مبارزات آزادیخواهانه کنونی چگونه راه به یک نظام دمکراتیک می برد؟

 

یونس شاملی

 

 

اعتراضات به تدریج گستره بیشتری را به خود اختصاص میدهد و قربانیان بیشتری را می گیرد. اما با تاسف این اعتراضات با وجود گسترش آن در محیط اولیه خود هنوز نتوانسته است دامنهء جغرافیایی خود را بسط  دهد. علت را بصورت کوتاه میتوان چنین توضیح داد؛

 

مبارزاتی که در تهران و شهرهای مرکزی آن مثل شیراز و اصفهان در جریان است، مبارزاتی برای دمکراتیزه کردن دولت ایران است. یعنی مبارزات مردم در مرکز و فرهنگ و شعارهای مطرح آن مبارزه ایست که خواستگاههای جامعه فارس ایران را منعکس می کند و مبارزه ایست علیه استبداد سیاسی و دینی در ایران و برای دمکراتیزه کردن دولت ایران، که دولتی فارسی است. خیلی ها بر این باورند که جنبش سبز به رهبری موسوی و کروبی پاسخگوی نیازهای دمکراتیک یک دولت نیست. اما آن بخش از اعتراضات که در صدد تغییر رژیم جمهوری اسلامی در ایران است در سمت و سوی برپایی دولت دمکراتیک فارسی در ایران فعالیت می کند. بنابراین برپایی یک دولت فارسی دمکراتیک در ایران واقعاً قابل تحقق است یا نه مورد سوآل جدی است. 

 

اما مبارزه در میان ملیتهای غیرفارس ایران تنها مبارزه علیه استبداد سیاسی و دینی نیست. بلکه و در عین حال مبارزه با استبداد نژادی در ایران نیز هست. استبداد نژادی در حاکمیت ایران باعث شده است که 70 درصد جمعیت غیرفارس زبان ایران، نه تنها از تمامی حقوق ملی خود محروم بوده اند،  بلکه دولت ایران در تلاش آن است که با هر گونه توهین و تحقیر و صد حیله و نیرنگ ملیتهای غیرفارس را با هویت فرهنگی خود بیگانه ساخته و آنان را به فارس زبان تبدیل کند.

 

به عبارت دیگر، ماهیت مبارزه در جامعه فارس ایران ماهیتی دمکراتیک دارد. اما ماهیت مبارزه در آذربایجان و دیگر ملیتهای غیرفارس ایران مثل کرد، بلوچ و عرب ماهیتی ملی-دمکراتیک دارد.

 

هر روز که می گذرد این ایده بیشتر روشن می شود که، اگر زیر پرچم موسوی عمل شود، نتیجه چیزی غیر از جمهوری اسلامی روتوش شده نخواهد بود و نصف جامعه یعنی زنان بایستی همچنان با همان وضعیت اسفبار به زندگی شان ادامه دهند. هفتاد درصد جامعه غیرفارس، و در آن میان 30 ملیون ترک زبان در ایران بایستی به زندگی تحقیرآمیز خود همچنان ادامه دهند. و در عین حال تامین اجتماعی بخش فقیر و زحمتکش جامعه همچنان فلاکت زندگی نکبت بار را تحمل کنند. 

 

به نظر میرسد؛ دو مسئله در شرایط کنونی نقش محوری را در تحولات سیاسی بازی میکند؛

یک؛ ساقط کردن این رژیم که ظاهرا تحقق آن نزدیکتر می شود

دو؛ جایگزین کردن یک آلترناتیو مناسب

 

مورد اول را تقریبا همگان اتفاق نظر دارند. اما در مورد دوم اختلاف نظر وجود دارد. این اختلاف نظر فقط بین دو بخش از جامعه وجود دارد؛ اختلاف بین فعالین سیاسی جامعه فارس ایران با فعالین سیاسی جامعه غیرفارس ایران.

 

فعالین سیاسی جامعه فارس می خواهند باز هم بعد از جمهوری اسلامی یک دولت متمرکز و مقتدر در مرکز برپا کنند.

 

دولت متمرکز و تک زبانه در جامعه ایران که جامعه ایی کثیرالملله و چند زبانه است و هفتاد درصد جمعیت کشور را غیرفارس زبانان تشکیل میدهند، تنها میتواند به یک دیکتاتوری جدیدی با خمیرمایه ناسیونالیسم فارس تحت عنوان ناسیونالیسم ایرانی منجر شود.

