مصاحبه سايت «آچيق سؤز» با آقای محمد آزادگر مسئول هئیات اجرائيه « جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان»

 

 

 

خوانندگان  سایت «آچیق سؤز» دررابطه با «جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان » سئوال‌هایی را مطرح کرده‌اند که، این سئوال‌ها در اختیار آقای محمد آزادگر مسئول هئیات اجرایی «ج.ف.د.آ» قرارگرفت. «آچیق‌سؤز» سئوال های مطروحه وپاسخ‌های ايشان رابه مراجعه کنندکان وخوانندگان سایت تقدیم میکند.

 

 

 

سوآل ـ لطفا  بفرمایید که آیا جنبش فدرال- دموکرات آذربايجان یک تشکیلات سیاسی در خارج ازکشور است یا در ایران نیز فعالیت دارد؟

 

جواب: یک سازمان سیاسی اگر فعالیت خویش را تنها به داخل ویا خارج کشور معطوف کند ،عملا دیکر یک سازمان جدی سیاسی نیست.اکنون با توجه به گستردکی وسایل ارتباط جمعی والبته اینترنت ومراودات گسترده داخل وخارج، در واقع نمی شود میان داخل وخارج کشور دیوار کشید! در واقع، داخل وخارج ، هرکدام جنبه ای از خواست مشترک دفاع از حقوق ملی را پیش میبرند.

 

جنبش فدرال دموکرات آذربایجان به این دلیل در خارج کشور مستقر است که در داخل کشورامکان فعالیت حزبی وجود ندارد واختناق حاکم اجازه فعالیت آزاد وعلنی را نمی دهد.مرکزیت سازمان ما مثل دیگر سازمانهای سیاسی اپوزیسیون ،در خارج از کشور مستقر است ولی این مطلقا به معنی بی تفاوتی به مسایل داخل کشور ویا امتناع از فعالیت در داخل کشور نیست. فعالان سیاسی وفرهنگی ومدافعان حقوق ملی وحقوق شهروندی ملل تحت ستم  بخاطرحاکمیت به شدت ارتجاعی واستبدادى ،امکان طرح مطالبات ملی و موضعگیری صریح و شفاف در رابطه با نظام فوق متمرکزحاکم  ندارند .آنچه در داخل کشور امکان طرح وبیان آن نیست ما در خارج از کشورانجام میدهیم.البته خیلی کار ها است که در داخل کشورامکان انجام اش است که در خارج کشور میسر نیست!

 

 

 

 

سوآل: ترکيب بنيانگذاران این جنبش از لحاظ سیاسی وایدئولوژیک چیست؟ آیا بنیانگذاران از یک نحله ی سیاسی وایدئولوژیک خاصی هستند؟

 

جواب: بنیانگذاران وکادرهای جنبش فدرال دموکرات آذربایجان سابقه طولانی مبارزه حزبی وسیاسی دارند.وبخشی از آنها از فعالان سیاسی دوران قبل از انقلاب 1357 وزندانیان سیاسی رژیم شاه بوده اندواکثرا به طیف چپ تعلق داشته اند. بطورمشخص در ترکیب بنیانگذاران جنبش فدرال- دموکرات آذربايجان کادرها واعضاء سابق سازمانهای سیاسی: حزب توده ايران [فرقه دموکرات آذربایجان ـسازمان ایالتی حزب توده در آذربایجان]، سازمان راه کارگر،حزب رنجبران، پيکار و از طیف فدائی تاچپ منفرد وسوسیالیست های مسلمان حضور دارند.

آنچه همه ی اینها را در زیر یک سقف ودر یک تشکیلات سیاسی گرد آورده است پلاتفرم جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان و مبارزه در راه احقاق حقوق ملی وحقوق شهروندی ملت تورک ایران ومردم آذربایجان است.

