http://turkukbiz.wordpress.com/2008/02/29/گفتگو-با-دکتر-بهزاد-بهزادی-حرکت-21-آذر-در/
حرکت
21 آذر در آذربایجان
گفتگو با
دکتر بهزاد بهزادی
حقوقدان
، مدیرمسئول فصلنامه
آذری
فصل نو
– 1 دی 1384
پرسش- جناب
آقاي بهزادي شما
در زمان حکومت
ملي آذربايجان
مقيم تبريز بوده
و از نزديک شاهد
فعاليتهاي انجام
شده بوديد، لطفا”
در خصوص اقدامات
فرهنگي، اجتماعي
و اقتصادي حکومت
ملي آذربايجان
برايمان صحبت کنيد.
پاسخ-
مايلم قبل از برشمردن
فهرستوار اقدامات
حكومت ملي آذربايجان،
جمعبندي كه آبراهاميان
در كتاب «ايران
بين دو انقلاب»
از اقدامات حكومت
ملي آذربايجان
كرده است، از صفحه
54 آن كتاب نقل كنم:
«حتي مخالفان
فرقه هم به ناچار
پذيرفتند كه در
عرض اين يكسال
خدمات و كارهايي
بيشتر از دوران
بيست ساله رضاشاه
انجام گرفته است».
كارهاي
انجام گرفته از
طرف حكومت ملي
آذربايجان را كه
براساس مفاد مرامنامه
فرقه دموكرات آذربايجان
و مصوبات كنگره
و مجلس ملي آذربايجان
انجام گرفته در
دو بخش به اختصار
نام ميبرم:
بخش اول-
اقداماتي كه براي
نخستين بار در
تاريخ ايران بوسيله
حكومت ملي به مرحله
اجرا درآمد.
بخش دوم-
ساير اقدامات و
خدمات.
بخش اول
1- تفويض
حق انتخاب كردن
و انتخاب شدن به
زنان در انتخابات
مجلس، انجمنهاي
ايالتي و ولايتي،
انجمنهاي شهر
و بخش و ده، با حقوق
برابر با مردان.
طبق موافقتنامه
مورخ 23/3/25 بين حكومت
ملي و دولت مركزي،
دولت ضمن موافقت
با اين مصوبه حكومت
ملي متعهد شد كه
لايحهاي مبتني
بر حقوق زنان براي
انتخاب شدن و انتخاب
كردن در سراسر
ايران را به مجلس
15 تقديم نمايد.
قوامالسلطنه
و شاه در اين مورد
نيز عهدشكني كردند
و آن را به فراموشي
سپردند و حتّا
دكتر مصدق نيز
در اصلاحيه قانون
انتخابات زنان
را از اين حق بشري
محروم كرد.
دولت در
اوايل دهه 1340 اين
حقوق زنان را تثبيت
كرد.
2- رسميت
تحصيل در تمام
مقاطع تحصيلي به
زبان آذربايجاني
با اين شرط كه در
سه كلاس اول ابتدايي
تدريس فقط به زبان
آذربايجاني بوده
و از آن به بعد زبان
فارسي به عنوان
زبان مشترك تدريس
گردد.
اقليتهاي
زباني از آن جمله
كردها، ارمنيها،
آسوريها و… كه
در آذربايجان مقيم
هستند حق داشتند
كه در سه كلاس اول
ابتدايي به زبان
مادري خود تدريس
كنند.
در موافقتنامه
مورخ 23/3/25 بين دولت
و نمايندگان آذربايجان،
ضمن تاييد اصل
مورد توافق مقرر
شد كه تحصيل در
پنج سال ابتدايي
به زبان مادري
باشد.
در اجراي
فرمان شماره 1 وزارت
معارف آذربايجان
به تاريخ 2/10/24 كميسيون
تاليف كتب درسي
به زبان آذربايجاني
تشكيل شد و در همان
سال تحصيلي كتابها
آماده و توزيع
گرديد.
3- به موجب
مصوبه مورخ 9/10/24 تاسيس
دانشگاه ملي آذربايجان
به مرحله اجرا
درآمد.
درباره
دانشگاه ملي آذربايجان
بعدا” توضيح خواهم
داد. در اينجا به
ذكر اين نكته اكتفا
ميكنم كه تأسيس
دانشگاه ملي آذربايجان
انحصار دانشگاه
تهران را در ايران
شكست و لزوم و امكان
تأسيس دانشگاه
در ساير استانها
و نقاط كشور را
به اثبات رساند.
4- به موجب
تصويبنامه مورخ
16/10/24 حكومت ملي، رسميت
زبان آذربايجاني
اعلام و به موقع
اجرا گذاشته شد.
كه به موجب آن علاوه
بر تدريس در تمام
مقاطع تحصيلي به
زبان آذربايجاني،
كليه مكاتبات اداري،
مذاكرات رسمي و
رسيدگيها در دادگاهها
و تابلوي مغازهها
بايد به زبان آذربايجاني
باشد.
در موافقتنامه
مورخ 23/3/25 موافقت
شد كه زبانهاي
فارسي و آذربايجاني
رسميت داشته باشد.
5- قانون
تقسيم اراضي خالصه
و املاك مصادره
شده مالكيني كه
آذربايجان را ترك
كرده و برعليه
حكومت ملي توطئهچيني
ميكنند.
در ضمن
اعلام شده بود
كه در آينده با
تقويت امكانات
سرمايهاي بانك
كشاورزي اراضي
ساير مالكين با
تراضي از طرف بانك
خريداري و مجانا”
بين دهقانان تقسيم
خواهد شد.
اراضي
خالصه از زمان
آغامحمدخان قاجار
صورتبرداري شد
و آن اراضي خالصه
كه به فروش رفته
بود نيز تقسيم
شد. اراضي خالصه
فروش رفته اگر
درآمدي معادل بهاي
خريداري عايد خريدار
نكرده بود مابهالتفاوت
آن از طرف دولت
به خريدار پرداخت
گرديد.
تقسيم
اراضي به وسيله
كميسيوني مركب
از 5 نفر معتمدين
هر ده و با حضور
نماينده اداره
كشاورزي بين دهقانان
تقسيم شد و اين
تقسيم اراضي هر
سال بايد با توجه
به اوضاع و احوال
موجود تجديد ميشد.
در تقسيم
اراضي، خوشنشينان
(كارگران زراعي)
و دهقاناني كه
ده را ترك كرده
بودند به شرط آنكه
به ده برگردند
و به كار كشاورزي
بپردازند، مشاركت
داشتند و سهم ميبردند.
تقسيم
اراضي به نسبت
عائلهمندي دهقانان
انجام ميگرفت.
براي سهولت در
تقسيمبندي اراضي
واحد اندازهگيري
محلي ملاك عمل
قرار گرفت.
قبل از
تقسيم اراضي در
هر ده زمينهاي
مورد نياز خدمات
عمومي از قبيل
احداث مدرسه، مريضخانه
و غيره اختصاص
مييافت و خانههاي
مسكوني هر يك از
دهقانان متعلق
به خودش بود.
مراتع
و قنوات و… با سرپرستي
شوراي ده براي
استفاده دهقانان
در مقابل پرداخت
مبلغي كه براي
داير نگهداشتن
آنها مورد نياز
بود اختصاص داشت.
دهقانان
حق فروش زمين را
نداشتند و اگر
در اراضي سهم خود
كشت نميكردند،
زمين از آنها پس
گرفته ميشد.
به اين
ترتيب 3000 پارچه خالصه
و 437 پارچه املاك
مصادرهاي در زمان
كوتاهي به طور
عادلانه بين يك
ميليون نفر تقسيم
شد.
دولت در
موافقتنامه مورخ
23/3/25 با تقسيم اراضي
خالصه موافقت نمود
و متعهد شد كه قانون
تقسيم اراضي خالصه
در سراسر ايران
را به دوره 15 مجلس
شورا پيشنهاد نمايد.
تقسيم
اراضي در ايران
تحت فشار كندي
رئيس جمهور آمريكا
در تاريخ 6/11/1341 جزء
برنامه «انقلاب
سفيد شاه!» اعلام
شد. تقسيم اراضي
كه اراضي مرغوب
و آبي را به اربابان
و خانواده آنها
اختصاص داد، خوشنشينان
از مشاركت در تقسيم
اراضي محروم شدند.
از دهقانان صاحبنسق
نيز پشتيباني مالي
براي كاشت- داشت
و برداشت نشد و
بهاي اراضي نيز
از دهقانان وصول
شد و… آنچنان نابساماني
در دهات به وجود
آمد كه دهقانان
به شهرها هجوم
آوردند و در گروه
نيمهبيكاران
و بيكاران بحران
آفريدند و توليدات
كشاورزي كاهش فاحشي
يافت…
6- تعديل
روابط مالك و زارع
برحسب قانون خاص
و با توافق و تراضي
مالك و زارع و نظارت
اداره كشاورزي
با موفقيت انجام
گرفت. و با تغييراتي
در سهم هر يك از
عوامل كشت و اختصاص
بذر – كار- گاو به
دهقانان و با توجه
به سهم آب در كشت
آبي و ديم و 20% از كل
محصول براي برداشت
محصول به زارعان،
سهم زارعان به
بيش از 80 درصد محصول
افزايش يافت.
مالك مكلف
شد كه وام بدون
بهره براي تهيه
وسايل كشت در اختيار
زارع قرار دهد
و در سر خرمن وام
را وصول كند ولي
اگر بنا به دليل
موجهي بنا به تشخيص
شوراي ده، زارع
قادر به بازپرداخت
وام نباشد مدت
آن تمديد ميشود
و به هر حال دولت
ضامن بازپرداخت
وام به مالك است.
و اگر
بنا به تشخيص شوراي
ده مالك توانايي
پرداخت وام نداشته
باشد دولت اعتبار
لازم را به كشاورز
پرداخت خواهد كرد.
كاه حاصل
متعلق به زارع
است و حمل سهم مالك
از خرمن به انبار
مالك به عهده خودش
است.
كليه بدعتها
و رسومات و عوارض
تحميلي به دهقانان
لغو گرديد.
در قانون
تقسيم اراضي و
تعديل روابط مالك
و زارع مراجع خاصي
براي حل اختلافات
حاصله پيشبيني
شده بود. به علاوه
مالك و يا زارع
ميتوانستند حتا
به عاليترين مراجع
دادگستري شكايت
كنند.
دولت قوامالسلطنه
در سال 25 و دولت مصدق
در سال 1331 مقرر داشتند
كه از كل محصول
۱5% به دهقانان اختصاص
يافته و بقيه طبق
عرف رايج تقسيم
شود. ولي هر دو تصويبنامه
بلااجرا ماند و
مالكين و ژاندارمها
از اجراي آن جلوگيري
كردند!
7- تشكيل
كنگره دهقاني در
25/1/25 در تبريز با حضور
600 نماينده كه در
اين كنگره راهكارهاي
اجرايي قوانين
تقسيم اراضي و
تعديل روابط مالك
و زارع مورد بحث
و تصميمگيري قرار
گرفت و در اجراي
درست و سريع مصوبات
نقش مهمي داشت.
8- تصويب
و اجراي قانون
كار و بيمه كارگران.
ضمن حفظ حقوق كارگران
و ايجاد انضباط
در محيط كار موجبات
افزايش توليد را
فراهم ساخت. اين
قانون 8 ساعت كار
روزانه، تعطيلي
جمعه و ايام تعطيل
رسمي با دريافت
مزد، مرخصي ساليانه،
دو دست لباس كار
در سال، اجازه
تشكيل اتحاديه
كارگران و دخالت
اتحاديه در تنظيم
روابط و قرارداد
كار بين كارگر
و كارفرما، تعيين
حداقل مزد در هر
كارگاه و كارخانه
و ميزان اضافه
كار و مزد اضافي
متعلقه، اضافه
مزد كار شبانه،
ممنوعيت كار افراد
كمتر از 13 سال و محدوديت
ساعت كار جوانان
بين 13 تا 16 سال به
4 ساعت در روز آن
هم براي كارآموزي
در مقابل دريافت
مزد، نحوه پرداخت
مزد و تأييد حق
تقدم مزد كارگر
و… تشكيل شوراي
حل اختلاف، برابري
مزد زنان با مردان،
ممنوعيت اشتغال
زنان به كارهاي
سنگين، استراحت
زنان باردار شش
هفته قبل از زايمان
و شش هفته بعد از
زايمان با دريافت
مزد، استراحت زنان
در موقع كار هر
سه ساعت نيم ساعت
براي شير دادن
به كودك خود و… تشكيل
شركتهاي تعاوني
و غيره و غيره.
در اين
قانون حق اعتصاب
براي كارگران ،
تعطيلي روز اول
ماه مه روز جهاني
كارگر به رسميت
شناخته شد.
براي نخستين
بار كنگره كارگران
آذربايجان در تاريخ
2/3/25 در تبريز تشكيل
يافت و راهكارهاي
اجرايي قانون كار
و بيمه كارگران
را مورد بررسي
قرار داد و ضمن
تأمين رفاه كارگران
تأثير مهمي در
افزايش توليد داشت.
