سايت شهروند:

 

واژه بهاري

فرح طاهري

چند ماه بود که واژه نداشتيم. از دهم دسامبر سال گذشته که بزرگداشت زنده يادان آتشي و مميز در واژه برگزار شد، انگار که توان همه به نوعي تمام شد. البته بعد از آن هم سال نو ميلادي بود و بعد از آن سال نو ايراني و عده زيادي درگير جشنواره زير گنبد کبود بودند.
29 اپريل، اولين نشست باشگاه ادبي واژه در سال 2006 با بهار 1385 همراه شد. در فاصله اين دو واژه بازهم تعدادي از بزرگان ادب و هنر ايران را از دست داديم. محمود مشرف آزاد تهراني (م. آزاد) نويسنده و شاعر يکي از آنان بود که روز 19 ژانويه 2006 در سن 72 سالگي به دليل ابتلا به سرطان روده درگذشت. نگاه واژه در اين نشست به زنده ياد آزاد تهراني بود.

در شروع برنامه، ساسان قهرمان و لي لي نبوي گردانندگان مراسم گفتند که جامعه ايرانيان مهاجر بعد از بيست و اندي سال جوانه زدن خود را در بهار ديد.
اشاره آنها به جشنواره ي زير گنبد کبود بود که به همت جوانان کانون ايرانيان دانشگاه تورنتو طي سه روز با موفقيت برگزار شد. ساسان قهرمان اما ضمن تبريک به آنها شعر کوتاهي از هوشنگ ابتهاج را هم برايشان خواند:

زمانه قرعه ي نو مي زند به نام شما/ خوشا كه جهان مي رود به كام شما
درين هوا چه نفس ها پر آتش است و خوش است/ كه بوي عود دل ماست در مشام شما
تنور سينه ي سوزان ما به ياد آريد/ كز آتش دل ما پخته گشت خام شما

و سپس ستاره دلزنده کارگردان هنري جشنواره زير گنبد کبود را دعوت کرد تا گزارش کوتاهي از جشنواره بدهد.
ستاره دلزنده که دکورهاي زيبايي با الهام از طرح هاي سنتي ايران براي جشنواره ساخته بود، بسيار کوتاه از موفق بودن جشنواره گفت و اينکه حدود روزي 16هزار تن از نمايشگاه ديدن کردند.
به مناسبت روز جهاني تئاتر (27 مارچ) ساسان قهرمان به فعاليت هاي نمايشي تورنتو اشاره کرد.
نمايش "يکشنبه" از لوون هفتوان،
Bloom از سهيل پارسا، "مصدق" رضا علامه زاده، نقالي "مجلس سهراب كشي" ساسان قهرمان، "تولدي ديگر" رضا حسامي، "از ماهواره با عشق" هوشنگ توزيع و بزرگداشت رضا ژيان به همت گروه موج نو از فعاليت هاي هنري ــ فرهنگي سال گذشته در زمينه تئاتر بودند.
سعيد آرمند از ياران واژه و تئاتر، پيام روز جهاني تئاتر را که امسال برعهده نمايشنامه نويس مكزيكي، ويكتور هوگو راسكن باندا ، گذاشته شده بود، خواند.

«... تئاتر موجودي زنده است كه خود را به هنگام خلق شدن نابود مي كند و هر بار هم از خاكستر خود برمي خيزد. اين گفت و گويي است جادويي كه در آن همگان چيزي را مي دهند و مي گيرند كه دگرگون شان مي كند. تئاتر بازتاب دهنده رنج دروني انسان و نشانگر شرايط بشري است. اين مخلوقات تئاتر نيستند كه از طريق تئاتر سخن مي گويند، بلكه سخن از مردمان جامعه و زمانه است…»

لي لي نبوي از حضور جوانان در جمع مخاطبان واژه اظهار خوشحالي کرد و حضور آنها را، حضور جوانه هاي بهار خواند و اين شعر زنده ياد سياوش کسرايي را وصف حال مجلس دانست:

