چرا مساله ملى در ايران امروزبراى اولين بار مساله اى جدى است؟

 

مهران بهارى

سؤزوموز

 

تثبيت اول: پس از كودتاى امپرياليستى اسفند ١٢٩٩ در ايران در سطح بعضى از سازمانهاى سياسى موسوم به سراسرى بويژه چپ٬ هميشه مساله اى بنام مساله ملى و يا مساله ملل ايرانى وجود داشته استּاين مساله در برنامه هاى جريانات سياسي مانند حزب كمونيست ايران و ּּּּ منعكس شده استּحزب كمونيست ايران همان حزب عدالت آذربايجان بود كه با تشكيل جمهوري سوسياليستى گيلان٬ در اولين كنگره خود و در اشتباهى تاريخى نام خود را به حزب كمونيست ايران تغيير دادּ در اولين كنگره اين حزب هيچ‌ كس فارسي بلد نبود و همه به روسي و يا تركي صحبت مي‌كردند و سپس حرفهاي آنها از تركى و روسي به فارسي ترجمه مي‌شدּ(الحاق و يا تبديل تشكلات سياسى آذربايجانى و تركى به سازمانهاى موسوم به سراسرى٬ مانند تبديل حزب عدالت آذربايجان به حزب كمونيست ايران و يا الحاق فرقه دمكرات آذربايجان به حزب توده ايران٬ يكى از مهلكترين ضربه ها بر هويت ملى متشخص ملى خلق ترك و تاريخ سياسى آذربايجان و در عمل نوعى انتحار سياسى بوده استּدر ايران هيچ تشكل و تجمع سراسرى واقعى وجود ندارد و نداشته استּ همه تشكيلات و احزاب سياسى سراسرى در يك صد ساله اخير يا از اول و يا پس از كوتاه مدت تبديل به تشكيلاتى فارس و بر اساس منافع واقعى ويا فرضى خلق فارس در آمده اندּ همه تشكيلات سياسى و فرهنگى تركى و آذربايجانى در ايران مى بايد با هويت مستقل از تشكيلات مشابه فارسى بويژه سراسرى ايجاد و اداره شوند)ּ

 

به عنوان نمونه اى از چگونگى تلقى از مساله ملى در سازمانهاى موسوم به سراسرى در آغاز قرن بيستم پاراگراف زير از نشريه ستاره سرخ. ارگان كميته مركزى فرقه كمونيست ايران. سال اول. شماره 4-3  خرداد- تير 1308    ژوئن- ژوئيه 1929   وين-اطريش نقل مىشودּ در اين پاراگراف از جمله در باره تسلط قوم فارس بر اركان دولت٬ تحميل زبان فارسى بر ملل غيرفارس و عقب ماندگى سرزمينهاى ملى چنين گفته مىشود: «قسمت موسوم بفارس يا تاجيك مملكت كه امروزه بر عموم اهالى اين سرزمين حكمرانى ميكنند بيشتر از 45% جمعيت ايران نبوده و با وجود اين تمام اقتدارات حكومتى و ادارات و پست هاى دولتى را اين يك قسمت از سكنه و يا بعبارت صحيح تر صنف حاكمه آن اشراف و ملاكين و متفـقـين و عمال ايشان در دست گرفته و براى خود انحصار نموده اند. حاكمان، رؤساى ماليه، معارف، عدليه و معلمين و حتى عمال خيلى جزء، ساير ولايات همه فارس و تقريبا نوباوگان طهـران و ملاك زاده هاى «دارالسلطنه مباركه»اند. تفاوت اقتصادى و معارفى و عدم تساوى درجه معلومات بين اهالى پايتخت و ولايات در نتيجه بىاعتنائى جنايتكارانه اولياى «دولت علـّيه» و عدم اختيار و استقلال ولايات در صرف بودجه محلى خويش- باندازه ايست كه تمام مشاغل دولتى قهـرا در انحصار پشت ميزنشينان طهـرانى واقع گرديده. در بين ايلات و دهات نه فقط مدرسه اى داير و معمول نيست كه حتى علوم دوره متوسطه و يا دوره ابتدائى را در ميان توده ترويج كند، بلكه هـرگاه يكى دو مدرسه مقدماتى هم موقتا در موقع ورود «موكب همايونى» [رضاشاه] (براى گردش و يا "ملاحظات سياسى!" يعنى بزبان ساده براى ظاهـرفريبى و چپاول و اخذ رشوه و پـيشكشى) با بودجه غيركافى در بين تراكمه و يا عربستان ايران مفتوح ميشود٬ در آنها هم بطور اجبار بزبان فارسى تدريس ميشود كه هيچ طفل بيچاره عرب و يا تركمن و كرد سر از «دروس و علوم» درنياورده و يا اگر هم با وجود همه موانع باصطلاح از رو درنرفته و با كمال اصرار بخواهد چيزى بفهمد، بايد با مشكلات و زحمات كمرشكن كار يكماهه را در عرض چند سال طى نمايد.»