 

 

 ما يک سازمان سياسى هستيم و يک جريان ايدئولوژيک نيستيم. اگر مسلمانى (دين باور لائيک) که جدائى دين از دولت، يعنى جدائى دستگاه مذهب از دولت را قبول داشته باشد و پلاتفرم (برنامه) جنبش فدرال- دموکرات آذربايجان را بپذيرد و بخواهد براى احقاق حقوق ملت تورک و مردم آذربايجان مبارزه کند، طبيعى است که ميتواند عضو سازمان ما بشود. ما عضو و هوادار مسلمان هم داريم.

 

 

 

 

سوآل ـ شما سالها ی طولانی عضو یک سازمان چپ مارکسیستی بوده اید،  چطور شد از آن سازمان جدا شدید وضمنا  رابطه مساله ملی ومسله طبقاتی را چگونه مبینید؟

 

جواب: من با تعدادى از رفقاى همفکر که عمدتا تورک بودند و در آذربايجان فعاليت ميکردند، پس از انشعاب از حزب توده ايران در سال ـ1364 ـ  به سازمان کارگران انقلابى ايران-راه کارگر پيوستم و حدود  ١٨ ـ١٩ سال عضو اين سازمان بودم.

 

از چند سال پيش به اين نتيجه رسيده بودم که براى ساختن يک جمهورى دموکراتيک و فدرال که بتواند دموکراسى، آزادى و برابرى را براى خلقهاى ايران تامين و تضمين کند، به سازمانها و احزاب سياسى ملتهاى تحت ستم احتياج مبرم وجود دارد و بدون وجود و حضور سازمانهاى سياسى ملل ساکن ايران که بتواند مبارزه براى حقوق ملى و حقوق شهروندى برابر را با خواستهاى عدالت طلبانه ى طبقات و اقشار محروم و زحمتکش مناطق ملى پيوند زنند، امر تاسيس دموکراسى در کشور کثير الملله  امکان ناپذير است!

 

ستم طبقاتى و ستم ملى در ميان ملل و اقوام غير فارس زبان ساکن ايران بطور جدی بهم گره خورده است . وخود ستم ملی ، شکاف طبقاتی وستم طبقاتی را در مقایسه  با مناطق فارس نشین  بسیار عمیق تر وفقر وفلاکت و بدبختی را در میان ملل تحت ستم گسترده تر کرده است. حل مساله ملی، طبیعی است که ستم طبقاتی را از بین نمی برد ولی می تواند شکاف طبقاتی وستم طبقاتی را در مناطق ملی کاهش دهد. و نميشود با شعار مبارزه با ستم طبقاتى، مساله ملى کشور کثيرالمله ايران را حل کرد و به عقب ماندگى وحشتناک مناطق ملى پايان داد. تجربه تاريخى نشان داده است که «احزاب کمونيست» هميشه «حق تعيين سرنوشت ملتها تا حد جدائى» را در برنامه هاى خود گنجانده اند ولى هرگز در «کشورهاى کمونيستى» چنين حقى بطور واقعی رعايت نشده و  احزاب کمونيست غير حاکم در کشورهاى چند مليتى هم، وقتى ملل تحت ستم خواسته اند سرنوشتشان را خودشان رقم زنند، اغلب با اين ملل همدلى و همراهى مثبت ومناسب نشان نداده اند.  در جامعه ايران، ما ستمهاى چندگانه اى داريم (ستم ملى، ستم جنسى وستم طبقاتی و ...) که حل يکى نميتواند حلال تمام مشکلات و ستمهاى موجود باشد. من  معتقدم که برای ساختن جامعه ی آزاد وآباد ودموکراتیک مبارزه ای همزمان وتوامان برای پایان دادن به ستم ملی وبرای پایان دادن به آپارتاید جنسی وسرکوب زنان و برای پایان دادن به بی عدالتی های گسترده وعمیق طبقات فرودست وزحمتکش ضرورت دارد.