نگار من/ اميد نوبهارِ من/ لبي به خنده باز کن/ ببين چگونه از گلي/ خزان باغ ما بهار مي شود.
ساسان قهرمان پيش از آن که از دکتر رضا براهني براي سخنراني دعوت کند، با اشاره به روز جهاني تئاتر، به نمايش هايي که از آثار دکتر براهني در سال گذشته در فرانسه بر صحنه رفته گفت و از ضعف اطلاع رساني رسانه ها در اين زمينه انتقاد کرد و افزود: در اينجا خبرهاي اين نمايش ها را نديديم ولي در نشريات اروپايي خبر آنها منتشر شده است. البته انتقاد بجايي بود، زيرا شهروند به عنوان تنها نشريه متعهد تورنتو ميبايستي اين مهم را به عهده ميگرفت.
دکتر براهني پشت ميکروفن قرار گرفت و در توضيحي بر سخنان آقاي قهرمان، از اجراي نمايش "ليليث" در فرانسه گفت که نمايش هاي متعدد داشته. اين نمايش را دو زن اجرا ميکردند يکي با حرکات بدن و ديگري با کلام و کارگردان آن "تيري بدار" بود. او گفت: من نمايشنامه نويس نيستم. نوشته ي مرا به نمايشنامه تبديل کردند.
دکتر براهني قبل از سخنراني اصلي اش درباره محمود مشرف آزاد تهراني، لازم ديد نکته اي را مطرح کند. او گفت: من حدود شصت و پنج کتاب به زبان فارسي نوشته ام. خودم را ايراني ميدانم و نويسنده ايراني، در عين حال خودم را طرفدار دمکراسي هم ميدانم. وقتي ميبينم کساني ميخواهند نام ايران را عوض کنند و بگويند پرشيا و 2500 سال تاريخ ايران را ناديده ميگيرند و به دنبال تفرقه افکني هستند، نميتوانم تحمل کنم. زماني که پرشيا گفتند ايران ميشود مال فارس ها آن وقت جواب ايراني هاي ديگر را چه ميدهند؟ خواهان تساوي حقوقي براي همه ي اقوام و مليت هاي داخل ايران هستم، و خواهان رفع ستم ملي. کساني که ايران را "پرشيا" ميخوانند تجزيه طلب هستند. ميخواهند از ايران فقط کساني و حوزه هايي بمانند که در آنجا زبان فارسي زبان مادري است. اين تبديل کردن ايران به يک سوم ايران فعلي است. ايران، ايران است، با مردمان مختلفي که در آن زندگي ميکنند. خواستن دموکراسي براي همه ي مردمان ايران، به معناي جدايي طلبي نيست. "پرشيا" گفتن در زمان حاضر به ايران جدايي طلبي است. آذربايجان ايران هرگز دنبال استقلال از ايران نبوده، حتي در دوره ي فرقه دموکرات. ولي مردم آذربايجان حقوق مساوي ميخواهند، همانطور که همه ي مردمان ايراني غيرفارس. و اين به معناي خواستن دموکراسي براي همه ي کشور است. خودم را آذربايجاني ميدانم ولي ايراني هم ميدانم و نميخواهم کشورمان تجزيه شود. بايد با دقت به اين قضيه نگاه کنيم يعني در عين حال که براي دمکراسي ميجنگيم براي تماميت ارضي مان هم بجنگيم.
سخنان ايشان با ابراز احساسات شديد حاضران در سالن همراه شد.
دکتر براهني سپس متني را که درباره م. آزاد نوشته بود، خواند.
خود ايشان هم به پيچيدگي متن اذعان داشتند، لذا نوشتن فشرده اي از آن از توان من خارج است. (متن کامل سخنان دکتر براهني را در همين شماره شهروند بخوانيد)

نوبت به بخش هنري واژه رسيد. رضا مقدس، متولد 1351، فارغ التحصيل رياضي کاربردي در کامپيوتر از دانشگاه آزاد، از 9 سالگي نوازندگي پيانو را شروع کرده و از 20 سالگي وارد کار صدابرداري شده است. او يکي از صدابرداران کنسرت هاي شجريان بوده .
رضا مقدس پشت پيانو قرار گرفت و قطعه بازار ساخته خودش و چهارگاه از ساخته هاي فخرالديني را نواخت و با استقبال بسيار حاضران روبرو شد.
قبل از اعلام تنفس، ساسان قهرمان به کنسرت ها و نمايش هاي در پيش اشاره کرد: کنسرت گروه باربد، کنسرت بابک اميني به همراه هنرمندان ديگر در 25 مي، نمايش فنز نوشته و کار محمد رحمانيان با بازي پرويز پرستويي، ترانه عليدوستي و ... روزهاي 6 و 7 و 8 جون و رسيتال گيتار بهداد مقدسي 27 مي و...
ضمنا ساسان قهرمان تبليغي هم براي رستوران و پاتوق فرهنگي که او همراه با نياز سليمي در يانگ و شپرد به راه انداخته اند، با تاکيد بر اينکه براي اين تبليغ پول داده است، کرد. "کافه رنسانس" به زودي افتتاح ميشود و به صورت مجموعه اي از کافي نت(کامپيوتر و اينترنت وايرلس)، کتابخانه، بخش مطالعه، و کلا محلي براي نشست هاي فرهنگي، ادبي و هنري(شب هاي شعر، قصه خواني و معرفي کتاب) و البته همراه با غذاهاي فرنگي و ايراني خواهد بود.

