باز هم جنبش ۲۱ آذر و تلاش تاریخی آذربایجانیها برای آزادی، عدالت و حقوق ملی

و باز هم اراجیف مخالفان این حرکت تاریخساز

س. حاتملو

با فرا رسیدن سالگرد تاسیس حکومت‌ ملی آذربایجان باز هم به اصطلاح پژوهشگران، محققین تاریخ و طرفداران "ایرانزمین آریائی" همچون اشباح از تاریکی برون آمده و تیرهای زهرآگین شان را بسوی فرقه ی دموکرات و حکومت‌ ملی آذربایجانِ همیشه جاوید نشانه می روند.

بر خلاف همیشه اینبار قصد جواب دادن به این لشکر مفتریان و دروغ پردازان را ندارم.

- اول‌ اینکه به مصداق "نرود میخ آهنین در سنگ"؛ دیالوگ‌ و بحث با این‌ جماعت آب در هاون‌ کوفتن است. همان‌ بهتر که‌ هر کس راه خودش را برود.

- دوم اینکه مسئله ی مخالفین نهضت ۲۱ آذر علیرغم‌ ادعاها و تبلیغاتشان نه درد وطن و نه حتی تمامیت ارضی کشور، بلکه نفس "اقتدار سیاسی" تهران است. تصور روزی را بکنید که آذربایجانیها در خاکهای آذربایجان تاریخی، کردها در کردستان، بلوچ‌ها در بلوچستان، عرب ها در "احواز" و ترکمن‌ها در ترکمنستان حکومت‌ محلی خودشان را داشته باشند. در چنین وضعیتی برای "تهران"  چیزی که بافی می ماند به قول آذربایجانیها  (با عرض معذرت) "زیرنانین باشی" خواهد بود.

"تهرانی" که امروزه فعال مایشاست و همه چیز ما آذربایجانیها از سیر تا‌ پیازش دست آن است، چرا باید چنین چیزی را قبول بکند؟...

لذا اینها حالا حالاها باید از فرقه و جنبش ۲۱ آذر بنویسند و نفرت پراکنی کنند.

گفتم‌ که بحث با اینها بی فایده است.

هر قدر دلت می خواهد منطقی و با فاکت و سند بنویس، فایده ای ندارد و مرغ اینها یک‌ پا دارد.

و یا اصلا تمامی ادعاهای اینها را قبول کرده و فرض را بر این می گذاریم که فرقه اخ بود، حکومت ملی وابسته بود، پیشه وری هرزه بود، زبان ترکی آذربایجانی زبان بیابانگردان است، اصلا نه فقط فرقه چی ها، بلکه همه ی آذربایجانیها (به شمول من‌ و امثال من) وابسته و عامل مسکو بودند و هستند؛ که چی؟...

چرا بعد از هفتاد و‌ هفت سال که این‌ جنبش را در دریای خون غرقه کردند، هنوز هم در باره ی آن می نویسند؟...

اگر این‌ جنبش جاذبه نداشت و‌ ندارد، چرا نمی توانند آنرا فراموش بکنند؟...

یکی از آنها می نویسد که تاسیس "چند ده متر بنا" به نام‌ دانشگاه را نمی توان جزو افتخارات حکومت‌ ملی آذربایجان دانست.

خوب مگر "تهران" نمی توانست قبل از فرقه ی دمکرات این‌ چند متر مربع را به دانشگاه بدل کند؟...

جالب است‌ که بعد از اشغال آذربایجان، "همان چند‌ متر مربع" بنا را استانداران و فرمانداران گماشته شده از "تهران" برچیدند و تا وقتی که صدای اعتراض مردم بلند نشده بود، از "دانشگاه تبریز" خبری نبود.

گزمه های اینها ایستگاه رادیوئی را که با پول مردم فقیر آذربایجان از روسها خریداری شده بود، برچیده و به "تهران" بردند.

چرا؟... دستگاه رادیو تبریز هم فرقه چی بود؟...

رادیو تبریز که قرار بود بعد از اشغال آذربایجان بلندگوی منویات آنها باشد، چرا آنرا هم غارت کرده و به تهران بردند؟...