 

 

 

 

سوآل: آيا خواستهاى اقوام ايرانى را سازمانهاى سراسرى ميتوانند تامين کنند؟

 

جواب: نه! سازمانهاى سراسرى اساسا سازمانهاى فارس هاست و مساله ملى نيز مساله‌شان نيست. در بهترين حالت اين سازمانها سعى ميکنند که حقوق ملى مليتهاى ساکن ايران را با حقوق شهروندى- که حقوق فردى است و ربطى به حقوق ملى مليتها ندارد- توضيح دهند.

 

سازمانهاى سراسرى نهايت همت را به خرج دهند با آموزش به زبان مادرى ملل غير فارس، آنهم روى کاغذ، ميتوانند توافق داشته باشند و فدرالسم شان هم - اگر همچو اصطلاحى را بکار برند چيزى بهتر از تقسيمات ادارى موجود نيست و يا فرق چندانى با آن ندارد. بى سببب نيست که در ميان سازمانهاى سياسى اوپوزيسيون- به استثناى تورکها که خودشان وزن و موقعيت بالائى در ميان احزاب سراسرى دارند- از بقيه مليتها کمتر نشانى يافت ميشود !

 

قبل از انقلاب، ملل و اقوام غير فارس به نسبت جمعيتشان در سازمانهاى سراسرى حضور داشتند و پس از انقلاب سازمانهاى سراسرى نفوذ قابل توجهى در مناطق ملى داشته اند و توانسته بودند فعالان سياسى ملتهاى گوناگون را به طرف خودشان جلب کنند!

 

شکست انقلاب و سرکوب وحشيانه ملل تحت ستم و پشت کردن سازمانهاى سراسرى به مساله ملى و بى تفاوتى به خواستهاى برحق ملل ساکن ايران، نفوذ سازمانهاى سياسى سراسرى را در مناطق ملى به صفر رساند و در خارج از کشور نيز اکثريت اعضا و کادرهاى متعلق به مليتهاى تحت ستم از سازمانهاى سراسرى بيرون آمدند.

 

طولانى شدن عمر رژيم جمهورى اسلامى و دوران تبعيد و نيز فروپاشى اتحاد شوروى و ضعيف شدن و انشعابات پى در پى در احزاب چپ اوروپائى تاثير خود را بر سازمانهاى چپ ايرانى نيز بجا گذاشت! و خود اين عوامل باعث شد بسیاری از فارسها نيز از فعاليت سياسى فاصله گيرند.

 

اما تورکها هنوز هم وزن قابل توجهى در سازمانهاى سراسرى دارند که البته اين امر دلايل تاريخى و فرهنگى دارد که جاى بحثش اينجا نيست. ولى با اطمينان ميتوان گفت که بدون حضور تورکها در سازمانهاى سراسرى، «سازمانهاى سراسرى» نه تنها نميتوانند ادعاى سراسرى بودن کنند بلکه تبديل به محافل و گروههاى سياسى ضعيفى ميشوند که تاثيرشان در حيات سياسى جامعه بسيار حاشيه اى خواهد بود.

 

البته اين بدان معنا نيست که تورکها کماکان در سازمانهاى سراسرى مثل سابق حضور دارند. در خارج از کشور اکثريت فعالان و کادرهاى سياسى فرهنگى تورکها، عمدتا کادرها، اعضا و هواداران سابق سازمانهاى سراسرى چپ هستند. در داخل کشور نيز کم نيستند اعضا و هواداران سابق سازمانهاى سراسرى که به مسائل ملى روى آورده اند و در جنبش ملى- دموکراتيک آذربايجان فعالند!