بعد از تنفس کوتاهي، لي لي نبوي، سياوش شعبانپور را دعوت کرد تا با نگاه جوان به م. آزاد بنگرد.
سياوش با اشاره به گفته خانم نبوي گفت، براي نگاه جوان داشتن بايد پير شد و آنقدر خواند تا نگاهي جوان يافت و در اين رابطه خود را کودکي خواند که تازه پا به عرصه ادبيات گذاشته و زمان ميخواهد تا همچون دکتر براهني نگاه جوان پيدا کند.(ديدگاه سياوش شعبانپور در اين زمينه در شهروند 1072 چاپ شده است)
سياوش همچنين گفت، گفته هاي او در مورد م . آزاد جمع آوري گفته هاي ديگران درباره اوست و خودش ادعايي در اين زمينه ندارد.
او در آغاز به م. آزاد به عنوان نويسنده کودکان پرداخت و گفت، از بچگي با شعر طوقي م. آزاد که مادرم ميخواند، ميخوابيدم. او کتاب طوقي را در دست داشت و شعر کوتاهي از آن را خواند و گفت، آزاد از نخستين کساني ست که کودکان را به رسميت ميشناسد و خودش ميگويد بعد از معلمي کار من نويسندگي براي کودک است.
در مورد شعرهاي م. آزاد براي بزرگسالان گفت، شعر او تغزلي و زمزمه گراست. به فرم توجه داشت ولي انديشه محور است و ميخواهد حرفي بزند. به وزن هاي نيمايي توجه داشت و ما او را شاعر نيمايي ميدانيم.
او اشاره کرد که آزاد در قصيده بلند باد همچنان زبان ورزي ميکند ولي ديگر به عنوان يک شاعر فرم گرا تثبيت شده است.
سياوش، استفاده از سمبل ها را يکي ديگر از ويژگيهاي شعر آزاد خواند. و با خواندن شعر "من بيم داشتم" از م. آزاد سخنان خود را به پايان برد:

مثل پرنده يي که در او شور مردنست/مثل شکوفه يي که در او شور ريختن/مثل همين پرنده ي خاموش کاغذي/آنجا نشسته بود/ نگاهش پرنده وار/ و پشت او به باران/ باران پشت پنجره باريد و ايستاد/من بيم داشتم که بگويم / شکوفه ها از کاغذند... من بيم داشتم که بگويم /اتاق من/ خاموش و کاغذيست/ باران پشت پنجره باران نيست