9- لولهكشي
آب شهرها به ويژه
شهر تبريز يكي
از برنامههايي
بود كه در اعلاميه
12 مادة مورخ 12 شهريور
1324 فرقه دموكرات
آذربايجان قرار
داشت و در برنامه
حكومت ملي نيز
اجراي آن تأييد
شد.
پس از
تشكيل حكومت ملي
و انجمن شهر تبريز
در تاريخ 2/2/25 مرحله
اجرايي آغاز شد.
نقشهبرداري و
مطالعه براي منابع
تأمين آب و تهيه
مصالح بسرعت ادامه
يافت و در تاريخ
19/7/25 احداث مخزن اصلي
در باغ پيكريه
تبريز آغاز شد.
لولهكشي آب شهر
خوي نيز در سال
1325 شروع شد.
دولت مركزي
در سال 1326 سازمان
آب تهران را تأسيس
كرد و مقدمات كار
چند سال طول كشيد
و سالها بعد آب
لولهكشي به تدريج
در دسترس اهالي
تهران قرار گرفت.
10- متشكل
ساختن گروه «عاشق»ها،
نوازندگان و خوانندگان
سنتي آذربايجان
در جنب اركستر
ملي به سرپرستي
شاعر و نوازنده
توانا، عاشق حسين
جوان، به منظور
آموزش، تشويق و
حمايت از اين هنرمندان
كه پاسداران واقعي
هنر موسيقي قومي
آذربايجان هستند.
11- به منظور
تجليل از قهرمانان
ملي آذربايجان
از آن جمله ستارخان
سردار ملي، باقرخان
سالار ملي، ثقهالاسلام،
خياباني و… نامگذاري
خيابانها و ميادين
و پاركها به نام
اين قهرمانان و
نصب مجسمه و تنديس
آنها در در پاركها،
به نحوي كه چهره
شهر تغيير يافت.
در تاريخ
27/2/25 مجسمه ستارخان
در باغ گلستان
طي مراسم باشكوهي
نصب گرديد و پيشهوري
ضمن نطق مفصلي
اعلام داشت كه
تجليل از قهرمانان
ملي آذربايجان
وظيفه مقدس ماست
و اظهار داشت ملتي
كه از قهرمانان
خود تجليل نكند
نميتواند قهرمان
پرورش دهد.
بخش دوم-
ساير خدمات
1- تأمين
امنيت- با گماردن
اشخاص خوشنام محلي
در رأس ادارات
و به ويژه در شهرباني
و انحلال ژاندارمري
و ادغام آن در نيروهاي
انتظامي و سپردن
امور انتظامي به
فدائيان و جلب
مشاركت عمومي و
دفع اشرار توانست
آن چنان شرايط
امني فراهم آورد
كه داگلاس قاضي
عاليرتبه آمريكايي
در اين باره مينويسد:
«بازرگانان
به من ميگفتند
كه اگر شبها مغازه
ايشان باز ميماند
اموالشان تأمين
داشت و چيزي به
سرقت نميرفت.
اهالي اظهار داشتند
كه براي اولين
بار با اطمينان
ميتوانستند شب
يا روز ماشينهايشان
را در كنار خيابان
يا پس كوچه بگذارند،
بدون اينكه كسي
جرأت دزديدن چرخ،
لاستيك و آينه
و ساير اثاث آن
را داشته باشد؛
حتا اگر در ماشين
باز ميماند».
موريس
هيندروس خبرنگار
روزنامه نيويورك
هرالد تريبون مينويسد:
«شهرباني منظمي
ترتيب داده شده
بود و زنها بدون
رعب و ترس آزادانه
در كوچه عبور ميكردند».
زندانهاي
آذربايجان كه قبل
از قيام 21 آذر 24 پر
بود، بخصوص از
دهقانها كه با
توطئه و دسيسه
اربابان و مباشرين
آنها و ژاندارمها
به زندان افتاده
بودند، با عفو
عمومي صادره از
طرف حكومت ملي
آزاد گرديدند.
در اول آذر 25 كه شهر
زنجان به مأمورين
دولتي تحويل شد
در زندان زنجان
فقط 8 نفر بازداشت
بودند. اين نمونهاي
از كاهش جرم و مجرم
در تمام آذربايجان
بود.
2- مبارزه
با فساد اخلاقي
و اجتماعي
به موجب
قوانين و مراقبتهاي
دستگاههاي انتظامي
و عمومي رشوه،
روسپيگري، استعمال
مواد مخدر، احتكار
و … از بين رفت.
داگلاس
نامبرده مينويسد:
«از بين بردن رشوه-
پيشهوري رشوه
دادن به مأمورين
دولت را خيانت
به حقوق عمومي
اعلام كرد و براي
مرتكبين مجازات
سختي قايل شد. اين
قانون اثر برقآسايي
داشت».
3- بالا
بردن توليد و رفع
بيكاري
در پايان
جنگ دوم جهاني
بحران اقتصادي
در كشور تشديد
شد و واردات بيرويه
كالاهاي خارجي
و بنجلهاي ارزانقيمت
آمريكايي اين بحران
را وخيمتر كرد.
در تبريز اغلب
كارخانجات در آستانه
ورشكستگي قرار
گرفتند و كارخانه
بوستان تعطيل گرديد.
فرقه دموكرات آذربايجان
حمايت از صنايع
و توليدات داخلي
به ويژه تشويق
توليدات كارگاهي
را در سرلوحه برنامه
خود قرار داده
بود. حكومت ملي
عليرغم فشارهاي
مالي وپولي كه
دولت مركزي ايجاد
كرده بود و بانك
ملي 150 ميليون ريال
سپرده مردم را
به تهران انتقال
داده بود، و از
برگشت بهاي كالاي
صادره به ساير
نقاط ايران به
آذربايجان مشكلاتي
توليد ميكرد،
معذلك حكومت ملي
با تدابير سنجيده
اين موانع را رفع
كرد و از طريق كمك
مالي به كارخانجات
نه فقط توليد آن
كارخانجات را افزايش
داد، بلكه كارخانه
بوستان را دوباره
به توليد تشويق
كرد. كارخانه ظفر
را در عرض يك ماه
با سرعت بيسابقهاي
وارد، نصب و به
كار انداخت.
سياست
مدبرانه واردات
و صادرات را طرح
و اجرا نمود و مصرف
و صدور توليدات
داخلي را تشويق
كرد. شركت دولتي
تجارت را سازمان
داد. به اين ترتيب
توليد كارخانجات
و كارگاهها افزايش
و قيمتها كاهش
يافت.
4- امور
مالي و اقتصادي
حكومت
ملي بانك ملي آذربايجان
را با پنجاه ميليون
ريال سرمايه تأسيس
نمود. نزولخواري
را از بين برد. با
تشكيل شركتهاي
تعاوني و فروشگاههاي
دولتي كالاها با
قيمت ارزانتر
در دسترس مصرفكنندگان
قرار گرفت. با چاپ
يك ميليون ريال
اسناد خزانه در
رفع بحران نقدينگي
كوشيد. مالياتهاي
غيرمستقيم و ماليات
بر مصرف را بسيار
تقليل داد. از طريق
ماليات مستقيم
تصاعدي بر درآمد
و سود درآمد دولت
را تأمين نمود.
همه اين
تدابير مربوط به
افزايش توليد و
امور اقتصادي و
مالي موجب فراواني
مايحتاج عمومي
و ارزاني آنها
گرديد. آيتالله
مجتهدي در كتاب
«بحران» اين حقيقت
را تأييد نموده
و ويليام داگلاس
مينويسد: «قيمت
كالاهاي مورد مصرف
عموم 40% پايين آمده
بود».
5- عمران
و آبادي
ميتوان
گفت كه يادگارهايي
از عمران و آبادي
كه در زمان حكومت
ملي و يا با همياري
مردم هر محل انجام
گرفته، در هر شهر
آذربايجان موجود
است.
ساختمان
بانك ملي آذربايجان
و مجلس ملي آذربايجان
و دانشسراي دختران
و ساختمان دانشگاه
و موزه و… در تبريز،
ساختمان دهها
مدرسه در تبريز
و شهرها و دهات،
ساختمان باشگاهها،
سينما و سالن اجتماعات
در شهرهاي متعدد،
احداث خيابانها،
پاركها و آسفالت
خيابانها در تبريز
و شهرستانها،
احداث جاده بين
دهات و تعريض جادههاي
اصلي و تعمير و
نوسازي پلها،
بازسازي قنوات
و مخازن آب و اقدامات
نظير آن را ميتوان
نام برد.
خبرنگار
روزنامه نيويورك
هرالد تريبون در
ايران مينويسد:
«دموكراتها در
مدت يك سال حكومت
خود در شهر تبريز
اصلاحات مهمي انجام
دادهاند. در عرض
اين يك سال بيش
از كليه كوچههايي
كه در سالهاي
قبل احداث شده
بود، خيابانسازي
شده است. چهار ميل
مسافت بين شهر
و ايستگاه راهآهن
آسفالت و گدايان
از كوچهها رانده
شده بودند… تعريض
و ترميم جادههاي
بين شهرها از فعاليتهاي
چشمگير حكومت ملي
بود».
6- خدمات
فرهنگي و مطبوعات
تأليف
كتب درسي كلاسهاي
ابتدايي در مدت
كوتاه و چاپ و ارسال
آنها به مدارس
در سراسر آذربايجان،
تأسيس چاپخانه
آذربايجان، تشويق
انتشار 50 روزنامه
و مطبوعات در تبريز
و شهرستانها،
تهيه وسايل و امكانات
ورزشي براي جوانان
و سالنهاي ورزشي
براي بانوان، تشكيل
انجمن شعرا و نويسندگان
در تبريز و شهرستانها
و ايجاد امكانات
و تسهيلات براي
نويسندگان و شعرا،
مبارزه گسترده
با بيسوادي در
شهرها و كارخانجات
و دهات و… از اقدامات
مهم و فراموشنشدني
حكومت ملي است.
7- خدمات
بهداشتي و بهداري
حفظ سلامتي
مردم مورد توجه
خاص بود. به منظور
مبارزه و پيشگيري
از بيماريهاي
مسري از طريق آموزش
عمومي و واكسيناسيون
خدمات ارزندهاي
صورت گرفت. پنجاه
بيمارستان و درمانگاه
در نقاط مختلف
به كار افتاد و
درمانگاههاي
سيار براي اعزام
به دهات سازمان
داده شد.
دانشكده
طب در دانشگاه
تبريز تأسيس شد
و آموزشگاه عالي
مامايي و آموزشگاه
پرستاري به فعاليت
پرداخت.
8- امور
خيريه
مجلس ملي
و حكومت ملي قانوني
براي تشكيل جمعيت
خيريهاي از شخصيتهاي
سرشناس و معتمدين
تبريز براي تأسيس
پرورشگاه كودكان،
تأسيس خانه سالمندان،
كمك به مادران
و شيرخوارگاهها،
گسترش شعب آنها
در شهرستانها
به تصويب رساند
و با جديت قابل
تحسيني آنها را
به مرحله اجرا
درآورد.
پرورشگاه
براي كودكان بيسرپرست
دو بخش بود. كودكان
بيسرپرست 3 تا
14 سال و كودكان كمتر
از 3 سال.
اين اقدامات
و ايجاد كار براي
بيكاران بساط تكديگري
را برچيد.
9- اقدامات
در زمينههاي هنري
احياي
تئاتر ملي آذربايجان
و تشكيل گروههايي
از هنرپيشگان بااستعداد
سابقهدار و جوانان
در تبريز كه چندين
نمايشنامه را
به صحنه آوردند
و آنها را در ساير
شهرهاي آذربايجان
به تماشا گذاشتند.
در هر
شهر نيز گروههاي
محلي براي هنرنمايي
تشويق شدند. گروه
موسيقي ملي براي
اولين بار در تبريز
به شكل سازمان
يافته و با اسلوب
مترقي فعاليت خود
را آغاز كرد و دهها
هنرمند در رشتههاي
مختلف موسيقي و
رقص به هنرنمايي
پرداختند.
موزه نقاشي
استاد بهزاد و
نمايشگاه دايمي
نقاشي و خط افتتاح
شد.
در اينجا
مناسب ميدانم
كه سرگذشت حسن
ذوالفقارزاده،
يكي از نقاشان
تبريزي را بازگو
كنم. ايشان در سال
1297 در تبريز به دنيا
آمده و در پرورشگاه
بزرگ شده و تحت
تعليم استادان
در هنر نقاشي استعداد
درخشان خود را
نشان داده است.
ايشان اواخر آذر
25 در يورش اوباش
و اراذل به موزه
نقاشي بهزاد به
دفاع از تخريب
آثار هنري ميايستد.
او به دست اوباش
مضروب و دستگير
و چند روز بعد در
دامنه كوههاي
پربرف سرخاب تبريز
به جوخه اعدام
سپرده ميشود.
خانم فكور
با اين جمله زيبا
ياد او را عزيز
ميدارد:
«… بدين
ترتيب حسن ذوالفقارزاده
در زير آسمان مهآلود
تبريز، بر بومي
از برف و يخ با خون
خويش آخرين تابلوي
نقاشياش را آفريد.
