبش های دموکراتیک و مردمی هستند .

امروز دانش آموزان با دفاع از آرمانهای مدنی و ملی خویش تلاش خواهندکرد تا علاوه بر مطالبات همگانی و سرتاسری که در سطحی به گستره همه ایران توسعه یافته است ،خواهان درخواست های ملی خود نیز باشند و با حفظ  زبان و فرهنگ وتاریخ خود انزجار خود را از تحصیل به زبان استعماری فارسی ابراز دارند و خواهان تحصیل به زبان مادری خود باشند.

 

 هر چند در نتیجه ایجاد فضای امنیتی و پلیسی حاکم در کشور، سران حاکمیت سیاه استبداد دینی در کشور بتوانند چند صباحي به حاكميت مستبدانه خود ادامه دهند. اما سرانجام اينهمه جرقه هاي به زير خاكستر خفته - چنانکه در طی ماه های اخیر دیدیم و می بینیم ._به آتش قهر مردم تبديل خواهد شد و بناي تماميت خواهي و انحصارگري و ريا و تزوير دشمنان آزادي و برابري و دموکراسی را  در خود خواهد سوزاند.

 

 و فردا، فرداي روشن آزادي ؛ فرداي پر از اميدهای آبی  و روياهای آفتابی ؛ فرداي سرشار از عشق و سر افرازي؛ از پس ساليان دراز انجماد و سرما و شب هاي متوالي تيرگي زا و دهه هاي زجرآور تاريخ حيات اجتماعي – سياسي سرزمين اهورايي ما و از پشت ديوارهاي بلند نابرابري و بي عدالتي ، همچون عزيزي گمگشته با چهره اي سرخ و لباني از خنده باز و سرانگشتان شكوفه بسته خواهد آمد و نور و عشق و رهايي را با خود خواهد آورد تا جانشين تيرگي ، نفرت و اسارت سازد.

 به امید فرارسیدن روز اول مهری که دیگر شاهد بازگشایی مدارس استعماری فارسی زبانان نباشیم و زنگ های مدارس در هیچ نقطه ای از ایران  دیگر تک نوا ننوازند.