 

 

 

 

 سوآل ـ اخیرا آمریکایی ها برای فشار به جمهوری اسلامی ومبارزه با آن به مسایل قومی  روی آورده اند وپیداست که می خواهند روی کارت ملی بازی کنند واز آن استفاده کنند. می خواستیم نظر شما را در این رابطه بدانیم؟

 

جواب: واقعیت این است که آمریکا سالهاست که تلاش میکند برای فشار به جمهوری اسلامی وحتی برای برانداختن آن ، اپوزسیون جمهوری اسلامی راکه با مداخله خارجی مخالف نیستند ویا حساس نیستنند، جمع کند... آمريکا بسيار تلاش کرد که بلکه سلطنت طلبان بتوانند محور اتحاد اوپوزيسيون جمهورى اسلامى باشند که، نشد. بعد به طيفهاى مختلف جمهوريخواهان که با سلطنت مرزبندى نداشتند متوسل شد که، باز نتيجه مطلوب نداد. پس از اشغال عراق، مجاهدين خلق را سعى کرده است که داخل بازى کند و به طرق مختلف اين طيفهاى رنگارنگ را به همديگر وصل کند. و ضمنا سلطنت طلبان نيز به توصيه احتمالا آمريکائيها براى تنوع بخشيدن بيشتر به اوپوزيسيون رژيم به سازمانهاى سياسى چپ آشفته  مراجعه کرده و برخى از اعضا سازمانهاى نامبرده را که با مداخله و تجاوز نظامى آمريکا توافق دارند را حول رضا پهلوى و جمهوريخواهان سلطنت طلب جمع کرده اند. ولى اينها همه ی اوپوزيسيون رژيم نيستند و اساسا بخش ناچيزى از اوپوزيسيون جمهورى اسلامى را شامل ميشوند که وجهه چندانى نيز در ميان مردم ايران ندارند.

 

ولى سياست سازان آمريکا در رابطه با ايران، کم کم متوجه شده اند که در ايران يکى از مسايل بسيار مهم و چشم اسفنديار رژيم اسلامى مساله ملى است و براى آلترناتيوسازى و تغيير رژيم، بايد به مساله ملى توجه شود.

 

اما مشکل آمريکا اينجاست که، در دوران محمد رضا شاه آمريکائيها نه تنها از سياست شووينيستى و پان ايرانيستى رژيم شاه دفاع ميکردند، بلکه از سرکوب خشن ملل مظلوم ساکن ايران به اين عنوان که اينها عوامل کمونيزم بين الملل اند، حمايت نيز ميکردند. و هم اکنون نيز سلطنت طلبان و جمهوريخواهان سلطنت طلب شووينيست و ناسيوناليستهاى ايرانى (انواع و اقسام مليون) و مجاهدين خلق اساسا با طرح و حل مساله ملى مخالفند و تماميت ارضى و زبان واحد و ملت واحد از اصول پايه اى و اعتقادى آنهاست.

 

بنابراين خود آمريکائيها به ميدان آمده اند تا هم سازمانها و احزاب مليتهاى غيرفارس ساکن ايران  را با شعار فدراليسم و مساله قومى گرد هم آورند و هم به ناسيوناليستهاى ايرانى (سلطنت طلبان و جمهوريخواهان سلطنت طلب و جبهه ملى) فشار مى آورند که، حد اقل در لفظ بايد يکسرى اصول حقوق بشرى از جمله «تنوع فرهنگى» و حق آموزش به زبان مادرى را بپذيرند و با «فدراليسم» نيز زياد مخالفت نکنند! تا بلکه بدينوسيله آلترناتيو جمهورى اسلامى تکميل گردد! زيرا بدون مداخله مليتهاى ساکن ايران نميتوان به جمهورى اسلامى فشار جدى آورد و يا آنرا تغيير داد.

 

اينکه آمريکائيها ميخواهند از مساله ملى در ايران به نفع خودشان استفاده کنند شکى نيست ولى اين استفاده آمريکا نميتواند باعث شود که، سازمانها و احزاب ملل و اقوام ساکن ايران از خواستهايشان کوتاه بيايند و برنامه هاى سياسى خودشان را ملغى کنند!

 

مساله اينست که در ايران مساله ملى وجود دارد و ستم ملى به ملل غير فارس توسط رژيم متمرکز جمهورى اسلامى اعمال ميشود. اگر مساله ملى وجود نداشت و ملل و اقوام زير ستم نبودند، نه آمريکا و نه هيچ دولت خارجى نميتوانند مساله ملى بسازند تا از آن استفاده کنند.