او اولين نقاشي
است كه در مدافعه
از هنر خويش به
شهادت رسيده است.
يادش گرامي باد»!
10- دانيشير
تبريز
هنگامي
كه در تاريخ 26/1/25 به
طور آزمايشي و
در تاريخ 6/2/25 به طور
رسمي اين كلام
از ايستگاه فرستنده
راديو تبريز طنين
افكند، دلهاي
هر آذربايجاني
و ايراني آزاديخواه
لبريز از شادي
گرديد.
حكومت
و شهرداريها به
علت اينكه تعداد
راديو در منازل
كم بود و همه قادر
به خريد آن نبودند،
تعداد مورد نياز
راديو در محلهاي
عمومي نصب كردند
تا مردم بتوانند
به راديوي خود
گوش كنند.
اين براي
اولين بار بود
كه خارج از تهران
در استانها راديوي
محلي به كار ميپرداخت.
اين بود
شمهاي از اقدامات
و خدمات تاريخي
حكومت ملي آذربايجان
در يك سال كه بدان
اشاره شد. اين اقدامات
خاطرهاي را نزد
آذربايجانيها
به يادگار گذاشت
كه هرگاه عناصر
صالح و مدبر با
دلسوزي و برنامه
صحيح در رأس حكومت
به مردم خدمت كنند،
چه انقلاب عظيمي
را ميتوانند آفريد.
پرسش- جناب
بهزادي، با توجه
به اينکه شما دانشجوي
اولين دوره آموزشي
دانشگاه آذربايجان
به سال ۱۳۲۵ بوديد،
درباره نحوه تأسيس
و همينطور سيستم
آموزشي آن نکاتي
را بيان بفرماييد.
پاسخ- درباره
تأسيس دانشگاه
ملي آذربايجان
جداگانه و كمي
گستردهتر صحبت
خواهم كرد. زيرا
يكي از اقدامات
پرارزش و انقلابي
حكومت ملي است.
تأسيس
دارالفنون ملي
آذربايجان در تبريز
در سرلوحه مرامنامه
فرقه دموكرات آذربايجان،
مصوبات مجلس ملي
و برنامه مورخ
21 آذر 1324 حكومت ملي
قرار داشت و به
خصوص پيشهوري
توجه ويژهاي به
اين امر داشت.
فرمان
مورخ 9/10/24 حكومت ملي
تأسيس دانشگاه
را در اولويت قرار
داد. به موجب اين
مصوبه دانشگاه
ملي در اول مهر
ماه 1325 ميبايستي
شروع به كار كند.
بدين منظور دو
راهحل پيشبيني
شد. نخست اينكه
ساختمان دانشسراي
مقدماتي تبريز
كه ساختماني مجهز
و مناسب بود تخليه
و به دانشگاه تحويل
شود. به سرعت محلي
براي انتقال دانشسراي
مقدماتي پسران
تهيه شد و ساختمان
در اختيار دانشگاه
قرار گرفت و براي
پذيرش دانشجو در
سال تحصيلي آينده
آماده گرديد.
دوم اينكه
محلي مناسب براي
دانشگاه در نظر
گرفته شود و ساختمان
و تجهيزات يك دانشگاه
مدرن در آنجا پياده
شود.
دكتر جهانشاهلو
به رياست دانشگاه
و كميسيوني 7 نفره
براي تدارك مقدمات
افتتاح دانشگاه
در مهر سال 25 جهت
تعيين دروس و استاد
و تنظيم امور و
غيره تعيين گرديدند.
در تاريخ
22/3/25 مراسم كلنگزني
و يا گذاشتن سنگ
بناي ساختمان اصلي
ابتدا در ساختمان
دانشسراي مقدماتي
برگزار شد و سپس
مدعوين با حضور
پيشهوري به محل
اصلي دانشگاه رفتند
و پيشهوري در
داخل بطري يادبودنامهاي
را در بتون پيستون
اصلي قرار داد
و كار ساختماني
آغاز گرديد. در
اين مراسم يكي
از ناطقين صفوت،
فرهنگي باسابقه
بود كه خاطره خود
را چنين نقل كرد:
(ترجمه به فارسي)
«چند روز
پيش جهت انتخاب
زمين مناسب براي
دانشگاه با حضور
آقاي پيشهوري
به سوي مدخل شرقي
شهر رفتيم. در مدخل
شهر باغ قديمي
صاحبديوان را
ديديم كه ديوارهاي
ضخيم همانند قلعهها
داشت و در آن ساختمان
جديد وحشتآوري
قرار داشت. اين
ساختمان را براي
ما زنداني بنا
كرده بودند تا
واردين به شهر
با ديدن بنا به
خود بلرزند. اين
مدفني بود كه براي
آزاديخواهان
ساخته بودند، اما
فرصت نيافتند.
براي بناي اين
ساختمان مبلغ
400 هزار تومان قبل
از جنگ خرج كرده
بودند. نصف اين
پول را به جيب زده
بودند و نصف ديگر
را هزينه كرده
بودند.
خلاصه
ما وارد اين ساختمان
شديم. آنجا را بازديد
كرديم. آقاي پيشهوري
پس از ملاحظه آن
گفت: من طرفدار
زندان نيستم. من
طرفدار مدرسهام.
مسافري كه به شهر
وارد ميشود نه
زندان و بازداشتگاه بلكه
بايد مركز علم
و عرفان، يعني
دارالفنون را ببيند».(روزنامه
آذربايجان 24/3/1325).
به اين
ترتيب محل ساختمان
دانشگاه تعيين
شد و همان طوري
كه پيشهوري در
اين مراسم گفته
بود، به شهر بزرگ
دانشگاهي تبديل
گرديد.
مبلغ
2 ميليون تومان
براي ساختمان و
هزينه اداري آن
بودجه اختصاص دادند
كه نصف آن براي
مرحله اول ساختمان
بود و نصف ديگر
براي تجهيزات و
ساير هزينههاي
جاري. بايد گفت
كه مبلغ دو ميليون
تومان از كل بودجه
ساليانه وزارت
معارف آذربايجان
بيشتر بود.
چه نيكوست
كه دانشجويان دانشگاه
تبريز سالگرد اين
روز يا روز نهم
ديماه 24 را جشن
بگيرند و به بنيادگزاران
آن به ويژه به پيشهوري
درود بفرستند.
اسمنويسي
براي سال تحصيلي
جاري ( اول مهرماه
25) آغاز و از تاريخ
10 تير ماه لغايت
15 مرداد 25 انجام گرفت.
آنهايي كه ديپلم
ششم متوسطه داشتند،
بدون كنكور و فارغالتحصيلان
پنجم متوسطه و
دانشسراي مقدماتي
با گذراندن كنكور
پذيرفته شدند.
كنكور در شهريور
ماه انجام گرفت
و در موعد مقرر
كلاسها تشكيل
يافت.
دانشگاه
مركب از دو دانشكده
بود: 1) دانشكده پزشكي،
مدت تحصيل 6 سال
و تعداد پذيرش
دانشجو 60 نفر. 2) دانشكده
تربيت معلم شامل
4 رشته: زبان و ادبيات-
تاريخ و جغرافيا-
طبيعيات و شيمي،
رياضيات و فيزيك.
دوره تحصيل در
اين دانشكده 3 سال
بود و در هر رشته
30 دانشجو پذيرفته
شد.
قرار بود
كه در آينده دانشكدههاي كشاورزي
و حقوق نيز داير
گردد.
استادان
از پزشكان، دبيران
باسابقه و سرشناس
تبريز و مهندسين
برگزيده شده بودند.
تنها يك نفر استاد
رياضيات عالي از
باكو استخدام شده
بود. دكتر محمدوف
مردي بود بلندقامت،
چهارشانه، گندمگون
و شيكپوش. او قبل
از انتقلاب اكتبر
كارگر معادن نفت
باكو بود. بعد از
انقلاب در كلاسهاي
شبانه به تحصيل
ادامه ميدهد و
سپس با استفاده
از بورس دولتي
در باكو ليسانس
رياضيات را اخذ
ميكند و از دانشگاه
مسكو در رشته رياضيات
به اخذ درجه دكترا
نايل ميگردد.
پيشهوري
در رشته زبان و
ادبيات، ادبيات
باستاني را تدريس
ميكرد و پنجشنبهها
به دانشكده ميآمد
و در موقع تنفس،
دانشجويان دورش
حلقه ميزدند و
با اشتياق فراوان
با اين معلم پير
و رهبر حكومت ملي
صحبت ميكردند.
حضور پيشهوري
در دانشگاه موجب
توجه خاص به امور
جاري دانشگاه بود.
دروس در
تمام كلاسها به
زبان آذربايجاني
بود و درس زبان
آذربايجاني براي
همه رشتهها اجباري
بود. استاد اين
درس گنجعلي صباحي
بود كه در مديريت
داخلي دانشكده
هم فعاليت ميكرد.
صباحي با تسلط
كامل به دستور
زبان تركي آذربايجاني
و با شيوايي و فصاحت
قانون هماهنگي
اصوات تركي آذربايجاني
را آموزش ميداد.
بايد اذعان كنم
كه اين درس گيرايي
ويژهاي داشت،
زيرا براي اولين
بار از قانونمندي
زبان مادري اطلاع
يافتيم و در حقيقت
ايشان دري به روي
ما گشودند كه بعدها
با خودآموزي آن
را ادامه داديم.
اوقات
درس دانشگاه از
ساعت 2 تا 8 بعد از
ظهر بود. به اين
ترتيب استادان
شاغل و آن دسته
از دانشجويان كه
شاغل بودند ميتوانستند
به كار و درس خود
برسند.
كارمندان
و آموزگاران هم
ميتوانستند در
صورتي كه در دانشگاه
پذيرفته ميشدند
با ارائه گواهي
قبولي دانشكده
به اداره مربوطه
به تبريز منتقل
گردند و در ادارات
به اين افراد كار
سبكتر ارجاع ميشد.
من در
آستارا آموزگار
بودم، به اداره
معارف تبريز به
دايره تعليمات
منتقل شدم و كارم
ثبت نامههاي وارده
و صادره بود. تا
ساعت 12 كار ميكردم.
دانشجويان
شهرستاني اعم از
اينكه كارمند بودند
و يا غيركارمند
در صورتي كه در
تبريز مسكن نداشتند
و دانشجويان بيبضاعت
از تسهيلات شبانهروزي،
از خوابگاه و رستوران
(صبحانه، ناهار،
شام) رايگان استفاده
ميکردند. قرار
بود به اين دانشجويان
كمك خرج نقدي هم
پرداخت شود.
در نيمه
آبان ماه 1325 اتحاديه
دانشجويان دانشگاه
ملي آذربايجان
تشكيل شد. بنا به
دعوت هيئت مؤسس
كه من يكي از آنها
بودم، دعوت شد
كه از هر كلاس به
نسبت هر ده نفر
دانشجو يك نفر
نماينده براي شركت
در مجمع عمومي
مؤسس انتخاب و
معرفي گردد. اين
انتخابات به طرز
دموكراتيك برگزار
شد، نمايندگان
منتخب مركب از
همه گروههاي فكري
بودند. مجمع عمومي
مؤسس اساسنامه
را تصويب و هيئت
مديره 9 نفري را
انتخاب كرد. من
عضو هيئت مديره
بودم و به دبيري
اتحاديه برگزيده
شدم. دبير اتحاديه
موجوديت اتحاديه
را به دكتر جهانشاهلو
رئيش دانشگاه اطلاع
داد و آمادگي اتحاديه
را براي همكاري
با دانشگاه در
مسايل مربوط به
دانشگاه و دانشجويان
اعلام داشت. اين
پيشنهاد با استقبال
اولياي دانشگاه
مواجه شد و همكاري
در زمينه نظارت
بر كار رستوران
و خوابگاهها و
كتابخانه و بوفه
آغاز گرديد. نمونه
اين همكاري در
نظارت بر رستوران
را شرح ميدهم.
دكتر برازش
كه دكتر دامپزشك
بود و اينك در دانشكده
پزشكي تحصيل ميكرد،
برادربزرگ دكتر
محمدتقي زهتابي،
شخصيتي مورد احترام
و علاقهمندو عضو
هيئت مديره اتحاديه
بود.
ايشان
مسئول نظارت بر
امور رستوران گرديد
و به اتفاق گروهي
از دانشجويان تمام
مواد غذايي را
كه به انبار رستوران
تحويل ميشد و
همه روزه مقداري
از آنها به آشپزخانه
تحويل ميشد از
لحاظ كميت و كيفيت
كنترل ميكردند.
رعايت بهداشت در
آشپزخانه و سهمي
كه به دانشجويان
داده ميشد از
طرف اين عده كنترل
ميشد. غذا مطلوب
و كافي بود. از حيف
و ميل جلوگيري
ميشد. يك نفر فدايي
هم در اين امور
نظارت داشت…
جناياتي
كه آرتش شاهنشاهي
و ژاندارمها و
چاقوكشان ذوالفقاري
در دوم آذرماه
و روزهاي بعد در
زنجان مرتكب شدند،
همه آذربايجانيها
را به هيجان آورد.