 

تثبيت دوم: در طول قرن بيستم٬ ما بين مليت ترك و ديگر ملل غير فارس از جنبه سطح خودآگاهى ملى توده ها٬ گسترش و همگانى شدن هويت خواهى بين نخبگان و توده هاى منتسب به اين مليتها٬ دوام و پيوستگى مبارزات ملى دمكراتيكشان٬ فريفته شدن روشنفكران و نخبگان به انديشه هاى نژادپرستانه آريائى و تسليميت در مقابل سياستهاى قوميتگرائى افراطى فارسى تفاوتهاى بسيار بارزى وجود داشته استּدر ميان روشنفكران و نخبگان٬ فرهنگيان و سياسيون  خلقهاى غيرفارس عرب٬ كرد٬ بلوچ و تركمن٬ شعور ملى و هويت خواهى نه تنها ديرزمانى است كه شكل گرفته و نهادينه شده است٬ بلكه در لايه هاى گوناگون اين جوامع شامل هنرمندان٬ مردم عادى٬ روستائيان و طوائف٬ روحانيون و حتى برخى از بروكراتها و مقامات دولتى منسوب به اين مليتها ريشه دوانيده و كاملا همگانى گرديده  استּبه عبارت ديگر و بر خلاف مليت ترك٬ در تاريخ يك صد ساله ايران جنبشهاى ملي اين ملل در ميان توده هاى تركمن٬ بلوچ٬ عرب و بويژه كرد هميشه و بلاء انقطاع و به صورتى همگانى٬ مردمى و ريشه دار وجود داشته و روز به روز بالغتر شده استּ

 

اما هيچكدام از اين دو تثبيت – يعنى وجود مساله ملى در گفتمان سازمانهاى سراسرى-فارسى و وجود شعور ملى و جنبش ملى دمكراتيك ريشه دار و نهادينه شده در ميان مليتهاى كرد٬ تركمن٬ بلوچ و عرب٬ هرگز خطرى براى دولت مركزى ايران و جريانات پان ايرانيست-قوميتگراى افراطى فارسى بشمار نرفته اندּ مبارزات ملى دمكراتيك مليتهاى مذكور هرگز نتوانسته اند به طور جدى دولت مركزى ايران و هويت تعريف شده رسمى و دولتى در اين كشور را به چالش بطلبند و يا حتى مساله ملى را داخل گفتمان سياسي-روشنفكرى روز دولتى و عنصر قومى مسلط در ايران يعنى خلق فارس بكنندּ دولت ايران و نخبگان فارس (از هر نحله و مشرب سياسى و فارهنگى٬ چپ٬ راست٬ مذهبى٬ּּ)٬ مليتهاى ايرانى و جنبش ملى دمكراتيك آنرا نه تنها مخاطب خود قبول ننموده است بلكه آنرا اصلا به جديت نيز نگرفته و انكار نموده استּبه عبارت ديگر تعيين گفتمان سياسى و مضمون٬ مشخص نمودن محتوى و سير آن٬ تا سالهاى اخير در تسلط انحصارى و سلطه مطلق نخبگان فارس و دولت ايران قرار داشته استּ

 

 

دلايل تغيير وضعيت چيست؟

 

اما امروز براى نخستين بار در يك صد سال اخير٬  مساله ملى به گفتمان سراسرى سياسى ايران و بويژه نخبگان فارس وارد شده و دستگاه دولت-بالاترين مقامات دولتى نيز به وجود آن (نفيا و يا اثباتا) اقرار نموده اندּ به عبارت ديگر پس از يك صد سال٬ مسئله مليتهاى ايرانى با موفقيت خود را به نخبگان فارس و دولت ايران تحميل نموده و سلطه انحصارى اين دو بر گفتمان سياسى و تعيين آن را در هم شكسته  استּ

 

دليل اين تغيير وضعيت و دگرگونى در مناسبت نخبگان فارس و دولت ايران در مقابل مساله ملى چيست؟ به نظر من٬ دليل اين تغيير وضعيت٬ ظهور و گسترش هويت خواهى ملى در ميان لايه هاى مليت ترك٬ يعنى بزرگترين مليت ساكن در ايران استּ همه مىدانيم كه در ميان ملل ايرانى٬ مليت ترك٬ تاكنون – و بدرستى- به شكل مليتى شناخته شده بود كه بيش از همه ملل ديگر (و اكثرا داوطلبانه) آسيميله و تسليم زبان و فرهنگ و اقتدار سياسى قوم فارس گرديده٬ هويت ملى خويش را از دست داده و اكثريت مطلق نخبگانش فاقد شعور ملى اندּدر واقع آنچه كه در ايران شونيسم فارسى و راسيسم آريائى ناميده مىشود٬ ساخته و پرداخته دو گروه نخبگان فارس و ترك ايرانى مىباشدּ (وجود دهها و صدها شونيست فارس و راسيست آريائى در ميان نخبگان و روشنفكران ترك ايرانى٬ خود مساله اى بسيار قابل تامل و البته ننگى تاريخى براى اين گروه است)ּ