 

تا زمانيکه مليتها و قوميتهاى غير فارس ساکن ايران زير ستم ملى هستند و داراى حقوق کامل برابر با «مليت فارس» نيستند و در ساختار سياسى کشور نقشى ندارند، طبيعى است که دولتهاى خارجى از اين مساله استفاده کنند!

 

 

 

 

سوآل ـ مولفه های اصلی دموکراسی در کشوری مثل ایران چیست؟

 

جواب: مولفه های دموکراسی در کشور ایران که در چنگال دولت ایدئولوژیک دینی و ولایت فقیه گرفتار آمده ، بنظرم اینها می تواند باشد:

ــ آزادی بی قید وشرط عقیده وبیان ومطبوعات وحق تشکل؛

ــ جدایی دین از دولت ؛

ــ لغو آپارتاید جنسی ،وبرابری زنان با مردان در تمامی عرصه های سیاسی،اجتماعی واقتصادی؛

ــحل مسله ملی واز بین بردن ستم ملی. مساله ی ملی در کشور کثیرالمله ی ما یک مسله ی کاملا سیاسی است ، بنابراین به رسمیت شناختن حق ملل در تعیین سر نوشت خویش تا جدایی وتشکیل کشور مستقل ؛

 

 

 

 

 سوآل ـ آیا فدرالیسم ویا هر نوع خودمختاری ملی  منجر به تجزیه وتشدید گرایش های گریز از مرکز نخواهد شد؟

 

جواب: واقعیت این است که کشور ایران مدتهاست تجزیه شده است. باعث این تجزیه بخشا نتیجه سیاست های شوونیستی وملت سازی بر اساس نظام شاهنشاهی وزبان فارسی دو پهلوی است ولی اساسا پس از استقرار رژم ولایت فقیه این تجزیه تکمیل شده است. کافی است جمهوری اسلامی یک کمی تضعیف شود تا در عمل این تجزیه وگریز از مرکز خود را نشان دهد!

 

رژیم های متوالی حاکم بر ایران در هشتاد سال گذشته ، آنرا از نظر سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی تجزیه کرده اند. میتوان گفت که یک نوع  آپارتاید بر ایران حاکم است. فقط از نظر حقوقی کشور تجزیه نشده است. واقعيت اينست که در ايران صرف تعلق به مليت فارس، خود برترى و موقعيت ممتاز در ميان مليتهاى ساکن ايران ايجاد کرده است.

 

طى هشت سال رياست جمهورى هاشمى رفسنجانى ميزان سرمايه گذارى در استان کرمان بیش از ٣٠٠ برابر سرمايه گذارى در استانهاى آذربايجان شرقى، غربى و زنجان و اردبيل بوده است.

 

در سمينارى که از سوى استانادرى آذربايجان شرقى در سال ١٣٧١ در تبريز برگزار شد، از قول وزير وقت صنايع کشور گفته شد که آذربايجان در سال ۵۶ و ۵٧ دومين استان صنعتى کشور بود و در سال ١٣٧٢، هفدهمين استان صنعتى کشور شده است.

 

در همين سمنار گفته شد در طول بيش از چهارده سال  ٢، ٣۴ %  پستهاى مهم مديريت استان آذربايجان شرقى غير بومى بوده اند و از اين تعداد   ٢، ۴٧ %   آنان داراى تحصيلاتى بوده اند که يا از لحاظ سطح تحصيلات و يا رشته تحصيل اصولا با نوع فعاليت ارگان تحت مديريت خويش هيچ تناسب و سنخيتى نداشته اند. در سال ٧٢ نسبت مديران غير بومى رده بالاى استان به   ۵ ، ٣٧  رسيده است. قابل توجه است که از هر ده هزار نفر ايرانى ١١٣ نفر در کنکور قبول ميشوند. اين رقم در آذربايجان ۶٧ نفر است.