طبيعي است كه عكسالعمل
دانشجويان چشمگير
بود.
ميدانيم
كه طبق موافقتنامه
بين دولت مركزي
و نمايندگان آذربايجان
و بنا به پيشنهاد
دولت قرار شد كه
چون زنجان در تقسيمبندي
كشوري جزء آذربايجان
نبوده مؤقتا به
دولت مركزي تحويل
داده شود. امنيت
شهر به وسيله 300 ژاندارم
(نگهبان) و 300 فدايي
حفظ شود و دولت
تعهد كرد كه پس
از تشكيل دوره
15 مجلس لايحهاي
به مجلس تقديم
نمايد و زنجان
جزء استان آذربايجان
بشود.
در اجراي
اين موافقتنامه
در تاريخ 30 آبان
صورتمجلس تحويل
بين نمايندگان
دولت مركزي و آذربايجان
به امضا رسيد و
شهر از اول آذر
تحويل نمايندگان
دولت داده شد. ولي
آرتش رياكارانه
و عهدشكنانه در
اول آذر با توپ
و تانك به شهر حمله
كرد، شهر بيدفاع
و تحويل داده شده
را «فتح!» كرد. تحت
حمايت آرتش ژاندارمها
و عوامل ذوالفقاريها
به شهر ريختند.
مرتكب جنايات هولناكي
شدند….
اتحاديه
دانشجويان آذربايجان
اعلاميه اعتراضآميزي
چاپ و منتشر كردند
و ميتينگي در سالن
اجتماعات دانشگاه
برگزار نمودند
و تصميم گرفته
شد كه دانشجويان
به حالت دمونستراسيون
از دانشگاه تا
كميته مركزي فرقه
دموكرات آذربايجان
كه محل كار پيشهوري
بود، حركت كنند.
همزمان كارگران
كارخانه ظفر به
طرف كميته مركزي
راهپيمايي كردند.
دو مظهر روشنفكري
و كارگزي آذربايجان
در جلوي كميته
مركزي اجتماع كردند.
پيشهوري در بالكن
مشرف به خيابان
ستارخان ظاهر شد
و مورد استقبال
پرشور دانشجويان
و كارگران قرار
گرفت و نطق هيجانانگيزي
ايراد كرد. اين
آخرين نطق پيشهوري
در اجتماعات تبريز
بود.
پس از
يورش وحشيانه آرتش
شاهنشاهي به تبريز
يكي از اهداف اوليه
آنها و اوباشان
سلطنتطلب تعطيل
دانشگاه بود. شاه
و دولت قوامالسلطنه
با امحاي يادگاريهاي
پرارزش حكومت ملي
تلاش كردند كه
اين خاطرات را
از حافظه آذربايجانيها
بزدايند. تعطيلي
دانشگاه و سرنگون
ساختن مجسمه ستارخان
و قهرمانان آذربايجان
و… از آن جمله بود.
آنها به رذالت
آلوده بودند، آلودهتر
شدند، ولي به آرزوهاي
پليدشان نرسيدند.
دانشگاه آذربايجان
به همت مردم احيا
شد و ستارخانها
الهامبخش مبارزات
مردمي گرديدند.
شاه با
بازگشايي دانشگاه
تبريز خصمانه مخالفت
ميكرد. و در اوايل
خرداد ماه 1326 كه «فاتحانه»
به تبريز سفر كرد
در باسمنج شخصيتهاي
سرشناس تبريز به
استقبالش رفتند
و در اين ملاقات
يكي از خواستهاي
اساسي اهالي بازگشايي
دانشگاه آذربايجان
بود كه شاه با اكراه
قبول كرد. و بالاخره
پس از تأخيرهاي
فراوان چاكران
شاهنشاهي حاكم
بر آذربايجان چاپلوساني
نظير دكتر بياني
رئيش دانشگاه تبريز
آن را «به نام نامي
اعليحضرت همايون
شاهنشاهي»! افتتاح
كردند.
تأسيس
دانشگاه ملي آذربايجان
يكي از اقدامات
درخشان حكومت ملي
آذربايجان است
و برنامهريزي
و اجراي آن نمونهاي
از واقعبيني و
استفاده بهينه
از امكانات موجود
و مديريت مدبرانه
و كارهاي انقلابي
است.
تا سالها
اين دانشگاه نقايص
جدي از لحاظ استاد
و وسايل فني داشت،
به نحوي كه دانشگاه
تهران اين تصميم
تحقيرآميز را گرفت
كه دانشجويان دانشكده
پزشكي تبريز كه
به دانشگاه تهران
منتقل ميشوند
يا بايد يك سال
پايينتر تحصيل
بكنند و يا امتحان
مجدد بدهند! در
حالي كه اگر هم
تحصيل آنها نقصي
داشت گناه به گردن
دولت بوده است.
مبارزات
دانشجويان در دورههاي
اول افتاح مجدد
دانشگاه بسيار
درخشان بود. در
نتيجه مبارزات
آنها بود كه نسبت
به رفع نقايص اقدام
شد. ياد اين دانشجويان
گرامي باد!
پرسش- جناب
آقاي بهزادي، حالا
که به طور اجمالي
با برخي از فعاليتهاي حکومت
ملي آذربايجان
آشنا شديم، دوست
داريم نظر شما
را درباره علل
و شرايط ظهور و
سقوط حکومت ملي
آذربايجان بدانيم.
پاسخ-
توضيح درباره علل
و شرايط آغاز نهضت
دموكراتيك ملي
آذربايجان و گسترش
و پيشرفت گام به
گام و سريع آن و
نيل به اهداف خود،
تشكيل حكومت ملي
و نيز علل و شرايط
عقبنشيني بدون
دفاع و مسالمتآميز
آن، مستلزم بحث
مفصلي است. ولي
من كوشش ميكنم
هرچند به اختصار
جمعبندي آن را
ارائه دهم.
حقيقت
اين است كه شايعات
و تبليغات دشمنانه
به قصد انحراف
افكار عمومي آن
چنان گسترده بود
كه هالهاي از
ابهامات بر روي
حقايق كشيده است.
واقعا” تاريخ اين
دوره را بايد بازنويسي
كرد. نظام ديكتاتوري
درباري و ساواكي
به مدت طولاني
32 سال بر روي توجيه
اين شايعات كوشيده
است و به نحوي كه
برخي اشخاص سادهلوح
نيز تحت تأثير
آن قرار گرفتهاند.
اجازه
ميخواهم كه خواننده
را به مطالعه جلد
دوم كتاب ظهور
و سقوط پهلوي دعوت
كنم. در صفحه 178 كتاب
تحت عنوان اينتلجنت
سرويس، سيا و شبکه
بدامن چنين ميخوانيم:
«شاپور
ريپورتر زماني
وارد ايران شد
(1325) كه سرويس اطلاعاتي
بريتانيا توسط
جاسوسان برجستهاي
چون آلن چارلز
ترات، آن لمبتون
و ارنست پرون شبكههاي
وسيع خود را بازسازي
كرده و در همين
دوران «اداره خاورميانه»
سرويس اطلاعاتي
آمريكا به رهبري
كروميت روزولت
نيز نخستين شبكههاي
خود را تنيده بود
و هر دو سرويس جاسوسي
فعاليتهاي توطئهگرايانه
و پيچيده و مؤثري
را، به ويژه در
بحبوحه حوادث سالهاي
1325-1324 به فرجام رسانيده
بود».
ترات يكي
از جاسوسان عاليرتبه
اينتلجنت سرويس
و متخصص ورزيده
جنگهاي رواني
بوده، ميس لمبتون
جاسوسي ورزيده،
دانشمند كه مدت
طولاني در ايران
براي امپراطوري
بريتانيا خدمت
كرده و كتاب «مالك
و زارع» وي مشهور
است. ارنست پرون
چهره مرموزي است.
در آستانه سفر
محمدرضا در زمان
وليعهدي براي ادامه
تحصيل به مدرسه
لوروزه در سويس
اينتلجنتسرويس باغباني
را در آن مدرسه
ميگمارد كه پسرش
ارنست پرون با
وليعهد ايران روابط
ويژه برقرار ميكند.
ارنست پرون به
همراه محمدرضا
به تهران ميآيد
و در دربار و در
جوار محمدرضا زندگي
ميكند. درباره
نفوذ او در محمدرضا
و رفتار خيرهسرانه
وي در دربار مطالبي
در كتاب خاطرات
فردوست و ملكه
ثريا آمده است.
شبكه جاسوسي
بدامن در همكاري
نزديك با كروميت
روزولت در آستانه
نهضت دموكراتيك
ملي آذربايجان
به دو رشته عمليات
دست ميزنند. از
يك سو با جعل شايعات
و افتراها جنگ
رواني بر عليه
نهضت دموكراتيك
راه مياندازند
و از سوي ديگر به
تبليغات دامنهداري
بر عليه نهضت ملي
آذربايجان ميپردازند.
عوامل اين شبكهها،
دربار، آرتش و
سيدضيا و مطبوعات
داخلي و خارجي
وابسته به آنها
و راديوهاي لندن،
آنكارا و دهلي
تهمتهاي ساخته
و پرداخته اين
شبكه را ميپراكنند.
يكي از شگردهاي
اين شبكه پخش شعارگونه
افتراهايي بود
كه احساسات مخالف
افراد ناآگاه را
بر عليه نهضت دموكراتيك
آذربايجان برانگيزد.
اين شيوه در تاريخ
ما سابقه داشته
است. از آن جمله
اتهام «بابيگري»،
«ملحد»، «نوكر بيگانه»
و اتهام «تجزيهطلبي»
به شيخ محمد خياباني
و لقب «متجاسر» به
سردار جنگل و…
بنا به
مراتب بالا قبلا
بايد ماهيت اين
افتراها و انگزنيها
را برملا ساخت.
من كوشش ميكنم
با استناد به مستنداتي
از اسناد محرمانه
منتشره وزارت امور
خارجه آمريكا و
انگليس و رجال
اين كشورها حقايق
را آشكار كنم. همه
اينها دشمنان نهضت
بودهاند، ولي
در گزارشات خود
هرچند با بيان
ديپلماتيك به حقايقي
اعتراف كردهاند.
محور اصلي
اين اتهامات را
ميتوان چنين خلاصه
كرد:
1- عدم تخليه
ايران از طرف آرتش
سرخ به منظور تثبيت
حكومت ملي آذربايجان
و تحصيل امتياز
نفت شمال است.
2- اتحاد
شوروي حكومت ملي
آذربايجان را به
وجود آورده تا
امتياز نفت شمال
را تحصيل كند.
3- نهضت
دموكراتيك آذربايجان
را يك مشت «مهاجر»
طبق نقشه شورويها
براي تجزيه آذربايجان
از ايران و الحاق
آن به آذربايجان
شوروي راه انداخته
است.
توضيح
اينكه:
1- عدم تخليه
ايران از طرف آرتش
سرخ ربطي به مسايل
ايران نداشته است.
بلكه به برخوردهاي
بين المللي اتحاد
شوروي و انگلستان
مربوط بوده است.
نوشته
روزنامه پراودا
در اين زمينه گوياست:
«…. چرا
آرتش انگليس مصر،
لبنان، يونان و…
را تخليه نميكند؟»
به عبارت
ديگر عدم تخليه
ايران از طرف آرتش
سرخ، براي فشار
آوردن به امپراطوري
بريتانيا براي
تخليه كشورهاي
اشغالي بوده است.
2- در مورد
نفت شمال اظهار
عقيده جرج كنان
كاردار آمريكا
در مسكو جالب است:
«انگيزه
اخير رفتار شوروي
در شمال ايران
شايد صرفا” نفت
نباشد، بلكه نگراني
از نفوذ احتمالي
خارجيها در آن
منطقه كه با مسئله
وجهه عمومي ارتباط
مييابد، نيز مطرح
است. نفت شمال ايران
مهم است، اما نه
به عنوان چيزي
كه مورد نياز روسيه
است، بلكه به عنوان
چيزي كه ممكن است
در صورت بهرهبرداري
هر كشور ديگري
از آن خطرناك باشد».
(نقل از كتاب ايران
بين دو انقلاب)
كلارمونت
اسكراين كنسول
انگليس در مشهد
بعدها در خاطرات
خود نوشت:
«دخالت
قدرتمندانه آمريكا
به صورت حضور هيئتهاي
مالي، نظامي و
هيئت ژاندارمري،
يورش آشكار آمريكا
براي تصرف بازار
ايران و مهمتر
از همه تلاش شركتهاي
استاندارداويل
و اكيوم و شل براي
دستيابي به امتيازات
نفتي بود كه روسها
را در اين كشور
از متحد دوران
جنگ به رقيب دوران
جنگ سرد تبديل
كرد».
از اظهارنظرهاي
بالا چنين برميآيد
كه شورويها احتياجي
به نفت ايران نداشتند،
ولي براي جلوگيري
از دادن امتياز
نفت به شركتهاي
آمريكايي در همسايگي
كشورشان پيشنهاد
مشاركت در نفت
شمال را پيش كشيدند.
به طور
اجمال به روند
مسايل مربوط به
نفت شمال ايران
بعد از سال 1320 نظر
ميافكنيم.