 

البته هويت خواهى و شعور ملى در ميان بخش بسيار كوچكى از روشنفكران و فعالان سياسى ترك ايرانى هميشه ( و غالبا بر اساس ايدئولوژيهاى گوناگون و بر مبانى نادرست هويتى ملى و زبانى و ارضى) آنهم محدود به شمال غرب كشور- آذربايجان وجود داشته استּ اما اين هويت خواهى و شعور ملى تركي هرگز در ميان مردم عادى كوچه و بازار٬ در ميان لايه هاى گوناگون اجتماعى از قبيل جوانان٬ زنان٬ هنرمندان٬ روشنفكران٬ روحانيان٬ روستائيان٬ طوائف و مقامات دولتى ترك رخنه و حضور قابل ملاحظه اى نداشته و به محافل كوچك ادبى و روشنفكرى سياسى محدود و از مردم بريده منحصر بوده استּ

 

در بعد حركات سياسى نيز٬ دو مهمترين اين دو در قرن بيستم٬ يعنى جنبش مشروطيت آذربايجان و حكومت آزاديستان٬ جنبشهائى بر مبناى هويت ملى خلق ترك ساكن در آذربايجان نبوده اندּ بويژه جنبش مشروطيت آذربايجان٬ كه عملا به صعود و اوجگيرى ناسيوناليسم فارسى و راسيسم آريائى و قبضه حكومت مركزى ايران توسط اين دو و تبديل دولت ايران به دولتى فارس منجر شد و باعث تضعيف هويت ملى تركى خلق ترك در سراسر ايران٬ و سقوط موقعيت برتر اقتصادى و سياسى و فرهنگى آذربايجان گرديد از منظر خلق ترك و آذربايجان و در تحليلى نهائى٬ شكستى عظيم بشمار ميرودּ در روند شكل گيرى جنبش آزاديستان نيز هويت ملى تركى نقش غالبى نداشت و علاوه بر آن٬ اين جنبش داراى اشتباهات اساسى در ارزيابىهاى خود از هويت ملى خلق ترك٬ نقش محورى زبان تركى در دولت٬ روابط ملى و سياسى با جمهورى آذربايجان و دولت عثمانى بود كه به تنش و درگيرى با اين دولتها – به جاى ائتلاف با آنها و در نهايت حتى به اقدام بسيار اشتباهى مانند تغيير نام آذربايجان به كلمه اى فارسى منجر شدּ در اين ميان حكومت ملى آذربايجان به معنا و مفهوم امروزى تنها حركت ملى واقعى بر مبانى ملت و حقوق ملى بوده استּ دست آوردهاى اين حركت از جمله تاسيس دولت ملى آذربايجان با تمام ارگانها و سمبولهاى يك دولت ملى و رسميت و دولتى اعلان نمودن زبان تركى توسط اين دولت٬ باعث شده است كه نام و خاطره حكومت ملى آذربايجان و آفرينندگان آن- و در راسشان پيشه ورى- در تاريخ سياسى خلق ترك و آذربايجان تا ابد به نيكى٬ احترام و افتخار ثبت شود ּ اما متاسفانه اين جنبش باشكوه نيز– به سبب دنباله روى بيچون و چرا از سياستهاى دولت شوروى- امپرياليسم روس٬ از مفاهيم اساسىاى مانند هويت ملى خلق ترك ساكن در ايران٬ رابطه و عينيت توده ترك ساكن در آذربايجان و خارج آن با هم٬ هويت ارضى آذربايجان – كه بخش بسيار قابل ملاحظه ترك نشين در شمال غرب كشور مانند نواحى ترك نشين استانهاى همدان٬ قزوين٬ مركزى٬ تهران٬ قم٬ كردستان٬ و كرمانشاهان را خارج از آذربايجان مىدانست٬ تغيير نام خلق ترك و زبان تركى به خلق آذربايجان و زبان آذربايجانى٬ ּּּּּ درك فوق العاده نادرست و بسيار مخدوشى داشتּ

 

 

آنچه كه امروز در ايران اتفاق مى افتد

 

برخلاف سه خيزش مذكور٬ ما امروز براى اولين بار در تاريخ آذربايجان و ايران شاهد آنيم كه:

 

- براى اولين بار در تاريخ معاصر اين كشور٬ جنبش هويت خواهى تركى و شعور ملى ترك در ميان بعضى لايه هاى اجتماعى بويژه در ميان روشنفكران٬ جوانان٬ زنان٬ روحانيون٬ مذهبيون٬ طبقات به لحاظ اقتصادى متوسط و پائينى شهرى و روستائى٬ مقامات دولتى و بروكراتهاى ترك٬ به همراه جمعيتهاى طائفه اى ترك پديدار شده و نيز با سرعت در حال گسترش و تعميق به ميان بخشهاى ديگر است٬ پديده اى كه در يك صد ساله اخير هرگز ديده نشده بودּ

