نام هاى "بيگانه" تركى و عربى

 

حميد دباغى

 

(چاپ شده به اختصار در مجله وارليق- ٢٥ ينجى ايل٬ سايى ٢-١٢٩ ٬ ياى ١٣٨٢)

 

يكى از ابعاد و عواقب كم بررسى شده نفوذ دولت انگليس در ايران٫ پديده "استحاله قومى تدريجى بوقوع پيوسته در حاكميت و بافت ملى مردم ايران" است كه همزمان با استيلاى اين دولت و از سالهاى نخستين سده بيست آغاز و تا به امروز ادامه پيدا كرده است. نوشته حاضر به مسئله "نام هاى ممنوع شده در ايران" بيارى تنها اين بعد از ماجراى استيلاء انگليس در ايران پرداخته است.

 

انگلستان پس از آنكه با بزير كنترل در آوردن هئيت حاكمه ايران موفق به شكست حركت نوجوى مشروطيت سالهاى ١٩٠٥-١٩٠٦ شد٫ به گستراندن دامنه حاكميت مطلقه خويش بر دولت و كشور ايران متمايل گشت و در اين رابطه خرده و كلان طرحهاى كوتاه و دراز مدت بسيار و همه جانبه اى را طراحى و يك به يك به اجراء گذارد. در واقع "به شكست كشانيدن انقلاب مشروطيت" خود مىبايست نخستين اين طرحها بشمار آيد. "قرارداد وثوق الدوله" كه با هدف تبديل كشور به مستعمره رسمى انگلستان عقد شده بود يكى ديگر از اين طرحها بود.

 

در آن سالها جنوب ايران صحنه قيام توركان به رهبرى "صولت الدوله قشقايى" بر عليه پليس اشغال انگليس در جنوب٫ و خراسان و آذربايجان به مراكز حركات دمكراتيك٫ ضد امپرياليستى و متجدد توركهاى اين مناطق به ترتيب به رهبرى "كلنل محمدتقى خان پسيان" و "شيخ محمد خيابانى" تبديل شده٫ افزون بر آن موج بلشويك گرايى آذربايجان و آذريان را فراگرفته بود. در سمت ديگر انديشه و پراتيك سياسى ايران با رنگهاى گونه گون بينش نو و جنبش آرمانخواه چپ در سيماى سه آذرى بنام "حيدرخان عموغلو تارى وئردى" و بعدها "دكتر تقى ارانى" و "سليمان ميرزا محسن اسكندرى" آشنا مىگشت. همزمان "احمدشاه قاجار" شاه آذرى ايران علىرغم تمام فشارهاى وارده در مقابل قرارداد تحقيرآميز ١٩١٩ وثوق الدوله از خود مقاومتى بسيار سرسختانه٫ شرافتمندانه و در عين حال نامنتظره نشان مىداد. در سال ١٩٢٠ بلشويك ها با ساقط نمودن حكومت مورد حمايت انگليس بر حاكميت جمهورى آذربايجان در شمال ايران دست يافتند. اين همه از خمله دلايل كافى براى جلب توجه٫ تامل و مداقه امپرياليسم انگليس بر ساختار ائتنيك حاكميت٫ بافت قومى اهالى و سنگينى عنصر قومى پيشتاز و مترقى تورك در آنها بود.

 

سلطان احمدشاه بويژه پس از آنكه در مقابل دشمن مشترك بتدريج به سوى آتاتورك و بلشويكها متمايل گشت٫ به صورت يكى از اصلىترين مانع ها در راه تبديل ايران به مستعمره انگليس در آمد. و اين خود آغاز پايان براى وى شد. امپرياليسم بريتانيا اكنون نه تنها مصمم به بركنار ساختن شخص احمدشاه بود٫ بلكه تصميم به حل ريشه اى معضل استيلاى ايران٫ برطرف كردن مقاومت در برابر اين استيلا و سد نمودن راه گسترش بلشويسم به جنوب از طريق طراحى و اجراى كلان پروژه خويش مبنى بر تغيير يكباره ساختار ائتنيك حاكميت و دگرگون ساختن تدريجى بافت قومى كشور گرفته بود.