دولت ساعد
مذاكرات محرمانه
با شركتهاي نفتي
آمريكايي را آغاز
كرد وقرارداد آن
مورد توافق قرار
گرفت. طوسي نماينده
مجلس در مرداد
1323 در جلسه مجلس پرده
از روي اين مذاكرات
محرمانه برداشت.
حزب توده، مطبوعات
آزاديخواه و دكتر
مصدق و… اعتراضات
شديدي را آغاز
كردند و از دولت
ساعد خواستند كه
نتيجه مذاكرات
محرمانه را گزارش
كند.
در اين
زمان کافتارادزه
معاون وزارت امور
خارجه شوروي با
پيشنهاد متقابلي
به تهران آمد و
بالاخره مجلس طبق
ماده واحدهاي
هرگونه مذاكره
براي واگذاري منابع
نفتي به خارجيها
را موكول به بعد
از تخليه ايران
از قواي اشغالي
كرد.
دكتر مصدق
در اين مورد چنين
اظهارنظر كرد:
«اگر آقاي نخستوزير
(ساعد) به شركتهاي
آمريكايي گفته
بودند، مادام كه
جنگ تمام نشده
و مادام كه قواي
آمريكا از مملكت
خارج نشده دولت
داخل مذاكره نميشود…
دولت شوروي هرگز
از ما تقاضاي امتياز
نميكرد. وقتي
از آن طرف دنيا
دولت آمريكا تقاضاي
امتياز كند، دولت
شوروي كه همسايه
ماست، چرا نكند؟
و آنهايي كه ميگويند
كه اعطاي امتياز
به شركتهاي تابع
دولت آمريكا از
اين لحاظ كه آن
دولت با ما مجاور
نيست، خالي از
ضرر است، در اشتباهند.
تنها عدم مجاورت
دليل نيست كه دادن
امتياز به آن دولت
يا به شركتهاي
آمريكايي براي
ما ضرر نكند. آمريكا
دولتي نيست كه
مجاورت يا عدم
مجاورت آن با ما
فرق بكند».
بعد از
پايان جنگ بينالمللي
دوم در شهريور
1324 دولت شوروي از
بيم اينكه شركتهاي
آمريكايي براي
تحصيل امتياز نفت
از نفوذ خود در
هيئت حاكمه ايران
استفاده بكند،
پيشدستي كردند
و پيشنهاد تشكيل
شركت مختلط ايران
و شوروي براساس
50-50 را پيش كشيدند.
اگرچه قوام با
طرح مذكور موافقت
اصولي كرد، ولي
تصويب نهايي را
به تشكيل مجلس
پانزدهم موكول
كرد و بالاخره
مجلس در تاريخ
29/6/26 مقاولهنامه
مزبور را كان لم
يكن تلقي نمود.
ولي براي تسكين
خاطر شورويها
و رعايت «اصل موازنه
مثبت» اين شرط را
در آن مصوبه گنجاند:
«دولت مكلف است
در كليه مواردي
كه حقوق ملت ايران
نسبت به منابع
ثروت كشور اعم
از منابع زيرزميني
و نظير آن مورد
تضييع واقع شده،
بخصوص راجع به
نفت جنوب، به منظور
استيفاي حقوق ملي
مذاكرات و اقدامات
لازم را به عمل
آورد».
شرط اخير
انگيزه و دستاويز
آغاز نهضت ملي
براي ملي كردن
صنايع نفت ايران
و خلع يد از شركت
نفت جنوب گرديد.
به اين ترتيب با
دخالت شوروي در
مسئله نفت شمال
اولا” از دادن امتياز
نفت به شركتهاي
آمريكايي جلوگيري
گردد و ثانيا” راه
براي ملي شدن صنايع
نفت گشوده شد.
3- تهمت
تجريهطلبي را
شبكه بدامن براي
تحريك احساسات
ملي مردم ايران
و بدنام كردن فرقه
دموكرات آذربايجان
در بوق دميد. هستند
كساني كه امروز
هم تا كسي دم از
حقوق ملي اقوام
ايراني ميزند،
او را با اتهام
«تجزيهطلبي» مورد
حمله قرار ميدهند.
در ادامه
همان مقاصد بالا
«مهاجرين» را محرك
و ادارهكننده
نهضت دموكراتيك
ملي آذربايجان
قلمداد کردند.
همه مهاجرين كه
در دوره رضاخان
پهلوي به ايران
برگشتند، 16 هزار
نفر شامل زن و بچه
بودند. از اين عده
تعداد كثيري پس
از بازگشت به ايران
به دور از مسايل
سياسي به زندگي
خود ادامه دادند
و غالبا” هم سابقه
فعاليت سياسي و
يا تحصيلات عالي
نداشتند. با توجه
به تعداد اعضاي
فرقه و شمار شهداي
آن پس از يورش آرتش
شاهنشاهي پوچ بودن
اين اتهام محرز
است. همه به ياد
داريم كه درباره
خيزش 29/11/1356 تبريز تيمسار
آزموده استاندار
شاه در آذربايجان
در نطق راديويي
فرياد ميزد:
«به خدا
اينها آذربايجاني
نبودند. اينها
از آنور مرز آمده
بودند»!
فرقه دموكرات
آذربايجان در اعلاميه
12 شهريور 1324، در اسناد
بعدي و رهبران
حكومت ملي به كرات
اعلام كردند كه
ما خودمختاري براي
آذربايجان با حفظ
تماميت ارضي ايران
را ميخواهيم.
و موافقتنامه
23/3/25 بين دولت مركزي
و نمايندگان آذربايجان
بار ديگر صداقت
آنها را در حفظ
تماميت ارضي ايران
و تكذيب تجزيهطلبي
ثابت كرد. تاريخ
هم نشان داد كه
حق با فرقه دموكرات
بوده است.
يك دليل
انكارناپذير را
اينجا ميگويم:
مداركي
كه از آخرين شعارهاي
2500 نفر اعدامي به
حكم دادگاههاي
صحرايي آرتش شاهنشاهي
در دست است، گوياي
اين حقيقت است
كه اين دلاوران
قهرمان در راه
اعتقادات ملي خود
در پاي چوبه دار
و يا در برابر جوخه
اعدام قرار گرفتند،
با صداي رسا فرياد
زدند: «زنده باد
آذربايجان، زنده
باد ايران، زنده
باد آزادي»!
آري، اين
رادمردان كه دلاورانه
شربت شهادت نوشيدند،اعتقاد
فرقه و حكومت ملي
و مردم آذربايجان
به حفظ تماميت
ارضي ايران و آزادي
و استقلال ايران
را بازگو كردند.
«زنده باد ايران»!
و اين
واقعيت انكارناپذير
اعلام بطلان جعليات،
افتراها و تهمتهاي
جاسوسان و افروزندگان
جنگ رواني و تبليغاتي
امپرياليستها
و ايادي آنها بود.
تاريخ هم گواه
صداقت آنهاست.
اما چند
كلمه درباره علل
و شرايط پيروزي
و عقبنشيني نهضت
دموكراتيك آذربايجان:
در ارديبهشت
ماه 1324 آلمان هيتلري
تسليم بلاشرط متفقين
شد و ژاپن متحد
جنگي آنها در آستانه
شكست قرار گرفت
و پس از بمباران
اتمي هيروشميا
و ناكازاكي تسليم
شد و جنگ دوم به
پايان رسيد.
با پايان
يافتن جنگ جهاني،
جنبش استقلالطلبانه
در مستعمرات اوج
گرفت و مبارزات
ملي براي به دست
آوردن حقوق دموكراتيك
گسترش يافت. امپراطوري
بريتانيا براي
حفظ پايگاههاي
مستعمراتي خود
و امپرياليسم تازهنفس
و قدرتمند آمريكا
براي نفوذ در بازارهاي
جهاني به تكاپو
افتادند.
نهضت دموكراتيك
ملي آذربايجان
در چنين شرايط
جهاني به دست رهبران
كارآزموده خود
پايهگذاري شد.
پيشهوري و رهبران
فرقه دموكرات آذربايجان
با بررسي شرايط
عيني اقتصادي-
اجتماعي و سياسي
و تقاضاهاي دموكراتيك
و ملي مردم آذربايجان
به تشكل نيروهاي
مبارزهجو پرداختند
و فرقه دموكرات
آذربايجان با شعارهاي
دموكراتيك: آزادي
عقيده، زبان و
مطبوعات، تقسيم
اراضي خالصه بين
دهقانان و تعديل
روابط مالك و زارع،
قانون كار و بيمه
براي كارگران،
تأمين رفاه كارمندان،
حمايت از صنايع
داخلي و حمايت
از بازرگانان و
نيز حقوق ملي و
مشاركت در اداره
امور خود از طريق
انتخاب انجمنهاي
ايالتي و ولايتي
بر اساس قانون
اساسي، حقوق مربوط
به زبان مادري،
تحصيل به زبان
آذربايجاني و رسميت
آن توانست نيروهاي
عظيم ملي را متشكل
سازد.
پس از
صدور اعلاميه
12/6/24 و اعلام آغاز
فعاليت فرقه، حزب
توده شعبه آذربايجان
با شصت هزار عضو
و جمعيت آذربايجان
الحاق خود را به
فرقه اعلام داشتند
و شوراي متحده
كارگران استان
آذربايجان طرفداري
از فرقه را پذيرفتند،
شخصيتهاي ملي
و آزادي خواه به
همكاري با فرقه
پرداختند و در
نهايت اعضاي فرقه
به 200 هزار تن رسيد
و سازمان هاي زنان
و جوانان تودههاي
وسيعي را به حمايت
از شعارهاي فرقه
جلب نمود.
فساد مأمورين
دولتي و اهانت
نمايندگان هيئت
حاكمه در آذربايجان
به ملت آذربايجان،
استثمار ظالمانه
دهقانان و تجاوز
ژاندارمها و مالكين
عمده به حقوق دهقانان،
نبود قانون كار،
ورشكستگي كارخانجات
و كارگاههاي توليدي
و ركود تجارت،
تورم روزافزون
موجبات اعتراض
عمومي را فراهم
كرده بود و شرايط
عيني براي جنبش
ملي را فراهم ساخته
بودند.
نهضت دموكراتيك
ملي آذربايجان
ريشههاي مردمي
داشت و جنبشي بود
خودجوش. به چند
سند محرمانه درباره
اين جنبش توجه
بكنيد.كنسول انگليس
در تبريز پس از
بازديد از منطقه
شمالغرب در گزارش
خود مينويسد:
«… نميتوان انكار
كرد كه در بين كارگران
و دهقانان اين
استان احساسي وجود
دارد كه من هميشه
آن را خشم طبيعي
نسبت به بيلياقتي
و فساد حكومت ايران
قلمداد كردهام
و باز نميتوان
انكار كرد كه بدبختيها
و بي عدالتيهايي
وجود دارد كه اگر
در هر كشور ديگري
بود، به شورش خودانگيخته
منجر ميشد. نميتوانم
باور كنم كه اين
نهضت كامل كار
روسها باشد. بلكه
به نظر ميرسد
كه آنها از يك وضعيت
انقلابي واقعي
بهرهبرداري ميكنند.
هرچند آنها مهاجران
را به ميان دهقانان
فرستادهاند ولي
دهقانان هم آماده
همكاري بودهاند…».
كنسول
آمريكا در تبريز
نيز تأكيد مي كند
كه «چنين جنبشهايي
از حمايت وسيع
مردمي برخوردار
است و شكايات و
نارضايتيهاي
حقيقي از حكومت
مركزي را نشان
ميدهد» (ايران
بين دو انقلاب،
ص 268).
موري سفير
كبير آمريكا در
ايران به وزارت
امور خارجه آمريكا
گزارش ميكند:
«مقامات
رسمي ايران در
تبريز اظهار ميدارند
كه فرقه دموكرات
آذربايجان تكيه
گاه تودهاي ندارد…
كنسول ما و كنسول
بريتانيا در تبريز
تأكيد ميكنند:
در آذربايجان نسبت
به دموكراتها
علاقه و همدردي
وجود دارد.مردم
آذربايجان نسبت
به حكومت تهران
عميقا” نفرت دارند».
(گذشته، چراغ راه
آينده است، ص 223)
باز موري
سفير كبير آمريكا
در ايران در گزارش
مورخ 15 سپتامبر
1945 خاطرنشان ميسازد:
«4- تا زماني
كه پشتيباني مردم
شامل حال جنبش
دموكراتيك است،
دولت نمي تواند
قدرت و نفوذ خود
را در مداخله مخالفين
اعمال نمايد، مگر
اينكه هرچه زودتر
از اين پشتيباني
كه حتي شامل عشاير
نيز ميشود، جلوگيري
به عمل آورد…
8- در حقيقت
مسئله بغرنج است
كه شورشيان در
برابر شكايت استاندار
دلايلي دارند.
آنان مخالف اصول
اداره آذربايجان
هستند و ميگويند
كه متمولين و مالكين
عمده به وسيله
اين اصول اداري
حمايت ميشوند».