- اين حركت تماما ملى است و خالصا- منحصرا بر اساس زبان و فرهنگ و تاريخ و هويت تركى و منافع ملى سياسى خلق ترك شكل گرفته است و نه بر اساس هويتهاى كاذب قومى (آذرى)٬ طائفه اى (قوم قشقائى) و محلىگرايانه (ملت آذربايجان)ּ

- اين حركت از برتري كشف و تاكيد بر علائق مشترك فرهنگى و بلوغ سياسى نزديك شدن به جهان ترك و مخصوصا دو همسايه شمال غربى٬ تركيه و آذربايجان برخوردار استּجهان ترك منبع الهام اين حركت در مفاهيم پايه اى مانند هويت ملى تركى٬ قرائت تركى از اسلام٬ تاسيس دولت ملي٬ لائيسيسم ٬ دمكراسى و مدرنيته٬ انتگراسيون با انديشه سياسى و فرهنگ معاصر اروپائى و جهانىּּּּ استּ

- بيدارى تدريجى خود آگاهى ملى ترك و گسترش آن در ميان لايه هاى گوناگون جامعه تركى٬ اين بار نه تنها در آذربايجان٬ بلكه همزمان در هر سه بخش ترك نشين در شمال غرب٬ جنوب و شمال شرق ايران ديده مىشودּ اهتمام در تعميق پيوندهاى فرهنگى و ادبى و اجتماعى بين بخشهاى سه گانه مليت ترك و تبديل آن به همگرائى و هماهنگى سياسى از برجسته ترين خصوصيات اين حركت مىباشد ּ

-  بر خلاف گذشته (حكومت ملى آذربايجان) اينبار٬ مرحله سياسى اين جنبش زاينده و مقدم بر بعد فرهنگى آن نيست٬ بلكه فرهنگسازى٬ تعريف و قوام هويت ملى و زبانى ترك٬ روند ملت شوندگى زيرگروههاى پراكنده شده ترك ساكن در ايران٬ سازمانيابى روزافزون در قالب تشكيلات دمكراتيك مدنى و سياسى بيشمار غيردولتى و ּּּ زمينه ساز و مقدم بر بعد سياسى آن يعنى حركت ملى دمكراتيك ترك و در راس آن جنبش موجود در آذربايجان بوده استּ

- اينبار و بر خلاف گذشته اين جنبش٬ جنبشى ابتدائا روشنفكرى نبوده٬ بر عكس از پائين به بالا در حال رشد و صعود و رخنه در ميان نخبگان ترك استּدر آينده اين حركت در بعد سياسى –بر خلاف حركت آزاديستان ويا حكومت ملى آذربايجان- از نداشتن پايگاه توده اى رنج نخواهد برد٬ زيرا كه خود محصول حركتى مردمى استּ

- مبناى مطالبات دمكراتيك اين جنبش٬ مبانى دقيق٬ عينى و محكمى چون حقوق فردى و ملى مندرج در اعلاميه جهانى حقوق بشر٬ حق تعيين سرنوشت٬ مبارزه با راسيسم تبارى (آريائى) و راسيسم زبانى (رسميت غيرمشروع زبان تحميلى قوم فارس)٬ لغو تبعيضات اعمال شونده دولتى بين مليتهاى ساكن در ايران٬ وحدت ارضى-سياسى-ادارى مناطق ترك نشين و بويژه آذربايجان در تقسيمات كشورى و ּּּ است نه ايدئولوژيها و شعارهاى كلى و مجرد گوناگون مرسوم در تاريخ سياسى ايران مانند مشروطه٬ مردمسالاري٬ كمونيسم٬ اسلام سياسى٬ و ּּּּּ

- عوامل سياسى مساعد خارجى مانند جهانى شدن گفتمان حقوق پايه اى بشرى٬ ظهور دو دولت مدرن٬ دمكراتيك و لائيك تركيه و آذربايجان در جوار ايران٬ خط لاتينى تركى٬ اوج گرفتن و دست آوردهاى مثبت حركات و جنبشهاى ملل تحت ستم در كشورهاى منطقه (افغانستان٬ عراق٬ּּּ) از عوامل روانى بسيار مهم در تازه نمودن اعتماد به نفس در حركت ملى دمكراتيك مليت ترك اندּ

 

 

مليت ترك: هم بازيگر اصلى٬ هم موضوع اصلى بازى مليتها در ايران

 

برآيند عوامل داخلى و خارجى فوق – با در نظر گرفتن اين داده كه خلق ترك به لحاظ جمعيت شناسى بزرگترين مليت ساكن در ايران بشمار مىرود٬ در سه نقطه استراتژيك كشور ساكن بوده و مهر خود را در تشكل ايران و هويت مردمان ساكن آن در يك هزار سال اخير زده است - همان چيزى است كه براى اولين بار در تاريخ ايران توانسته است مساله ملل ايرانى را داخل گفتمان سياسى عنصر قومى مسلط فارس كرده و تعريف رسمى و دولتى هويت ملى ايرانيان را به چالش بكشاندּامرى كه جنبش هويت خواهى ديگر ملل ايرانى كرد و تركمن و بلوچ و عرب٬ على رغم همگانى و بلاانقطاع بودن اين جنبشها در ميان خلقهاى مذكور در تاريخ معاصر٬ ناتوان از انجام آن بوده اند و در آينده نيز هرگز قابليت تحقق آن را ندارندּ