پس مام‌ میهن، افسانه ی متجاسرین و وابستگی به بیگانه کشک بود و هست و مطمئن باشیم که "لشگر آزادیبخش" تهران و لمپن‌های وابسته ی محلی شان، اگر می توانستند حتی اسفالتی را که حکومت‌  ملی در خیابانهای خاکی و گلی تبریز فرش کرده بود، می کندند و به "تهران‌" می بردند.

مگر بعد از شکست حکومت‌ ملی آذربایجان اصلاحات ارضی شروع شده در آذربایجان را پس نگرفتند و زمین های تقسیم شده را به فئودالها پس ندادند؟...

چرا؟...

مگر اعلیحضرت این‌ جنابان هفده سال بعد همان رفورم ارضی را از مراغه ی آذربایجان شروع نکرد؟...

رفورم‌ ارضی حکومت‌ ملی آذربایجان‌ اخ بود و دهقان آذربایجانی می بایستی بعد از شکست حکومت‌ ملی آذربایجان  -بخاطر پشتیبانی اش از این‌حرکت- تاوان آنرا با خونش پس بدهد ولی رفورم‌ ارضی اعلیحضرت خوب و انقلاب سفید محسوب بشود؟... 

مگر بعد از شکست حکومت‌ ملی آذربایجان حق رای داده شده به زنان‌ را پس نگرفتند‌ و دوباره بعد از هفده سال بر سر زن آذربایجانی منت‌ گذاشته و  اینبار همان‌ کار را به اسم‌ اعلیحضرت انجام‌ ندادند؟...

حق رای داده شده توسط حکومت‌ ملی آذربایجان‌ اخ بود ولی حق رای شاهانه عسلین بود؟...

آخر مسخره نیست؟...

در کجای دنیا اقدامات‌ مترقی همچون "رفورم ارضی" و "حق رای زنان" اقدامات شیطانی محسوب می شوند؟.‌‌..

پس مسئله‌‌ باید کمی پیچیده تر از افسانه ی وابستگی به بیگانه و مسکو و تجزیه طلبی و اینگونه اراجیف باشد.

هان!... اینجاست که دم‌ خروس از زیر عبا و قبای جنابان بیرون می زند.

این به اصطلاح روشنفکران و تاریخ نویسان در لابلای دشنام ها و اراجیف شان چیزی را پنهان می کنند و آن اینکه چون آخوندهای متحد دربار شاهنشاهی مخالف هر دوی این اصلاحات بودند و دربار نیز خود بزرگ‌ مالک ایران‌ محسوب می شد، برای سرکوب آذربایجانیها باید بهانه های دیگری پیدا می کردند.

 

اورادان- بورادان, [2023-12-12 21:49]

می بایست ارتجاع دربار- آخوند برای سرکوب مردم آذربایجان بهانه هائی همچون "تجزیه طلب"، "جاسوس و عامل بیگانه و دشمن"، "متجاسر"، "بی دین و‌ ملحد"* و "وطن فروش" را بتراشد تا کسی جرئت مخالفت با پس گرفتن  رفورم‌ های تاریخی و‌ مترقیحکومت‌ ملی را نداشته باشد.

و اما چند کلمه در باره ی تهمت و اتهام نخ‌ نمای "دستور مسکو و شخص استالین" برای برپائی حکومت ملی آذربایجان:

خیلی خوب!... اینجا نیز فرض را بر این می گذاریم که فرقه و حکومت‌ ملی آذربایجان همه ی این‌ کارها را بدون‌ کم‌ و‌کاست و طابق النعل بالنعل به دستور مسکو و شخص استالین انجام داده بودند؟؟!!... باز هم که چی؟...

آیا اینها با این اراجیفی که نزدیک به هفتاد و‌ هفت سال همه روزه آنها را می پراکنند، ندانسته خودشان را محکوم‌ نمی کنند؟...