 

وضع اقتصادى و معيشتى استانهاى کرد نشين، بلوچ نشين و عرب نشين مطلقا بهتر از آذربايجان  و مناطق تورک نشين نيست. چرا باید  بلوچ ها،ترکمن ها،عربها وکردها وتورک ها به تمامیت ارضی ودولت مرکزی وفادار باشند در حالیکه  لحظه به لحظه وبی وقفه مورد تحقیر و تبعیض وآزار قرار دارند.

 

تنها مکانیسمی  که میتواند اعتماد ملل مظلوم و تحت ستم را جلب کند  فدرالیسم ائتنیک واحقاق حقوق ملی و حقوق شهروندی است ومیترسم بگویم که بسیار دیر شده است!

 

 

 

 

سوآل: اين فدراليسم اتنيک چه مشخصاتى دارد؟ اين فدراليسم اتنيک بعضيها را که به فدراليسم هم معتقدند ميترساند!

 

جواب: اين فدراليسم اتينيک مشخصات عجيب و غريبى ندارد! يک چيزى کاملا منطبق با واقعيت ملى- زبانى کشور ايران است و ایران تنها کشوری نیست که ما میخواهیم بر اساس آن اداره شود. همین امروز عده ای از کشورهای جهان از جمله سوئيس ، بر پایه همان اصول فدرالی اداره میشوند.

 

ما در پلاتفرم جنبش فدرال- دموکرات آذربايجان بطور فشرده مشخصات «آذربايجان اتينيک» و يا دولت محلى تورکهاى ايران را آورده ايم. منظور ما از فدراليسم اتينيک رد و طرد تقسيمات ادارى موجود است و با هر نوع فدراليسمى هم که مرزهاى ملى- زبانى را بهم ريزد و بخواهد بر اساس در هم آميختن مناطق ملى- زبانى و با استناد به «حقوق شهروندى»، تقسيمات جديد کشورى انجام دهد مخالفيم.

 

تقسيمات کشورى کنونى با حدود مناطقق ملى-زبانى واقعى کشور همخوانى ندارد. منظور ما از دولت فدرال ملتهاى ساکن ايران آن نواحى يا مناطقى در محدوده جغرافيائى کشور است که از نظر تاريخى مسکن تورکها، فارسها، کردها، بلوچها و عربها و تورکمنها بوده  و اکنون نيز اکثريت ساکنين آن نواحى را تشکيل ميدهند.

 

البته تهران بزرگ موقعيت و وضعيت ويژه دارد که اداره آن قوانين و مقررات ويژه اى را طلب ميکند. ولى آنچه مسلم است تهران نميتواند شهر يکزبانه و يک قومى باشد. گروههاى ملى- زبانى بايد در ساختار سياسى- ادارى آن نسبت به جمعيتشان سهم داشته باشند!

 

 

 

 

 سوآل ـ رابطه شما بااحزاب وسازمانهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی ،چه آنهایی که متعلق به ملیت های غیر فارس  هستند وچه آنهایی که خود را سراسری می دانند چیست ؟

 

جواب: جنبش فدرال- دموکرات آذربايجان بااحزاب وسازمان های ملل تحت ستم از جمله با حزب دموکرات کردستان،کومله،حزب مردم بلوچستان ،وحزب همبستگی دموکراتیک اهواز روابط حسنه ونزدیکی  دارد .

 

مناسبات ما بادیگر سازمانهای سراسری را نحوه نزدیک شدن آنها  به حل مساله ی ملی در ایران و پایبندی آنها در حرف و عمل  به جدایی دین از دولت، برابری کامل زنان با مردان وآزادی  بی قید وشرط عقیده وبیان وتشکل تعیین میکند. ما با سازمان های سراسری که کثیر المله بودن  کشور ایران را بپذیرند وحق تعیین سرنوشت ملت ها وبرابری حقوقی آنان را قبول داشته باشند ،میتوانیم مناسبات  خوبی داشته باشیم!