 

هم خلق ترك و هم ديگر ملل ايرانى غير فارس بايد بدانند كه خلق ترك٬ زبان تركى و گفتمان جنبش هويت خواهى و دمكراتيك تركى در ايران٬ با توجه به واقعيات دمگرافيك ايران و منطقه٬ تنها نيروئى است كه مىتواند عنصر قومى مسلط فارس در ايران و حاكميت انحصارى زبان و فرهنگ فارسى و گفتمان رسمى دولتى فارس مركز در ايران را به چالش كشانده آنرا رام و مدنى سازدּ رشد٬ تعميق و گسترش هر چه بيشتر خود آگاهى ملى در ميان مليت ترك بويژه در استانهاى جنوبى آذربايجان (همدان٬ قزوين٬ مركزى و نواحى ترك نشين استانهاى تهران٬ كردستان٬ كرمانشاهان و قم) و در شمال شرق و جنوب-مركز ايران٬ به معنى تقويت و نيرو گرفتن هر چه بيشتر جنبش ملى دمكراتيك ترك در ايران استּ اين نيز به نوبه خود٬ به معنى تحديد و محاصره نمودن هر چه بيشتر مليت گرائى افراطى فارسى از سه سوى شمال غرب٬ شمال شرق و جنوب-مركز كشور و آغاز افول واقعى تسلط مطلق قوم٬ زبان و قوميتگرائى فارسى بر اركان سياسى و فرهنگى دولت استּ

 

از قوه به فعل در آمدن آرام اما قطعى نيروى نهفته بزرگترين مليت ايران٬ و آگاه گرديدن مليت ترك به توان نامحدود و تعيين كننده خويش٬ همان روند نوظهورى است كه خواب قوميت گرايان افراطى فارسى را براى نخستين بار و جدا  آشفته نموده استּ

 

 

بعضى از خواستهاى فرهنگى مليت ترك:

 

همزمان با شتاب گرفتن روند تشكل ملى خلق ترك در ايران٬ قوام و بالغ شدن مبارزه ملى اين مليت و ايجاد و گسترش گفتمان و ادبيات سياسى- روشنفكرى مدرن و دمكراتيك محصول ايندو٬ مفيد است كه به چند شبهه مربوطه كه مىبايست بالكل و به يكباره از ادبيات سياسى خلق ترك و ايران طرد شوند اشاره كردּ طبيعى است كه زيرگروههاى جغرافيائى و طائفه اى مليت ترك هر كدام در سطح منطقه اى و استانى و طائفه اى و ּּּ داراى خواستها و مسائل مختص به خود نيز بوده باشند٬ اما علاوه بر اين مسائل و خواستهاى ويژه٬ مليت ترك٬ به عنوان بزرگترين مليت ايران٬ داراى خواستهاى مشترك٬ ملى و سراسرى فرهنگى نيز مىباشدּ حداقل و كف مطالبات فرهنگى ملى-سراسرى و مشترك خلق ترك در ايران عبارت است از:

 

١- ايران به لحاظ ملى يكى از متنوعترين و رنگارنگترين كشورهاى منطقه و جهان و به معنى دقيق كلمه كشور و جامعه اى چند ملتى –كثيرالمله است. (اندكس تنوع ملى در هندوستان ٠.٨٣ ؛ در پاكستان ٠.٨٠ ؛ در ايران ٠.٧٣ ؛ در افغانستان ٠.٧٠ ؛ در عراق ٠.٦٥ ؛ و در تركيه ٠.٢٣ مىباشد). با اينهمه ساخت سياسى٬ ادارى و بروكراتيك دولت ايران٬ رفتار آن و همچنين نخبگان فارس٬ نه تنها زائيده از اين واقعيت نيست بلكه كوچكترين تناسبى نيز با آن ندارد و حتى بر اساس نفى و انكار اين واقعيت شكل گرفته استּ اين وضعيت غيرقابل ادامه است و مطلقا مىبايد كه دگرگون گرددּ از آنجائيكه ايران كشورى چند ملتى است٬ مساله ملى در اين كشور٬ مساله اقليت ملى-اكثريت ملى نيستּ مساله ملى در ايران عبارت است از مساله ملل داراى حقوق برابرּبنابراين از تقديم مساله مليتها در ايران به شكل مساله اقليتهاى ملى و يا مبارزه براى احقاق حقوق اقليتهاى ملى اكيدا مىبايد اجتناب نمودּ همچنين حقوق ملى ملل ساكن در ايران٬ مقوله اى كاملا جدا و متفاوت با حقوق شهروندى فردى اتباع ايران استּ مردمسالارى فارسى به معنى حقوق شهروندى فردى صرف٬ مغلطه اى بيش نيستּ نظم دمكراتيك از ديد ملل ايرانى٬ حقوق ملى و برابرى مطلق مليتهاى ساكن در ايران است٬ نه حقوق شهروندى فردىּ