 

در سال ١٩٢٠ دولت انگليس بر عليه احمدشاه قاجار كودتايى را پرداخته و به اجرا گذارد. در نتيجه اين كودتا "رضاخان" نامى كه به دو زبان توركى و فارسى مسلط اما از نعمت خواندن و نوشتن به هردو زبان محروم بود و پيشتر از سوى سرويس اطلاعاتى و وزارت مستعمرات بريتانيا كشف و تربيت شده بود به مسئوليت وزارت جنگ گماشته شد. [1]

در سال ١٩٢٣ حكومت كودتا استفاده نوشتارى و گفتارى از زبان فارسى در تمام موسسات دولتى را اجبارى اعلام نمود. اين تدبير در كشورى كه بيش از نهصد سال زبان خاندانهاى سلطنتى٫ هئيتهاى حاكمه٫ آريستوكرراسى و بويژه زبان سنتى نيروهاى مسلح آن توركى بود٫  آنهم در كشورى با اكثريت جمعيتى تورك٫ دشوارىهاى فراوانى ايجاد نمود.[2] تمام سرود و مارشهاى توركى نيروهاى مسلح و انتظامى (قزاقها و غيره) از تركى به فارسى ترجمه شد٫ نظاميان به اجبار شروع به دادن سلامهاى نظامى و گزارشات خويش به زبان فارسى نمودند٫ در حاليكه پيش از آن سلام و گزارشات غالبا به زبان توركى داده مىشدند.[3]

 

رضاخان به سال ١٩٢٥ در اقدامى آشكارا مخالف قانون اساسى با پايان دادن به سلسله آذرى قاجار٫ خود را شاه ايران اعلام نمود. كودتاى موفق انگليس بر عليه اين شاه جوان سوسيال دموكرات٫ پشتگرم به حمايت مردم و سمبل دمكراسى و حاكميت قانون در ايران آنروز٫ كه به ايجاد ديكتاتورى وابسته پهلوى منجر گشت٫ سومين گام در تحقق كلان پروکه استحاله قومى انگليسى است. بدين ترتيب با توقف حركت نوزاد روشنگرى٫ تجدد و نهادينه شدن جامعه مدنى٫ جدايى و واپس ماندگى جامعه ايرانى از جهان معاصر نيز خيز گرفت. افزون بر آن اين نخستين بار در تاريخ ايران بود كه شخصى مستقيما از سوى دول خارجى شاه ايران كرده مىشد. با سقوط دولت آذرى قاجار و پايان دادن به حكومت هزار ساله توركان و بدنبال سركار آورده شدن رژيم دست نشانده پهلوى توسط امپرياليسم انگليس (١٩٢٥-١٩٧٩) و با آغاز حاكميت سياسى عنصر ائتنيك فارس در ايران٫ زمينه براى اجراى گام بعدى كلان پروژه يعنى جريان فارس سازى نامهاى تاريخى جغرافيايى در سطح كشور مهيا گشت. [4]

 

 

مليت گرايى برترى طلب- آغاز از خود بيگانگى

 

برخورد ديكتاتورى پهلوى با تكثر ائتنيك و مسئله ملى در ايران عبارت بود از فارس سازى تمام گروههاى ملى غيرفارس و در راس آنها توركهاى ايران در كوتاهترين زمان ممكن٫ به زبان ساده جوهر كلان پروژه امپرياليسم انگليس در مورد ايران را "استحاله قومى حاكميت و واژگونه كردن بافت ائتنيك كشور با به اقليت در آوردن اكثريت (غيرفارس) و به اكثريت در آوردن اقليت (فارس)" – مانند آنچه در افغانستان در باره عناصر تاجيك و پشتون و باز هم از سوى بريتانيا در حال اجرا بود- تشكيل مىداد. كلان طرحى كه پيشتر مرحله اول آن با گامهايى مانند دور ساختن خاندان توركى قاجار از حاكميت و طرد عنصر توركى از هئيت حاكمه و بويژه از ارتش با موفقيت به اجراء در آمده بود.

 

رژيم پهلوى كه در اجراى اين وظيفه محوله از حمايت بىقيد و شرط و همه جانبه انگلستان و پس از جنگ جهانى دوم ايالات متحده آمريكا و اسرائيل بورخوردار بود٫ با دست باز مرحله دوم كلان پروژه را با پايان دادن به سيستم سنتى و طبيعى نيمه فدرال كشور (ممالك محروسه ايران) و اعمال ممنوعيت بر زبانهاى ملى (اساسا توركى) بدعتى كه پيش از آن هرگز در تاريخ ايران سابقه نداشته است آغاز نمود. در ادامه گامهايى مانند حمايت يكجانبه و بى حد و حصر دولتى از زبان و فرهنگ فارسى و پس از آن جريانات فارس سازى اسامى جغرافيايى تاريخى و پاكسازى زبان فارسى از كلمات عربى و توركى (فارسى سره) پى در پى آمد. با اين اقدامات بكر اكنون به مشكلات عديده ايران مكل نامها و زبانهاى ممنوع٫ شهروندان درجه دو و غيره و يا معضلى نو به نام "مسئله (گروههاى) ملى" نيز افزوده گشت.