 

آما فعالین سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران، یعنی هفتاد در صد ساکنان ایران یک سیستم غیرمتمرکز سیاسی و یک نظام دمکراتیک با ساختار فدرالیستی پی گیری می کنند.

 

 در یک سیستم غیرمتمرکز با تقسیم قدرت سیاسی به مناطق اتنیکی ایران امکان بازتولید استبداد را مسدود می کند و در عین حال ایدئولوژی شونیسم فارس را از سر دولت سراسری ایران برای همیشه برمیدارد و در عین زنان به کامیابی در زندگی اجتماعی دست پیدا می کنند.

 

وزیر آموزش و پرورش اخیرا اظهار داشته است که:"هفتاد درصد دانش آموزان در سراسر كشور دو زبانه بوده (غیرفارس زبان) و پس از ورود به كلاس اول و گذراندن يك سال تحصيلي هنوز زبان مادري آنها به فارسي تبديل نشده است". این اظهار نظر ساختار جمعیتی ایران را به روشنی برملا ساخته است. (پارانتز از من است) 1 

 

دولت ایران دولت مردمان و یا دولتی متعلق به تمامی ملیتهای ساکن ایران نیست. دولت ایران، زبان، تاریخ، دولت، مدارس و دانشگاهها، فیلم و ادبیات، قانون اساسی، نیروهای مسلح و دادگاهها و خلاصه همه چیز فارسی است و هیچ اثری از زبان و یا فرهنگ ملیتهای دیگر ایران (ترک، کرد و یا بلوچ و عرب...) نه در قانون اساسی و نه در سیاستهای دولت به چشم نمی خورد. بنابراین این دولت دولتی متعلق به ملیت فارس ایران است و تاسف  بار که دولتی متحجر، عقب مانده، مستبد و نژادپرست و دین مدار است. چیزی که خلق فارس ایران آن را هرگز آرزو نکرده و نمی کنند. دولتی که هم به فارسها و هم به ملیتهای غیرفارس زبان ایران در 30 سال گذشته تحمیل شده است.

 

بنابراین برای تامین برابری سیاسی میان ملیتهای موجود در ایران بایستی به یک نظام فدرالیستی در ایران وزنهء سنگینی دارد. یعنی هر ملیتی در منطقه خودش، مثل کانادا، هندوستان و یا سوئیس، بایستی دولتی محلی و ایالتی خود را بنا کنند. دولت موجود ایران نیز دولت جامعه فارس ایران است. برابری سیاسی  در میان ملیتهای ایران تنها از طریق تاسیس دولتهای محلی و ایالتی ممکن است. در این پروسه نمایندگان واقعی ملیتهای ساکن ایران در تهران میتوانند بصورت مشترک دولت فدرال و سراسری ایران را تاسیس کنند.

 

بنابراین یک جمهوری فدراتیو، فمنیستی، دمکراتیک و عدالت گرا تنها راه تامین حقوق برابر ملیتها، زنان و زحمتکشان و تنها وسیله نهادینه کردن دمکراسی سیاسی در ایران است

 

اما متاسفانه احزاب و فعالین سیاسی جامعه فارس ایران در نظر ندارند قدرت سیاسی را با ملیتهای غیرفارس ایران تقسیم کنند. تمامی مطبوعات و مدیای در ایران و خارج از ایران، حضور سنگین ملیتهای غیرفارس در ایران را تقریبا به هیچ می انگارند و این بخش از جامعه ایران بر این باور پای می فشارد که با حذف صورت مسئله میتوان راهی برای برون رفت از این معضل بزرگ جامعه پیدا کرد. متاسفانه باید گفت که این همان استبداد نژادی است که در سیاست دولت جمهوری اسلامی نقش کلیدی را بازی می کند. آیا احزاب و فعالین سیاسی جامعه فارس ایران در صدد برقراری استبداد نژادی دیگر در ایران فردا هستند؟ اگر چنین نیست، سانسور و حذف مفهوم ملیتهای غیرفارس در ایران چه معنی دیگری دارد؟

 

باید چشم ها را شست و طور دیگری را دید.

yunes.shameli@gmail.com

20091228

 

 

پیوستها:

رجوع کنید به مقاله "کودک آزاری در نظام آموزشی ایران"    1-

http://www.gozareshgar.com/10.html?&tx_ttnews[tt_news]=7522&tx_ttnews[backPid]=23&cHash=9b65e53ace