 

٢- پايه اى ترين و عاجلترين خواست مليت ترك٬ شناخته شدن بى درنگ رسمى٬ حقوقى و قانونى مليت ترك و هويت آن٬ همانگونه كه اين خلق آنرا تعريف مىكند و با نام ملى تاريخى خود٬ يعنى "مليت ترك" از سوى دولت مركزى ايران استּ نگرش رسمى-دولتى در ايران هرچند وجود خلقهاى متشخص و مستقل تركمن٫ كرد٫ و يا بلوچ را پذيرفته است٫ هرگز وجود گروه ائتنيك٫ خلق و يا ملتى متشخص و مستقل و واحد به نام ترك در ايران را قبول ننموده است. ديدگاه رسمى-دولتى و قوميتگرايان افراطى فارس٬ اهالى ترك ايران را نه به عنوان گروه ملى واحدى به اسم ترك٬ بلكه به عنوان ترك زبانانى كه گويا نژادا و اصلا آريايى و حتى فارس بوده و بعدها زبان تركى بزور بر ايشان تحميل گرديده است قلمداد مىكندּ همچنين تاكيد نژادپرستان وطنى و مقامات دولتى صرفا بر هويت زبانى تركزبانان و كاربرد تعبير تركزبانان براى گروههاى خلق ترك در ايران به جهت القاء اين انديشه است كه گويا اين گروه تنها دارى هويت زبانى بوده و فاقد هويت مستقل ملى است. اما بر خلاف ادعاها و تبليغات جريانات پان ايرانيست٬ استعمارگران غربى-روسيه٬ ميسيونرهاى مسيحى٬ توده هاى ترك سراسر ايران و آذربايجان و خراسان "ترك" اند و نه "ترك زبان". همچنين در ايران ديگر پديده اى به نام "تركزبانهاى ايران" و يا "اقوام گوناگون ترك" وجود نداردּ آنچه در قرن بيست و يك در اين كشور وجود دارد "مليت ترك" واحد و يگانه اى است كه در سراسر ايران٬ به صورت متراكم (در سه منطقه شمال غرب٬ شمال شرق و جنوب) و يا پراكنده در شهرها و روستاها٬ اندكي در قالب طوايف (قشقائى٬ شاهسون٬خمسه٬ افشار٬ بوجاقچى وּּּ) ٬ و اكثريت مطلق آن بدون وابستگى طائفه اى ساكن استּ

 

٣- بر خلاف ادعاهاى گروههاى قوميتگراى افراطى فارس٬ جريانات پان ايرانيست و مقامات دولتى متاثر از اين جريانات انحرافى٬ زبان تركى در ايران زبان اقليت و يا زبانى محلى نيست٬ در ايران تركى زبانى سراسرى و زبان اكثريت نسبى مردم ايران استּاين زبان با سه گروه لهجه اى بسيار نزديك خود (آذربايجانى٬ سنقرى و خراسانى) زبان اول مردم در شمال غرب كشور (آذربايجان جنوبى) ٬ شمال شرق كشور (شمال خراسان) و دومين زبان در فارسستان (فارسيه - پرشيا) و بسيارى از مناطق ملى ديگر كشور (كردستان٬ لرستان٬ عربستان٬ تركمنستان و .... ) مىباشد. زبان تركى زبان ملى خلق ترك در ايران است. زبان فارسى٬ هيچ چيز مليت ترك و آذربايجان نيست٬ نه زبان مادري٬ نه زبان ملى٬ نه زبان ادبى-علمى٬ نه زبان تاريخى٬ نه زبان مشترك و نه هيچ چيز ديگرּ مليت ترك ساكن در ايران كه زبان ملى اش تركى است٬ در كشورى كه اين زبان علاوه بر سراسرى بودن زبان اكثريت نسبى را نيز تشكيل مىدهد٬ به هيچ وجه رسميت و دولتى بودن انحصارى و تحميل زبان محلى قوم اقليت فارس را نخواهد پذيرفتּ خلق ترك در ايران خواهان حقوقى متناسب با وضعيت موجود دمگرافيك ايران براى خود و زبان ملىاش تركى استּرسمى و دولتى شدن زبان سراسرى تركى كه زبان اكثريت نسبى مردم ايران نيز مىباشد و انجام اصلاحات لازمه در قانون اساسى در اين راستا در صدر اين حقوق است.