یعنی استالینی که در سه هزار کیلومتری تبریز در مسکو دور افتاده نشسته بود، دردهای آذربایجانیهای ایران را بهتر از محمد رضا شاهی که در ششصد کیلومتری و در تهران نشسته بود، می فهمید که دستور به "تقسیم اراضی، دادن حق رای به زنان،  لوله‌کشی آب آشامیدنی، خدمات بهداشتی، انتشار کتاب به زبان‌های ترکی، کردی، ارمنی و‌ آسوری" داد؟

واقعا خنده دار نیست؟...

آیا انجام‌ این‌ کارها در آن زمان، احتیاج به تکنولوژی بالائی داشت که مثلا حکومت "تهران" قادر به انجام آنها نباشد؟...

"تهران" چرا خودش دست به کار نمی شد؟...

مگر "تهران" برای انجام اصلاحات ارضی در آذربایجان، منتظر دستور واشنگتن و مسکو نشسته بود؟...

گیرم‌ که اصلاحات ارضی بعدی (۱۳۴۲ شمسی) نیز نه با خواست شاه پهلوی بزرگ زمیندار و بزرگ مالک، بلکه به دستور واشنگتن و کندی انجام‌ گرفت.

پس اگر بعد از اصلاحات ارضی حکومت‌ ملی آذربایجان، دهقان آذربایجانی که صاحب زمین شده بود، "زنده باد استالین" می گفت، نباید موجب تعجب می شد.

حالا هی بگویند و بنویسند که فرقه به دستور استالین‌ تشکیل شد، میر جعفر پیشه وری عامل شوروی بود و اگر روسها در ایران‌ نبودند، حکومت ملی آذربایجان بوجود نمی آمد.

این‌ جنابان در نوشته ها و اظهار نظرهایشان به اندازه ی سر سوزنی صداقت و حسن نیت ندارند.

چونکه اگر ذره ای صداقت و حس نیت داشتند، باید از خودشان می پرسیدند: چرا در آذربایجان فقط آخوندها، فئودالها، سلطنت طلبها و لمپن ها مخالف حکومت‌ ملی بودند و هر کسی که در آذربایجان آنروز سرش به تن اش می ارزید اگر هم از حکومت‌ ملی علنا دفاع نمی کرد، حداقل نسبت به این‌ حکومت موضع بی طرفی داشت؟...

 

و النهایه: مثل آذربایجانی می گوید: " ظرفی که توسط خانم‌ خانه بشکند، صدا ندارد".

با مزه است کسانی که بعد از گذشت اینهمه سال، حالا هم  فرقه ی دموکرات آذربایجان را ساخته و پرداخته ی روسها می دانند، خودشان در آمریکا نشسته اند و منتظرند که  روسای جمهوری ایالات متحده ی آمریکا با ریختن خون سرباز آمریکائی، آنها را دوباره به تاج و تخت شان برگردانند.

خوب در اینگونه‌ موارد، تبریزی بی اختیار می گوید: "گئت بالا!... بیزده اوچه کیمی سایا بیلیریک."

و یک جمله ی دیگر:

اینکه وقتی ماسک "روشنفکری" مخالفین فرقه، حکومت‌ ملی آذربایجان و حقوق ملی غیر فارسها را کنار بزنیم آن‌ موقع چهره ی واقعی پیوند ارتجاع مذهبی، فاشیزم، راسیزم، تبعیض و درجه بندی انسانها بر اساس زبان و‌ ملیت شان پدیدار می شود‌ و کسانی که - منظورم دارندگان حس نیت است- هنوز هم دلیل دیرپایی استبداد پهلویها و استبداد اسلامیان حاکم را درک نکرده اند، باید دمی هم شده در باره ی این اتحاد نامیمون اندیشه بکنند.

 

* روحانیان بزرگ که سر در آخور بزرگ مالکان و دربار داشتند، با ملحد و بی دین خواندن طرفداران فرقه ی دمکرات آذربایجان اعلام‌ کردند که عقد زنان و مردان فرقه چی غیر شرعی می باشد.

اینگونه بود که  در آن روزهای هولناک سرکوب و قتلعام آذربایجانیها توسط ارتش گسیل شده از تهران، این فتواها دست لمپن‌های طرفدار حکومت‌ مرکزی را برای دست درازی و تجاوز به خانواده های طرفداران حکومت‌ ملی آذربایجان باز گذاشت.