 

در سال ١٩٣٠ زبان فارسى تنها زبان رسمى كشور اعلام شد. اين تدبير در كشورى كه به لحاظ عددى بزرگترين گروه ملى آن را توركها تشكيل مىدادند و به ناچار زبان اكثريت نسبى اهالى آن توركى بود بسيار شگفت انگيز و بى آينده مىنمود.[5] در سال ١٩٣٤ رضاخان پس از بازگشت از سفر تركيه با الهام از تدابيرى كه در آنجا بر عليه زبانهاى بومى كشور انجام مىگرفت٫ همه مدارس توركى زبان كشور از جمله در آذربايجان و خراسان٫ و تئاتر آذربايجان كه يكى از قديمىترين تئاترهاى شرق اسلامى بود و نمايشهايى به زبان تركى به صحنه مىآورد را تعطيل نمود.[6]

 

 

بيگانه اعلان نمودن اسامى غيرفارسى

 

جريان تغيير و فارس سازى اسامى جغرافيايى تاريخى در ايران از هنگامى كه رضاخان وزير جنگ بود آغاز شده است. در سالهاى نخستين حاكميت وى تغغير اسامى غيرفارسى به طور نامنتظم٫ خودسرانه٫ بدون كنترل٫ كند و اغلب اوقات توست نظاميان انجام مىپذيرفت. سرو سامان دادن دين هرج و مرج٫ سرعت بخشيدن٫ سراسرى نمودن و هدايت آن از سوى تك مركز با تاسيس "فرهنگستان ايران" آغاز شده است. در تشكل اين نهاد٫ فراماسون معروف٫ مغز متفكر ديكتاتورى پهلوى "محمدعلى فروغى" نقشى اساسى بازى نموده است. وى كه دشمنى و كينه توزى بيمارگونه اى با قاجارها و تركهاى ايران داشت از مهره هاى اصلى در پايان دادن به حاكميت اين سلسله تورك و به تخت نشاندن رضاخان و بعدها فرزند وى محمدرضا بوده٫ از آفرينندگان دكترين پان ايرانيسم و از طراحان سياست رسمى دولت داير بر "انكار و امحاء گروههاى ملى غيرفارس كشور" است. با پيشنهاد فروغى على رغم نبود چنين پيش بينىاى در آيين نامه فرهنگستان "كميسيون جغرافيا" وابسته به فرهنگستان ايجاد شد. وظيفه اين كميسيون "تبديل اسامى بيگانه اماكن ايرانى به فارسى" اعلام گرديد. در اينجا مراد از "بيگانه" در درجه نخست واژگان توركى و در درجه دوم عربى است. شايان دقت است كه رياست اين نهاد بيگانه ستيز (١٩٣٥-١٩٣٨ ) بر عهده نامهايى مانند "وثوق الدوله" عاقد قرارداد ١٩١٩ و "فروغى" ماسون انگليسى گزارده شده بود.

 

در ترمينولوژى فرهنگستان و ديگر نهادها و مقامات پهلوى تمام زبانهاى ملى كشور و در راس آنها توركى و عربى "بيگانه"٫ "خارجى"٫ "غيرايرانى" و "اجنبى" شمرده شده است. بنا به اين ذهنيت نه تنها اسامى توركى و عربى مىبايست تغيير داده شوند٫ بلكه صرف شباهت به تركى و عربى براى پاكسازى شدن كافى بوده است. به عنوان مثال در اسناد٫ مدارك و مكاتبات دولتى وقت به موارد زير و مشابه آن بسيار برخورد مىشود: "....انتخاب لغات فارسى به جاى لغات اجنبى از وظائف فرهنگستان است...."٫ "....به ارسال فهرست اسامى بيگانه اكتفا شود...."(رياست وزراء) ٫ ".... فهرست اينگونه لغات خارجى (در استان فارس!!!!) تهيه شده و حاضر است...."٫ "دهاتى كه به سامى (غيرايرانى) اشخاص نام گزارى شده.... اسامى آنها تبديل به كلمات فارسى شود." (والى فارس)٫ "....برخى نامها ديده مىشود كه هيچ شباهتى به تركى و عربى ندارند و تغيير دادن آنها چندان لزومى ندارد." (كميسيون)٫ "....لفظ و اسم تركى بين آنها (اسم اسامى آباديها و روستاهاى شاهرود) به نظر نمىرسد....". در گزارش يكى از مقامات عدليه آبادان چنين آمده است: "اسامى كليه قراء و قصبات آنجا به عربى است و اوضاع و احوال سرحدى تغيير اسامى مزبور را با فارسى ايجاب مىكند."[7] ويا "پس از گردآورى اسامى....قصبات مجاور سرحدات غربى وخاصه خوزستان با تشكيل كميسيون به اسامى مناسب فارسى تبديل نمايند." (رياست وزراء).