(غائله، ص 291)
گزارشهاي
مورخ 24 نوامبر 1945
سر ريدر بولارد
سفير كبير انگلستان
در ايران صريحتر
است:
«1- اما
اين استان هم (استان
آذربايجان) شكاياتي
داشته. دير يا زود
و به نحوي مؤثر
به شورشي بر عليه
مقامات فاسد و
ناواردي كه از
تهران مأمور شدهاند،
منجر گرديد. تمام
عوايد كشور در
تهران به مصرف
ميرسد و آنچه
باقي ميماند پس
از پرداختهاي
مربوط به آرتش
و ژاندارمري در
وزارتخانهها
خرج ميشود كه
كار زيادي هم نميكنند.
تمام مسايل و امور
مربوط به استانها
اعم از بزرگ و كوچك
به تهران احاله
ميشود و در بسياري
اوقات از طرف وزارتخانههاي
مربوط بيپاسخ
ميماند. حتا شهرداران
بخشهاي استانها
نيز از تهران اعزام
ميشوند.
تجربه
شش ساله من، در
اينجا مرا متقاعد
كرده است كه در
برابر آزمندي و
كوتاهبيني بسياري
از ايرانيان، رجال
و سرشناسهاي محلي
با احساسات و افتخارات
محلي خود به ميهنپرستي
كه دارند، ميتوانند
براي نمايندگي
در انجمنهاي محلي
مناسب باشند. اگر
عوايد هر استان
به وسيله انحمنهاي
محلي به مصرف آبادي
آن استان مانند
ايجاد جادهها
و مراكز بهداشتي
برسد، امكان اين
هست كه ايران به
طرف ترقي و تعالي
سوق داده شود.
2- ضمنا”
من معتقدم كه بهتر
است موضوع زبان
را در نظر گرفته
و افراد محلي را
به مشاغل اداري
هر محل نه تنها
در مورد آذربايجان،
بلكه درباره تمام
اقليتها بگمارد.
به طور
كلي بايد گفت كه
گوش تهران تا زماني
كه يكي از استانها
دچار بينظمي نشود،
به هيچ توصيهاي
بدهكار نيست.
اعلاميه
حزب دموكرات حاكي
از دموكراسي و
توسل به قدرتهاي
دموكراتيك و منشور
آتلانتيك عاقلانه
و زيركانه تهيه
شده است…. ايران
به علت وجود تمركز
شديدي كه نتيجه
آن ركود كامل امور
استانهاست، در
هر زمان ميتواند
تجزيهپذير باشد».
اسناد
مذكور نشان ميدهد
كه جنبش دموكراتيك
آذربايجان داراي
زمينه عيني بوده
و قيام ملي چيزي
نيست كه به فرمان
شوروي و به وسيله
چند مهاجر صورت
بگيرد.
دولت صدرالاشراف
اين قصاب باغشاه
در زمان كودتاي
محمدعليشاه و
لياخوف بر عليه
مشروطيت، مطالبات
حقطلبانه و مسالمتآميز
فرقه دموكرات آذربايجان
را با تشديد فشار
بر آزاديخواهان
در سراسر ايران
و تحريك مالكين
و ژاندارمها در
آذرباتيجان بر
عليه دهقانان پاسخ
داد. شرح فجايعي
كه در اين زمان
در دهات آذربايجان
انجام گرفت، بحث
مفصلي ميطلبد.
دهقانان
و فرقه دموكرات
آذربايجان به مراجع
قضايي شكايت كردند،
ولي احكام قضايي
ضمانت اجرا نداشت
و مفيد فايدهاي
نبود. ناچار دهقانان
براساس سنت ديرينه
به دفاع از خود
پرداختند. از ديرباز
دهقانان آذربايجان
يا گروهي از آنها
براي مبارزه با
ستم اربابان به
كوهها ميرفتند
و به جنگ و گريز
پارتيزاني دست
ميزدند. اين دستهها
به «قاچاق»ها شهرت
داشتند. داستانهاي
حماسي قهرمانان
آذربايجاني به
نام كوراوغلو،
قاچاق نبي و… شرح
مبارزات اين دليرمردان
است. از سال 1320 به
بعد نيز دستههاي
كوچك مسلح «قاچاق»
در اطراف ميانه،
سراب، مراغه و
اروميه و… به حمايت
از دهقانان تشكيل
شده بود. صفر قهرمانيان
يكي از افراد اين
گروهها بود.
وقتي به
شكوائيههاي دهقانان
و فرقه دموكرات
با تشديد فشار
پاسخ دادند و حتا
بخشنامه كفيل استانداري
آذربايجان مبني
بر اينكه وصول
سورسات و عوارض
از زارعين را غيرقانوني
اعلام كرد، مالكين
و ژاندارمها اجرا
نكردند. دولت مركزي
آن را فسخ كرد. وقتي
كه دهقانان ناگزير
به شيوه مبارزه
سنتي «قاچاق» پرداختند،
فرقه دموكرات آذربايجان
شعار «دفاع از خود»
را پيش كشيد و دستجات
فدايي در دهات
و شهرها تشكيل
شدند.
بعد از
صدرالاشراف حكومت
حكيمي (حكيمالملك)
روش فشار صدر را
ادامه داد و حتا
در مجلس به ملت
آذربايجان توهين
كرد و زبان آنها
را زبان تحميلي
مغول قلمداد كرد
و شركتكنندگان
در نهضت دموكراتيك
ملي آذربايجان
را «يك مشت مهاجر»
ناميد.
حكيمالملك
از استادان فراماسيونري،
عامل امپراطوري
بريتانيا و نوكر
دربار بود، كوشش
كرد مسايل داخلي
ايران را به مجامع
بينالمللي بكشاند.
ابتدا به كميسيون
وزراي امور خارجه
5 كشور بزرگ كه در
تاريخ 25 آذر 24 در مسكو
تشكيل گرديد، شكايت
كرد. در اين جلسه
وزير خارجه بريتانيا
طرحي پيشنهاد كرد
كه مسايل ايران
در كميته سه نفري
مركب از نمايندگان
آمريكا و انگلستان
و شوروي حل و فصل
شود. پيشنهادي
كه ايران را تحت
قيموميت اين كميسيون
درميآورد. دولت
حكيمي با اين پيشنهاد
موافقت كرد و تنها
تقاضايش اين بود
كه دو نماينده
از طرف دولت ايران
در اين كميسيون
داشته باشد.
مولوتف
وزير خارجه شوروي
اين طرخ را با قاطعيت
رد كرد و آن را دخالت
در امور داخلي
ايران تلقي كرد.
سپس سه
استاد فراماسيونري
و عاملان بدنام
انگلستان يعني
حكيمي نخستوزير،
تقيزاده سفير
كبير ايران در
لندن و نماينده
ايران در سازمان
ملل متحد و علا
سفير كبير ايران
در واشنگتن موضوع
داخلي را به سازمان
مل و شوراي امنيت
كشاندند.
دولتهاي
صدر و حكيمي نه
فقط به تقاضاي
آذربايجان جواب
ندادند، بلكه انتخابات
مجلس 15 را نيز به
تعويق انداختند.
فرقه دموكرات آذربايجان
طي نامه سرگشادهاي
مطالبات خود را
به 5 دولت بزرگ و
دولت و دربار ايران
نوشت و اتمام حجت
كرد. اين اقدامات
مسالمتآميز و
قانوني مبني بر
تشكيل انجمنهاي
ايلتي و ولايتي
نيز به نتيجه نرسيد.
لذا فرقه گام بعدي
را برداشت و شعار
«فرمان انتخابات
را مردم آذربايجان
خود صادر خواهند
كرد» را مطرح نمود.
كنگره ملي آذربايجان
در 29 آبان 1324 فرمان
انتخابات مجلس
ملي را صادر كرد
و هيئت 39 نفري مأمور
اجراي آن شدند
و مجلس ملي آذربايجان
در 21 آذر 24 رسما” گشايش
يافت و پيشهوري
رهبر فرقه دموكرات
(حزب اکثريت)مأمور
تشكيل كابينه گرديد
و همان روز بعد
از ظهر حكومت ملي
و برنامه آن از
طرف مجلس ملي تأييد
شد.
حكومت
ملي از شخصيتهاي
محلي به شرح زير
تشكيل يافت كه
فقط محمد بيريا
سابقه عضويت در
حزب توده ايران
را داشت:
1- سيد جعفر
پيشهوري نخستوزير
(و سرپرست وزارت
كار تا تعيين وزير)
2- دكتر
سلاماله جاويد-
وزير كشور
3- دكتر
مهتاش- وزير كشاورزي
4- دكتر
اورنگي- وزير بهداري
5- محمد
بيريا- وزير معارف
6- كبيري-
وزير راه و پست
و تلگراف و تلفن
7- جعفر
كاويان- وزير قشون
ملي
8- غلامرضا
الهامي- وزير ماليه
9- يوسف
عظيما- وزير دادگستري
10- رضا
رسولي- وزير تجارت
و اقتصاد
ضمنا”
زينالعابدين
قيامي به رياست
ديوان تميز و فريدون
ابراهيمي به سمت
دادستان كل آذربايجان
تعيين گرديدند.
حكومت
به اجراي سريع
برنامههاي خود
آغاز كرد كه شرح
آن آمده است.
سياست
خصمانه و لجوجانه
حكيمي موجب تيرگي
روابط دولت مركزي
و حكومت ملي آذربايجان
گرديد و حكيمي
در گزارشي كه در
جلسه 19/10/1324 به مجلس
داد، اظهار داشت:
«به نظر بنده، اكثر
قريب به اتفاق
كساني كه در آن
دسته وارد هستند،
آذربايجاني نيستند»!
دكتر مصدق
در پاسخ حكيمي
گفت: «نظريات من
اين بود كه بين
دولت راجع به طرز
اداره نمودن قسمتي
از مملكت با اهالي
آنجا (آذربايجان)
اختلاف حاصل شده
است. بايد با اهالي
محل داخل مذاكره
شد. شايد، اختلاف
را بتوان با خود
آنها حل كرد. من
براي صلاح و صواب
ملت ايران از آقاي
حكيمي خواهش ميكنم
بيش از اين وقت
مملكت را ضايع
نكند، فورا” از
كار كنارهجويي
كند».
پس از
استعفاي حكيمالملك،
قوامالسلطنه
در تاريخ 6/11/1324 به نخستوزيري
تعيين شد….
قوامالسلطنه
ابلاغيه هفت مادهاي مورخ
2/2/1325 هيئت دولت را
به عنوان مبناي
مذاكره با حكومت
ملي آذربايجان
انتشار داد و از
نمايندگان آذربايجان
دعوت كرد تا براي
مذاكرات به تهران
بيايند. حكومت
ملي كه همواره
طرفدار حل مسالمتآميز
مسايل خود با مركز
بود، اين دعوت
را پذيرفت و هيئت
نمايندگي آذربايجان
به سرپرستي پيشهوري
در تاريخ 8/2/1325 به تهران
وارد شدند كه از
طرف آزاديخواهان
تهران با شكوه
كمنظيري استقبال
شدند.
هيئت نمايندگي
آذربايجان مطالبات
خود را در 33 ماده
تسليم دولت مركزي
كردند و طي مذاكرات
به نتيجه نرسيدند
و پيشهوري بعد
از دو هفته اقامت
در تهران با همراهان
به تبريز بازگشتند
و مقرر شد مذاكرات
در تبريز ادامه
يابد.
در خرداد
ماه 25 هيئت نمايندگي
دولت مركزي به
رياست مظفر فيروز
معاون نخستوزير
در تبريز مذاكرات
را ادامه دادند
و منجر به موافقتنامه
23/3/25 گرديد و سپس به
تصويب مقامات دولت
مركزي و مجلس ملي
آذربايجان رسيد.
مسايلي
كه در موافقتنامه
مورد توافق طرفين
قرار گرفت، به
اختصار عبارت است
از:
- دولت
مركزي «نهضت دموكراتيك
آذربايجان» را
به رسميت شناخت.
- تشكيل
انجمن ايالتي و
ولايتي در آذربايجان
و در سراسر ايران.
- استاندار
و رؤساي ادارات
با پيشنهاد انجمن
ايالتي آذربايجان
و با حكم دولت مركزي
تعيين ميگردد.
- انجمن
ملي آذربايجان
به عنوان انجمن
ايالتي آذربايجان
شناخته شد.
- 75% از عوايد
مالياتي آذربايجان
اختصاص به خود
آذربايجان خواهدداشت.
- 25% از درامد
گمركي به دانشگاه
آذربايجان اختصاص
داده شد.
- امتداد
راهآهن ميانه
به تبريز با مخارج
دولت
- سازمان
فدائيان به سازمان
ژاندارمري تبديل
شود و نام ژاندارمري
عوض شود (بعدا” نگهبان
ناميده شد).
- تقسيم
اراضي خالصه را
دولت تأييد نمود
و قرار شد لايحه
قانوني براي تصويب
به مجلس 15 تقديم
دارد.
- دولت
تعهد كرد كه لايحه
انتخابات را بر
اساس اصول دموكراتيك
شامل مشاركت زنان
در انتخابات را
تهيه و با قيد فوريت
به مجلس تقديم
نمايد و نيز تعداد
نمايندگان آذربايجان
به نسبت جمعيت
افزايش يابد.