 

٤- يكى ديگر از خواستهاى پايه اى مليت ترك٬ به رسميت شناخته شدن هويت ارضى واحد مناطق ترك نشين در كشور و ادغام و گردهماورى نواحى سه گانه در شمال غرب كشور٬ شمال شرق كشور و جنوب ايران كه خلق ترك در آنها به طور متراكم ساكن است٬ در تقسيمات كشورى استּبويژه در شمال غرب كشور مىبايست به فوريت به سياست تجزيه ارضى منطقه يكپارچه ترك نشين پايان داده شده و همه مناطق ترك نشين به طور كيفى تقسيم شده در استانهاى آذربايجان غربى٬ آذربايجان شرقى٬ اردبيل٬ زنجان٬ همدان٬ مركزى٬ قزوين٬ تهران٬ قم٬ كردستان٬ كرمانشاهان و گيلان در يك واحد ادارى-سياسى سازماندهى شوندּ

 

 

بازى دولت و قوميتگرايان افراطى فارسى با نام ملى خلق ترك

 

اعلاميه جهانى حقوق زبانى, بخش سوم: نامهاى شخصى, ماده ٣٣:همه جمعيتهاى زبانى حق دارند كه جمعيت خود را به همان نامى كه در زبان خودشان بكار مىبرند بنامندּ هرگونه ترجمه به زبانهاى ديگر مىبايست از نامگذاريهاى تحقير آميز و ابهام انگيز اجتناب نمايدּ

 

نام جعلى آذرى

دولت ايران٬ قوميتگرايان افراطى فارس و نيروهاى سياسى برخى مليتها مانند كرد و ּּּּ براى ناميدن خلق ترك و زبان آن با اصرار از نام جعلى آذرى استفاده كرده و نام ترك را به عنوان نام گروهى قومى تنها در اشاره به برخى از طوائف ترك مانند شاهسون و ּּּּ بكار مىبرندּ حتى اخيرا مقامات دولتى فارس٬ در رسانه ها و نشستها و كنگره هاى دولتى٬ كلمه ترك را در باره طائفه ترك قشقائى نيز بكار نبرده٬ اين بزرگترين طائفه خلق ترك را با عنوان قومى مستقل و مجزا و صرفا با نام قشقائى تقديم مىكنندּ

 

يكى از روشهاى نسل كشى فرهنگى و امحاء گروههاى ملى توسط دولتهاى راسيست، بىهويت كردن و از بين بردن حافظه تاريخى از طريق عوض كردن اسامى جغرافيايى و حتى اسم خود گروه ملى است. در ايران اين سياست راسيستى دولتى به شكل آذرى ناميدن خلق ترك تجلى پيدا مىكندּدر ترمينولوژى قوميتگرايان فارسى و دولتى، "آذرى" براى ناميدن زبانى ايرانى و مفهومى غير تركى، و به منظور تاكيد بر ترك نبودن تركهاى آذربايجان بكار مىرود. (بنا به نظريه قوميتگرايان فارس٬ آذرى نام زبانى ايرانى است)ּ مقصد مقامات رسمى٬ قوميتگرايان فارس از تعويض نام ملى خلق ترك٬ از ترك به آذرى٬ و يا حذف نام ملى طوائف تركزبان ساكن در ايران – كه ترك است- بى هويت نمودن اين خلق٬ گسستن حافظه و پيوند تاريخى آن با اقوام و دولتهاى تركى ايران و منطقه٬ نفى ترك بودن هويت ملى و زبانى اين خلق٬ القاء شبهه آريائى نژاد و ايرانى زبان بودن اوليه آن ٬ جدا نمودن آن از مردم دو كشور همسايه تركيه و آذربايجان و ּּּּ استּ

 

در ايران گروهى ملى كه در سير طبيعى تاريخى، خود را به نام آذرى بنامد وجود ندارد. توده اى وجود دارد كه خود را "ترك" مىنامد. اين همان توده است كه ديگران، آنهم نه در زبانهاى تركى و فارسى بلكه در زبانهاى اروپايى، منابع خارجى و در مقام مقايسه با تركهاى آناتولى-بالكان به آنها "تركهاى آذرى" مىگويندּاضافه كردن كلمه "آذرى" به دنبال گروه لهجه هاى زبان تركى در ايران و قفقاز و عراق .... ٫ به خاطر جدا كردن اين گروه از گروه لهجه هاى بسيار نزديك ديگر تركى يعنى "تركى بالكان-آناتولى" است. تركيب "تركى آذرى" فقط وقتى مىتواند بكار رود كه اين دو گروه لهجه هاى موسوم به تركى را با هم مقايسه كنيم و يا فرق بين ايندو را تاكيد نماييم. ولى وقتى مثلا از ايران تنها صحبت مىشود و در خطاب به ايرانيان، و بويژه در زبانهاى تركى و فارسى، و مشخصا از سوى گويشوران خلق ترك هنگام ناميدن گروه ملى خود، لزومى به افزودن و كاربرد كلمه "آذرى" به تركى نيست و حتى نادرست است. در اين شرايط "تركى" تنها مقصود را كاملا مىرساند. به بيان ساده٬ هر كسى كه در -ايران، -در زبانهاى فارسى و يا تركى، -و بويژه از ميان خود تركان، خلق ترك و زبان تركى را به نام آذرى بنامد، آگاهانه و يا ناآگاهانه در حال كمك به و اجراى سياست هاى راسيستى پان ايرانيستى است.