در اين بخش يکي از تازه هاي نشر افرا به نام "خاطرات من و آقا" نوشته اسد مذنبي طنزپرداز مقيم تورنتو معرفي شد:
"... بدون شک تنها کسي که ميتواند رازهاي سربه مهر حکومت اسلامي را بگشايد و ببندد، هيچکس نيست جز "علمدار" آقا، چون ايشان تنها شخصيتي است که روزانه چند ساعت را با آقا گذرانده و بجز در مواردي که آقا به اندروني مي رفته اند، بقيه اوقات را با علمدار خويش صرف مطالعه و بررسي و پاره پاره کردن گزارش هايي ميکرده اند که علمدار به ايشان ميداده..."
حسن زرهي سردبير نشريه شهروند دعوت شد تا اسد مذنبي را معرفي کند.
آشنايي حسن زرهي با اسد مذنبي به حدود 30 سال پيش در بندرعباس برميگردد که بعدها در تهران ادامه يافت و بعدتر در تورنتو.
حسن زرهي در آغاز تاريخچه اي از طنزنويسان ايراني در کانادا را برشمرد. او گفت، در سايبان صفحه ي طنزي داشتيم به نام فرمايشات شازده که ساسان قهرمان مينوشت، بعدها ستوني در شهروند به نام قلم انداز داشتيم که در آن من، مهدي مهرآموز(شاعر) و بعدتر عبدالقادر بلوچ که به او توصيه کرده بودم به جاي شعر، طنز بنويسد به اين ستون پيوستند. همچنين ستون جارچي که همکارمان عزت مصلي نژاد آن را مينوشت و دنالي با شعرهاي طنز خود در همان ستون از ديگر همکاران شهروند و آن ستون بود. دومين کسي که ماجراي عبدالقادر بلوچ را با او داشتيم اسد مذنبي بود که چندين قصه فرستاد که چاپ کنم و من به او گفتم تو طنزت بهتر است.
حسن زرهي با ذکر خاطراتي از بندرعباس، تهران زمان موشک باران، و بعدها مکاتباتي که با اسد مذنبي در خارج کشور (زماني که او در فيليپين بوده) داشته، گفت که اين قريحه طنز را در اسد مذنبي ديده بوده است.
و سرانجام اسد مذنبي طنز نوشت تا امروز که اولين کتاب طنزش را چاپ کرده است.
اسد مذنبي پشت ميکروفن رفت و طنزي در رابطه با دعوت خود به واژه خطاب به دست اندرکاران واژه خواند و تاکيد کرد که ناراحت نشوند چون "طنز" است.
در اين نوشته، اسد مذنبي از اينکه سالها واژه به نويسندگان شهر بي اعتنا بوده و آنها را نديده گرفته، اشاره داشت و تماس دست اندرکاران واژه را با خود در قالب نمايشي چون بازجويي با همان ادبيات بازجويان در ايران آورده بود. شايد بعدا اين نوشته را اسد مذنبي چاپ کند، پس بهتر است با ذکر خلاصه اي از آن، طنزش را از بين نبرم.
اسد مذنبي سپس بخش هايي از کتاب "خاطرات من و آقا" را خواند و مطلب طنزي با عنوان "در ضيافت اورانيوم":

«پس از انتخاب احمدي نژاد به رياست جمهوري، حضرت مستطاب جناب اورانيوم و آقازاده حضرت والاجناب اتم الممالک، به ميمنت و مبارکي اين انتخاب شايسته سور مفصلي ترتيب داده و همه سورچران هاي حرفه اي را دعوت مي کنند و دست بر قضا هيچيک از مدعوين نيز دست رد بر سينه جناب مستطاب اورانيوم نمي زنند چرا که در جهان زورخانه اي رفيقي چون اورانيوم و آقازاده اش اتم بسيارغنيمت است.
در ابتدا حضرت مستطاب اورانيوم دامت منفجراته، ضمن عرض خوشامد، مناسبت اين ميهماني را وصلت فرخنده قريب الوقوع جمهوري اسلامي با شاهزاده اتمه صبيه محترمه خويش عنوان مي فرمايد و اظهار اميدواري مي کند که عروس و داماد با همديگر و کليه همسايگان در صلح و صفا زندگي کنند!...»


گفتني ست کتاب "خاطرات من و آقا" توسط نشر افرا در اوايل سال 2006 به چاپ رسيده و از آن بسيار استقبال شده است.
پايان بخش واژه بهاري، شعرخواني سينا فاضل پور جوان 22 ساله بود. او چهار سال است که به کانادا مهاجرت کرده و در سال چهارم رشته مهندسي پزشکي دانشگاه مک مستر درس ميخواند.
تا آنجا که ميدانم اين اولين بار بود که اين شاعر جوان پشت ميکروفن واژه قرار ميگرفت. او سه شعر خواند. شعرهاي سينا را در صفحه دريچه همين شماره بخوانيد.

در راه برگشتن به خانه با دو دختر جوان دانشجو همراه شدم. آنها هم از واژه برميگشتند و باهم درباره برنامه آن شب حرف ميزدند. هر دو علاقمند و کنجکاو به ادبيات بودند ولي از بسياري از مطالب آن شب نتوانسته بودند سر دربياورند و انگار که کلنجار فکري، يکي از آنان را به سردرد انداخته بود.
در پايان مکالمه
¬ي آنها به اين نتيجه رسيدم که دست اندرکاران واژه براي جذب و نگهداري اين جوانان علاقمند که در طيف هاي مختلف فکري و سواد ادبي فارسي قرار دارند، لازم است چاره اي بينديشند. دوستي ميگفت، بهتر است در لابلاي برنامه ها، نکات آموزشي به زبان ساده هم گنجانده شود مثلا تعريفی از شعر نيمايی، شعر سپيد، رمان نويسي در ايران و ... که اين جوانان دست خالي به خانه برنگردند.
تا نظر "واژه"اي ها چه باشد!