- ايالت
آذربايجان عبارت
است از استانهاي
3 و 4
- موافقت
با تشكيل شوراي
اداري آذربايجان
مركب از استاندار
و رؤساي ادارات
و هيئت رئيسه انجمن
ايالتي آذربايحان.
- تدريس
در 5 كلاس ابتدايي
به زبان آذربايجاني
و در ساير مقاطع
تحصيلي به زبان
فارسي و آذربايجاني
خواهد بود.
- زبان
آذربايجاني و فارسي
به عنوان زبان
رسمي شناخته شدند.
- تا تصويب
لايحه انتخابات
انجمن شهر و اجراي
آن، انجمن فعلي
شهر، شهرداريها
در آذربايجان به
كار خود ادامه
خواهد داد.
در اين
موافقتنامه مسئله
طرز جبران خسارت
مالكيني كه املاك
آنها از طرف حكومت
ملي مصادره و تقسيم
شده، به كميسيوني
كه بعدا” تعيين
خواهد شد، موكول
گرديد.
مهمتر
اينكه طرز تعيين
فرماندهان قشون
و سازمان آن و درجات
فدائيان و به طور
كلي آرتش لاينحل
باقي ماند و موكول
به تشكيل كميسيوني
خاص و ادامه مذاكرات
شد. قواملسلطنه
چنين وانمود ميكرد
كه اين كارشكنيها
را دربار ميكند
و پيشهوري در
نطق خود صراحتا”
گفت: «مقامات غيرمسئول
(شاه) حق دخالت ندارد».
درباره
موافقتنامه نظر
پيشهوري اين بود
كه حكومت ملي آذربايجان
براي حل مسالمتآميز
مسايل بين حكومت
ملي آذربايجان
و دولت مركزي به
گذشتهايي تن داد،
ولي توانست هدفهايي
را كه فرقه دموكرات
آذربايجان در اعلاميه
12 شهريور 24 مطرح كرده
بود، رسميت دهد.
قوامالسلطنه
حل مسايل نظامي
و انتظامي را معوق
گذاشت. و با تظاهر
به «حسن نيت» و «آزاديخواهي»
مرموزانه به توطئهچيني
ادامه داد و شبكه
«بدامن» به فعاليت
خود براي تحريك
خانهاي قشقايي،
بختياري و… براي
قيام شدت بخشيد.
Әپس از تحويل مسالمتآميز
زنجان به قواي
دولتي و يورش آرتش
شاهنشاهي و عوامل
آنها به شهر و فجايعي
كه مرتكب شدند،
برخوردهاي نظامي
در مرزها از طرف
قواي دولتي تكرار
شد، و بالاخره
به بهانه «لزوم
ورود آرتش به آذربايجان
به منظور استقرار
امنيت انتخابات
مجلس پانزدهم»
در 19 آذر 1325 فرمان
حمله به آذربايجان
صادر گرديد. و ستون
اعزامي به فرماندهي
سرتيپ هاشمي[1] به
سوي ميانه حركت
كرد.
همين جا
درستي اين نظريه
را بايد تأييد
نمود كه اگر آرتش
شاهنشاهي بدون
پشتيباني و دخالت
دولتهاي آمريكا
و بريتانيا به
آذربايجان حمله
ميكردند قواي
مسلح و نيروهاي
ملي آذربايجان
و آزاديخواهان
ايران قادر بودند
با آنها مقابله
نموده و اراده
ملت را حاكم نمايند.
ولي حقيقت
اين است كه نقشه
حمله به آذربايجان
به دستور آمريكا
و انگليس با برنامهريزي
مستشاران نظامي
آمريكا و فرماندهي
شوارتسكوپف آمريكايي
انجام گرفت.
آمريكا
بعد از جنگ با در
اختيار داشتن انحصاري
بمب اتمي به اتفاق
امپراطوري بريتانيا
براي سركوب جنبشهاي
استقلالطلبانه
ملي و دموكراتيك
در برابر اتحاد
جماهير شوروي متحد
شدند. در اسفند
سال 1324 بين آمريكا
و انگلستان قرارداد
اتحاد نظامي منعقد
گرديد و چرچپل
در 15 همان ماه در
دانشگاه فولتون
آمريكا نطق جنگطلبانه
خود را ايراد كرد
و در آن نطق اتحاد
شوروي را پشت پرده
آهنين خواند و
آغاز «جنگ سرد» را
اعلام نمود.
مسايل
ايران سرآغاز اين
جنگ سرد بود. كشاندن
موضوع عدم تخليه
ايران از سوي آرتش
سرخ، نخستين شكوائيه
از اين دست بود
كه بهانهاي به
دست آمريكا و انگليس
داد و آنها حتا
بعد از 19/2/25 كه آرتش
سرخ ايران را ترك
كرد، دولت قوام
به علا دستور داد
كه دعوي ايران
را پس بگيرد، دول
آمريكا و انگليس
دايه مهربانتر
از مادر شدند و
به اصرار آمريكا
و انگليس موضوع
همچنان در دستور
شوراي امنيت باقي
ماند تا تنور «جنگ
سرد» را گرم نگه
دارند. و حتا ترومن
به استالين اولتيماتوم
داد. اين علامتي
بود از تبديل جنگ
سرد به جنگ گرم
و شروع جنگ سوم
جهاني.
امپرياليستها
به كشور ايران
توجه خاص داشتند،
نه فقط موقعيت
استراتژيك ايران
كه در سر راه هندوستان
و در همسايگي كشور
شوروي قرار داشت،
حايز اهميت بود.
به علاوه انگلستان
و آمريكا براي
حفظ منافع عظيم
خود در نفت جنوب
ايران و آمريکا
براي توسعه سلطه
و نفوذي كه در آرتش،
ژاندارمري، شهرباني
و امور اقتصادي
و بازار ايران
به دست آورده بود،
ميكوشيدند. سركوب
نهضت ملي آذربايجان
در اولويت قرار
داشت. آچسن در ملاقات
با علا سفير كبير
ايران در آمريكا
چراغ سبز نشان
داد تا دولت ايران
به آذربايجان حمله
نظامي بكند و دولتهاي
انگليس و آمريكا
طي نامههاي جداگانه
به قوامالسلطنه،
پشتيباني و حمايت
خود را از اعزام
نيرو به آذربايجان
اعلام داشتند.
مقابله
با آرتش شاهنشاهي
خطر دخالت نظامي
آمريكا و انگليس
را در پي داشت. در
چنين صورتي اتحاد
شوروي به استناد
قرارداد 1921 با ايران
بايد مقابله و
كشور ايران به
جبهه مقدم جنگ
تبديل ميشد.
از سوي
ديگر شورويها
نه فقط از لحاظ
اصولي با جنگ مخالف
بودند، بلكه در
شرايط آن روز كه
رقيب آمريكايي
بمب اتمي در اختيار
داشت و آنها فاقد
آن بودند، لذا
براي اينكه بهانهاي
به دست امپرياليستها
ندهند مؤقتا” از
كمك به نهضتهاي
استقلالطلبانه
خودداري كردند.
كما اينكه آرتش
سرخ چين كه در زمان
جنگ مناطق وسيعي
را آزاد ساخته
بود، مجبور به
عقبنشيني به مواضع
قبلي گرديدند.
چريكهاي يوناني
نيز از مواضع خود
عقبنشيني كردند.
در چنين
شرايطي اتحاد شوروي
به رهبران جنبش
آذربايجان اعلام
نمود كه نخواهد
توانست به آنها
كمك بكند و به دست
امپرياليستها
بهانه بدهد.
روز سهشنبه
19 آذر 132۵ كميته مركزي
فرقه دموكرات آذربايجان
جلسهاي تشكيل
داد تا تصميمات
مقتضي در ارتباط
با ورود آرتش به
آذربايجان اتخاذ
نمايد. در اين جلسه
پيشهوري و اقليتي
از اعضاي كميته
مركزي طرفدار مقابله
جنگي بودهاند
و اكثريت مخالف
جنگ و برادركشي.
ديروقت همان روز
پيشهوري با گروهي
به اتحاد شوروي
مهاجرت كرد و روز
بيستم آذرماه شبستري
رئيس انجمن ايالتي
و دكتر جاويد استاندار
آذربايجان طي تلگرافي
به شاه و قوام
شهرهاي آذربايجان
را بلادفاع اعلام
داشتند و به استناد
قرارداد 23/3/25 با ورود
آرتش به آذربايجان
موافقت كردند.
در ابلاغيه
مورخ 2/2/25 دولت قوامالسلطنه
كه ضمن موافقتنامه
23/3/25 مورد تأييد قرار
گرفت، چنين آمده
است:
«6- نسبت
به اهالي و كاركنان
دموكراسي آذربايجان
براي شركت آنها
در نهضت دموكراتيك
در گذشته تضييقات
به عمل نخواهد
آمد».
پرسش- جناب
استاد، حکومت مرکزي
ايران برخلاف توافقات
منعقده بين تهران
و تبريز، دست به
حمله نظامي به
آذربايجان زد و
آرتش شاهنشاهي
مرتکب جناياتي
شد که به تعبير
داگلاس قاضي آمريکايي،
انسان از بازنويسي
آنها شرم دارد.
نظر شما در اين
باره چيست؟
پاسخ- ميخواهيد
كه از فجايعي كه
توسط آرتش شاهنشاهي
و ايادي آنها در
آذربايجان صورت
گرفت و نيز چگونگي
ادامه مبارزه بعد
از عقبنشيني نهضت
دموكراتيك ملي
آذربايجان صحبت
كنم.
قبلا”
به اين آمار توجه
كنيد: به موجب آمار
دادستاني آرتش
تعداد 2500 نفر در دادگاههاي
صحرايي به اعدام
و تعداد 800 نفر به
حبسهاي طويلالمدت
محكوم شدند. افزون
بر اين بيش از 20000
نفر بدون محاكمه
شهيد شدند، 36000 نفر
مهاجر با خانوادههايشان
به جهنم بدرآباد
و گروه كثيري از
كارمندان شاغل
در آذربايجان در
دوره حكومت ملي
كه عضو فرقه هم
نبودند به شهرهاي
دوردست ايران تبعيد
گرديدند. هفتاد
هزار نفر به شوروي
مهاجرت نمودند
و دهها هزار نفر
از دهات و شهرهاي
آذربايجان براي
نجات خود به شهرهاي
ديگر ايران مهاجرت
كردند.
اين آمارها
ابعاد كمّي جنايت
را نشان ميدهد.
نحوه ارتكاب جنايات
هولناك، غيرانساني،
شرمآور و ننگين
بوده و به ذكر چند
اظهارنظر اكتفا
ميكنم.
هانري
والاس يكي از نزديكان
روزولت:
- «من شرم
دارم از اينكه
بگويم نيروهاي
پليس ايران در
عمليات خود عليه
مردم ايران زير
فرمان سرتيپ شوراتسكوپف
آمريكايي بودهاند.
به رهبري اين شخص
و به فرمان آلن
سفير آمريكا در
ايران بزرگترين
حزب اوپوزيسيون
ايراني غيرقانوني
اعلام شده و رهبران
اتحاديههاي كشور
به زندان تسليم
گرديده و جمع كثيري
اعدام شدهاند
و هزاران خانواده
به زور و قهر به
زندان، بازداشتگاهها
فرستادهاند».
ويليام
داگلاس قاضي آمريكايي:
- «وقتي
آرتش ايران به
آذربايجان برگشت،
وحشت برپا نمود.
سربازان قتل و
غارت و تاراج به
راه انداختند.
آنها هر آنچه به
دستشان ميرسيد
و هر آنچه ميخواستند
تصاحب ميكردند
و رفتار سربازان
روس بسيار برازندهتر
از اعمال وحشيانه
سربازان نجاتبخش
آرتش شاهنشاهي
بود. طوري كه خاطره
فوقالعاده زشت
و شومي در آذربايجان
به جا گذاشت. در
آذربايجان اموال
و احشام دهقانان
به غارت رفت و زنان
و دختران مورد
تجاوز قرار گرفتند.
اگرچه رسالت آرتش
ايران آزادي آذربايجان
بود ولي آنها مردم
را غارت كردند
و پشت سر خود مرگ
و نابودي به جا
گذاشتند. به دنبال
آرتش مالكين فراري
بازگشتند. آنها
به دريافت بهره
مالكانه همان سال
اكتفا نكردند،
بلكه بهره مالكانه
سال قبل را نيز
از دهقانان پس
گرفتند و آن چنان
روستاييها را
غارت كردند كه
آنها ذخيره غذايي
خود را هم از دست
داده و گرفتار
گرسنگي شدند…
در دسامبر
1946 به دستور واشنگتن
و به امر نخستوزير
قوام نيروهاي آرتش
ايران به سركوبي
وحشيانه شركتكنندگان
در جنبش دموكراتيك
آذربايجان پرداختند.
آنها را
گروه- گروه دستگير
ميكردند، تيرباران
ميكردند و يا
در ميدانها به
دار ميآويختند».