 

 

تعبير جعلى دولت شوروى- استالينيستى "ملت آذربايجان"

 

بويژه از كاربرد تعبير جعلى دولت شوروى- استالينى "ملت آذربايجان" كه محصول نگرشى تماما دشمنانه٬ منحرف و ضد ملى است مىبايست دورى نمودּ اين تعبير من در آورده براى ناميدن مليت ترك كه از دهه سى در ميان برخى از هواداران حزب كمونيست روسيه و اخيرا در ميان بعضى از وابستگان به ايده توران بزرگ طرفدارانى پيدا نموده است٬ حتى از تعبير آذرى- كه به همه حال تعبيرى جا افتاده در بسيارى از زبانهاى خارجى براى ناميدن خلق ترك ما مىباشد٬ بىپايه تر٬ زيان آورتر٬ نژادپرستانه تر و خطرناكتر  استּ مفهوم جعلى ملت آذربايجان٬ همچنين زبان آذربايجانى (آذربايجانجا)٬ علاوه بر خلط نادرست مفاهيم جغرافيائى و شهروندى با هويت و نامهاى ملى تاريخى گروههاى ملي و مليتها و تغيير نام تاريخى ملى خلق ترك٬ پاره هاى خلق ترك ساكن در گوشه و كنار ايران را اقوام و مليتهاى جداگانه اى مى شماردּ اين تعبير مجعول٬ بدتر از هر ايدئولوژى راسيستى و استعمارى و فاشيستى رايج در ايران قرن بيستم٬ يگانگى ملى و بدنه واحد خلق ترك را هدف قرار داده و آنرا تجزيه و تضعيف مىنمايدּ تعويض نام اين مليت از "ترك" به "ملت آذربايجان" و يا "قوم آذرى"٬ از سوى هر مرجع و مركزى كه باشد٬ چه دشمنان آگاه و چه دوستان ناآگاه٬ به يك اندازه نادرست و به يك اندازه بر عليه منافع و در دشمنى با بقا و هويت خلق ترك در ايران است. در ضمن اينگونه بازى خودسرانه و توتاليتار با نام تاريخى مليت ترك، با هيچ شمردن هويت و اراده و آزادى يك خلق در تعيين هويت و نام خود، توهين و تحقير به ملت ترك ايران هم شمرده مىشودּ

 

به همه حال مىبايست هميشه و با اصرار تاكيد شود كه تمام گروههاى ترك ايران فارغ از استان محل سكونتشان و يا لهجه تركىشان و يا طائفه شان٫ همه بخشى از خلق و مليت واحدى مىباشند و نام ملى و تاريخى اين مليت نيز تنها و تنها ترك (در برخى از زبانهاى خارجى ترك آذرى) – بدون هيچ صفت و پيشوند و پسوند جغرافيائى (از قبيل ايران٬ آذربايجان٬ּּּ) مىباشد. دولت ايران٬ مقامات رسمى٬ بويژه نخبگان٬ فرهنگيان و سياسيون فارس و كرد نيز٬ مطلقا مىبايست از كاربرد هر نامى به جز نام ملى تاريخى خلق ترك براى ناميدن اين مليت و زيرگروههاى طائفه اى و جغرافيائى و مذهبى و لهجه اى آن و هر تعبير و تقديم ديگرى از اين زير گروهها كه شبهه و ابهامى در تعلق اينها به يك مليت و خلق واحد را ايجاد مىكند اجتناب كنندּ

 

مقامات ترك٬ روشنفكران و جوانان و توده ملت ترك در سراسر ايران٬ در شمال غرب٬ در شمال شرق و در جنوب آن٬ مىبايست بدون گوش فرا دادن به پنداربافىهاى آناكرونيك و نخنما شده آذرى و قوم و اقليت و محلى و حقوق شهروندى فردى صرف (بدون حقوق ملى) و ملت آذربايجان و ..... به اقدامات و فعاليتهاى خود در زمينه همجوشى و ادغام و همسوئى پاره هاى جغرافيائى و لهجه اى و طائفه اى مليت ترك٬ تسريع روند ملت شوندگى گروههاى تركى زبان در قالب مليت واحد ترك٬ و مهيا نمودن زمينه هاى عملى و مادى براى تحقق خواستهاى محورى اين مليت در ايران باشندּالان كردهاى سراسر كشور صرفنظر از استان محل سكونت يا لهجه يا مذهب٬ مدافع خواستهاى مشترك مشابهى براى خود هستند. زير گروههاى ترك ساكن در نواحى مختلف و استانهاى گوناگون٬ با فرق جزيى لهجه و غيره هم بايد به شكل يك توده يكپارچه و آگاه و متحد٬ دنبال خواستهايى كه بعضى از آنها در بالا شمرده شد براى خلق-ملت ترك باشند.

 

گئرچه يه هو!!!