(نقل از كتاب گذشته
چراغ راه آينده
است. ص 439)
روزنامه
كيهان مورخ 20/6/79 :
- «ماجراي
اخراج پيشهوري
كه محمد ديهيم
از آن به عنوان
كودتاي بدون خونريزي
ياد ميكند، به
قيمت جان بيش از
بيست هزار نفر
تمام شد و اين كشتار
بعد از فرار سران
حزب دموكرات به
شوروي توسط نيروهاي
نظامي شاه و اوباش
محلي به سركردگي
محمد ديهيم و لوطي
شاهباز انجام شد،
هنوز از خاطره
كهنسال تبريزي
سترده نشده است.»
از نطق
رحيم زهتابيفرد
در مجلس، شاهپرستي
كه به نمايندگي
مجلس منصوب شد:
- «آذربايجان
در يك قحطي بيسابقه
و در يك بحران اقتصادي
و در يك بيكاري
مدهش به سر ميبرد.
گو اينكه اين استان
بزرگ قبرستان عظيمي
است كه همه با حال
تأثر براي اداي
فاتحه آمده باشند.
رنگها
زرد، پايها سست،
افكار منقلب، همه
در بهت عظيمي گرفتارند…
نه ورود استاندار،
نه آمدن آرتش،
نه تشريففرمايي
اعليحضرت شاه،
نه اعزام بازرس
از مركز و نه نمايندگان
آذربايجان و حتا
نه تجار آذربايجان،
هيچ كدام به داد
آذربايجاني مفلوك
نرسيد…. وضع فعلي
تبريز يه يك شهر
در محاصره دشمن
شبيه است كه مردم
آن از خوار و بار
و پول و امنيت در
مضيقه بوده و هر
آن منتظر جريانات
غيرمنتظره باشند.
زيرا شهر به واسطه
وجود حكومت نظامي
و كثرت مأمورين
آگاهي منظره غريبي
به خود گرفته … اگر
ميخواهيد وضعيت
امروز آذربايجان
را پيش خود مجسم
نماييد، بهتر است
مطالبي كه در سه
چهار سال پيش در
جرايد و نشريات
تبليغاتي متفقين
و يا در سينماهاي
سيار از خشونتورزي
مأمورين گشتاپو
با مردان نجيب
و اصيل فرانسه
و لهستان شكستخورده
خوانده و يا ديدهايد
دوباره در ذهن
خودتان خطور و
يقين بدانيد كه
آذربايجان فعلي
به مراتب وضعش
بدتر از فرانسه
اسير آن روز ميباشد».
غارت دهقانان
بعد از يورش آرتش
شاهنشاهي و مالكين
و فرار دهقانان
از دهات و… موجبات
قحطي سالهاي
28-27 را فراهم آورد.
ويليام داگلاس
مينويسد:
- «… مالكين
آذربايجان…. در
حالي كه دهقانان
از گرسنگي تلف
ميشوند، گندمهاي
آنان را به قيمت
گزاف در بازار
ميفروختند…. و
يك هزار تن گندمي
كه حكومت مركزي
جهت تخفيف گرسنگي
بيچارگان به تبريز
فرستاده بود به
دست مردم نرسيد.
مأمورين محلي دولت
گندمها را در
بازار سياه فروخته
و پولش را به جيب
زدند… به طوري كه
در زمستان سال
1327 دهقانان عملا”
از گرسنگي و بيغذايي
به خوردن علف و
ريشه گياهان مجبور
گرديدند…. در يكي
از قصبات اطراف
خوي كه من توقف
نمودم، از سيصد
نفر اهالي قصبه
پنجاه نفر از گرسنگي
مرده بودند.
در دهات
خانههايي كه همه
افراد آنها دستهجمعي
تلف شده بودند
كم نبود. انبار
مالكين پر از گندم
بود.
…. بدبختي
و فلاكت در آذربايجان
به حدي رسيده بود
كه در خيابانهاي
تبريز آدمها و
سگها براي حفظ
حيات خود سر تكه
ناني با هم درگيري
پيدا ميكردند…».
در سال
1328 قوام دو نامه سرگشاده
به شاه نوشت و شاه
به وسيله حكيمي
وزير دربار جواب
تندي به او داد.
لقب «حضرت اشرف»
را پس گرفت. و او
را «تجزيهطلب»
خواند و هر يك گوشههايي
از فساد همديگر
را فاش ساختند
و بر سر «فتح آذربايجان»
رجزخواني كردند.
قوام نوشت:
- «غير از
خود براي احدي
در انجام امور
آذربايجان سهم
و حقي قايل نبودم
… و بعد بحمدالله
اعليحضرت با جاه
و جلال تشريففرماي
آذربايجان شدند
و برخلاف انتظار
اعليحضرت در بعضي
نقاظ استفادهجويي
و غارتگري شروع
شد. اي كاش به جاي
اين تهمتها و
بيانصافيها
… در آبادي و عمران
و رفع خرابيها
و خسارتها توجه
بيشتري مبذول شده
بود كه اهالي رنجديده و فلكزده
انجا به اطراف
و اكنام پراكنده
نميشدند و مال
و حشم خود را براي
معاش يوميه به
ثمن بخس نميفروختند
و امروز بعد از
چهار سال آذربايجان
به صورت بهتر و
آبرومندتري عرض
اندام مينمود».
از اعمال
ننگين اوباش درباري
سوزاندن كتابهاي
تركي بود و آنها
رسم منحوس كسروي،
«جشن كتابسوزان»
را احيا كردند.
كشت و
كشتار فجيعانه
و بدون محاكمه
زنان و مردان و
كودكان ونسلكشي
بيرحمانه و ننگيني
بود.
- آيتالله
خوئينيها نماينده
آيتاللهالعظمي
اصفهاني در زنجان
را خفه كردند. جنازهاش
را از پنجره به
كوچه پرت كردند
و در شهر گرداندند
و تا مدتي اجازه
دفن ندادند.
- دختر
18 سالهاي را در
زنجان لخت مادرزاد
با مشت و لگد كوبيدند
و در شهر گرداندند.
- در اردبيل
سينه مادر يكي
از فدائيان را
در جريان اعمال
وحشيانه «قتله»
در خيابان بريدند.
- صدر كميته
فرقه در بستاناباد
را كشتند و قطعه-
قطعه كردند و سرش
را در شهر گرداندند
و باقيمانده لاشه
را در كنار جاده
به تماشا گذاشتند.
- شكيبا
رئيس فرهنگ باسابقه
را در اروميه،
ديبائيان و آذرآبادگان
را در ارديبل كشتند
و قطعه- قطعه كردند
و در شهر به نمايش
گذاشتند.
… در اين
مصاحبه بيش از
اين نميتوان گفت
و بايد در هر محل
شرح اين فجايع
را گرد آورد و ثبت
كرد.
درباره
فعاليت فرقه دموكرات
بعد از حوادث آذر
25 خاطرنشان ميكنم:
مبارزيني
كه محكوم به اعدام
شدند در جريان
بازجويي و محاكمه
و به ويژه در پاي
چوبه دار و يا در
برابر جوخه آتش
قهرمانانه از عقايد
خود و شعارهاي
فرقه دموكرات و
حكومتملي آذربايجان
دفاع كردند.
سمبل اين
قهرمانان و پيشمرگ
و سمبل تمام شهداي
اعدامي بعد از
1320 فريدون ابراهيمي
است. فريدون متولد
1297 در آستارا، ليسانسيه
حقوق سياسي از
دانشكده حقوق تهران،
مفسر سياسي فعال
در اكثر روزنامههاي
تهران و عضو كميته
مركزي فرقه و دادستان
كل آذربايجان،
فرزند ميرزا غني
بود. ميرزا غني
را به اتهام فعاليتهاي
آزاديخواهانه
در زمان رضاخان
بازداشت كردند.
در زندان اردبيل
به شدت شكنجه شد
كه به خودسوزي
دست زد و نجاتش
دادند. سالها
در زندان قصر بود،
سپس تبعيد شد.
فريدون
پس از ورود قواي
اعزامي به تبري
ز بازداشت شد و
محكوم به اعدام
گرديد. در زندان
مخبرين روزنامه
آمريكايي براي
مصاحبه با وي مراجعه
كردند. مصاحبه
با آنها را رد كرد
و اظهار داشت كه
آمريكا در سرزمين
من مرتكب اين همه
فجايع شده و من
با مخبرين روزنامههاي
آنها مصاحبه نميكنم.
در زندان
نمونه مقاومت و
پايداري بود. در
آستانه ورود شاه
به تبريز چون احتمال
ميدادند كه عفو
عمومي خواهد داد،
به دستور شاه با
عجله فريدون ابراهيمي
را در جلوي باغ
گلستان به دار
آويختند. زندانيان
همبند اوبا افتخار
از لحظات وداع
ابراهيمي با ياران
خود ياد ميكند.
او بهترين لباسش
را پوشيده، صورت
خود را تراشيده
و به خود عطر زده،
چنان كه گويي به
عروسي ميرود.
با لبخند هميشگي
رفقا را به مقاومت
و پايداري و ادامه
مبارزه دعوت كرد.
و با تكتك دوستانش
روبوسي و خداحافظي
كرد. با گامهاي
استوار به سوي
چوبه دار رفت. در
آنجا نطق كوتاهي
ايراد نمود و در
ضمن گفت كه مسلمانها
در روز جمعه سر
مرغ را نميبرند
و شما انساني را
ميكشيد و با صداي
رسا در حالي كه
شعار ميداد، قهرمانانه
به تاريخ پيوست.
فريدون
ابراهيمي در روز
جمعه 1 خرداد 1326 در
سنين جواني به
پايان زندگي پربار
خود رسيد. ايشان
براي اولين بار
در تبريز كتابي
درباره هويت ملي
آذربايجانيها
نوشت كه كتاب محبوب
جوانان بود.
اين قهرمان
ملي را شاعران
و نويسندگان در
اشعار خود ستودهاند
و فعالين ملي آذربايجان
همهساله در تبريز
در مزار او جمع
ميشوند و نسبت
به او اداي احترام
ميكنند.
زندانيان
فرقه در زندانها
تسليمناپذير
و سربلند به مبارزه
خود ادامه دادند.
مظهر اين زندانيان
صفر قهرمانيان
است كه به مدت بيش
از سي سال در مخوفترين
زندانهاي شاهنشاهي
زجر كشيد ولي سر
خم نكرد. به عنوان
قهرماني كه طولانيترين
مدت زندان را به
اتهام سياسي متحمل
شده، به تاريخ
پيوست.
اعضاي
فرقه و طرفداران
حكومت ملي كه به
شهرستانهاي ايران
مهاجرت كرده بودند
در صفوف حزب توده
و يا جمعيت آذربايجانيهاي
مقيم تهران به
فعاليت ادامه دادند.
مهاجرين
به اتحاد شوروي
سازمان فرقه را
در آنجا فعال
كردند و سپس با
حفظ نام فرقه دموكرات
آذربايجان در حزب
توده ادغام شدند.
اينان ابتدا راديو
ملي را داير نمودند
كه به دو زبان فارسي
و آذربايجاني برنامه
پخش ميكرد، سپس
از راديوي پيك
استفاده كردند.
شاه و
نوكرانش تصور ميكردند
كه با نسلكشيها
روحيه مبارزه را
در آذربايجان كشتهاند.
ولي جوانان ومبارزين
آذربايجاني با
سازمان دادن فعاليت
خود در گروههاي
مختلف به مبارزه
خود ادامه دادند.
در همه شهرها هستههاي
خودجوش به وجود
آمد و در تبريز
چهار گروه فعال
به نام فرقه دموكرات
آذربايجان به يارگيري
پرداختند. در سال
13۳0 بنا
به توافق كميته
مركزي فرقه و كميته
مركزي حزب توده
در مهاجرت قرار
شد كه در آذربايجان
و كردستان فعاليت
فرقه دموكرات آذربايجان
و حزب دموكرات
كردستان تحت رهبري
مستقيم كميته مركزي
حزب توده سازمان
داده شود. در تبريز
چهار گروه نامبرده
در تشكيلات واحدي
گرد آمدند و فعاليت
مخفي فرقه دموكرات
آذربايجان گسترش
يافت و در جريان
مبارزات ملي براي
ملي كردن صنعت
نفت نقش چشمگيري
داشت.
ميتينگ
صلح در خرداد ماه
1330 در تبريز كه با
شركت بيش از 20 هزار
نفر تشكيل شد،
اولين ميتينگ بعد
از سال 1325 بود و انسجام
و عظمت اين ميتينگ
دربار و دستنشاندگانش
در آذربايجان را
لرزاند.
اين سازمان
را در سال 1337 ساواك
درهم شكست و 5 نفر
از افراد فعال
آنها را به اعدام
محكوم كرد و ديگران
به حبسهاي از
چند سال تا ابد
محكوم شدند.
اين جنبش
نشان داد كه با
كشتار و اعدام
اراده ملتي را
براي كسب حقوق
خود نميتوان براي
هميشه از بين برد…
—–
[1] – سرتيپ هاشمي
بعدا” به تهران
احضار شد و به جرم
سوءاستفاده مالي
و غارتگري محكوم
گرديد. (آن قدر شور
بود که خان هم فهميد)!