 

در سال ١٩٤٤ استفاده از هر زبانى به جز فارسى در تمام گردهمايىها٫ سخنرانيها٫ نمايش ها ممنوع اعلام شد. با بررسى اسناد و مدارك موجود به آسانى مىتوان در يافت كه تغيير اسامى تاريخى جغرافيايى به فارسى و كاستن پيوسته و فزاينده از دامنه كاربرد٫ حضور و برد زبان توركى و ديگر زبانهاى ملى٫بخشى از كلان طرح بسيار گسترده تر زدودن حافظه ملل غيرفارس ايران٫ گسستن پيوندهاى تاريخى گروههاى ملى با نياخاكشان٫ نابودى علائق فرهنگى و ميراث مشترك گروههاى ملى ايران با همزبانان و همتباران خويش در آن سوى مرزها٫ بىهويت سازى اين گروهها و در يك كلام بخشى از سياست يكسان سازى و تغيير نماى ائتنيك كشور به نفع عنصر قومى فارس بوده است.

 

 

تغيير اسامى مناطق ملى

 

يكى از نخستين و اساسيترين اهداف تغيير نامهاى جغرافيايى تاريخى "تعويض نام مناطق ملى" در كشور بوده است.

 

 

١- عربستان (---> خوزستان)

 

ازقرون ١٤-١٥ ميلادى در زمان دولتهاى آذرى قاراقويونلو و آغ قويونلو به مناطق عرب نشين جنوب غربى ايران٫ "عربستان" و به مناطق غيرعرب نشين نواحى مجاور شمالى آن "خوزستان" گفته شده است. "خوز" (خوزايه٫ خوجو٫ خوجا٫ و غيره) نام عيلامىهاى غيرآريايى و يا قومى مربوط بدانها در زبانهاى ايرانى ميانه و سريانى است. در تمام تحرير و مكاتبات رسمى دوره صفوى٫ افشار٫ زند و قاجار و در زبان مردم بدين ناحيه هميشه عربستان گفته شده است.

 

پس از پيدا شدن نفت در منطقه مزبور و با توجه به اينكه اكثريت مطلق جمعيت اين نواحى را اعراب كه حتى پيش از اسلام از ساكنين اين نواحى بوده اند تشكيل مىدادند٫ دكتر افشار از تئوريسينهاى به شدت ضدترك و ضدعرب پان ايرانيسم در سال ١٩٢٥ ريشه كن كردن زبان عربى در منطقه مذكور٫ تغيير دادن تقسيمات كشورى٫ تغيير دادن مرزها و نام عربستان و كوچانيدن عشاير و اهالى عرب منطقه به ديگر نواحى ايران را پيشنهاد مىكند. رضاخان نيز كه با همه اين خواستها موافق بود٫ در نخستين اقدام نام منطقه را به "خوزستان" تغيير داده و كلمه "عربستان" را به يكباره از ادبيات سياسى و زبان ادارى كشور منسوخ ساخت. در واقع امروزه موضوع نام هاى نخستين و اصلى عربى مناطق عرب نشين در راس تابوهاى سياسى موجود در ايران بشمار مىرود. [8]

 

٢- آذربايجان (---> ؟)

 

دكتر افشار در سال ١٩٢٦ خواستار اجراى سياستهاى مشابهى در آذربايجان مانند آنچه كه در عربستان پياده مىگشت شد: "زبان تركى ممنوع اعلام شود٫ بخشى از ترك زبانان به ديگر نواحى كشور انتقال داده شوند٫ مرزهاى آذربايجان تغيير داده شوند٫ نام آذربايجان با نام ديگرى عوض گردد." هم ديكتاتورى پهلوى و هم جمهورى اسلامى با دقت تمام به چهارچوب ترسيم شده فوق صادق مادنه اند. از آنروز تاكنون بخش اعظم ايالت (مملكت محروسه) آذربايجان به واحدهاى ادارى موجود و يا نوساخته ديگر (به استانهاى امروزى گيلان٫ همدان٫ مركزى٫ تهران٫ قزوين٫ زنجان٫ قم٫ كردستان و كرمانشاهان) با حذف نام آذربايجان الحاق شده اند. آخرين نمونه از تقسيم توام با حذف نام آذربايجان تشكيل استان جديد "اردبيل" است.

 

٣- كردستان (---> اردلان)

 

در دوران پهلوى ميان مقامات دولتى مكاتبات بسيارى در باره مسئله تغيير نام كردستان انجام شده است. در اين مكاتبات از جمله ادعا مىشود كه نام اصلى ولايت كردستان "سننه" بوده كه در اثر ملاحظه منافع دول خارجى ويا بى مسئوليتى و عدم درك درست مسئولين ايرانى٫ و يا به استناد به رسم موجود ناميدن محل با نام قومى كه در آنجا ساكنند٫ مانند لرستان و عربستان٫  بهشكل كردستان ناميده شده است. در نوشته ديگرى ادعا مىگردد كه نام كردستان "اردلان" است. به دنبال اين مكاتبات كميسيون جغرافيا نام "كردستان" را به "اردلان" و نام "سنندج" را به "سننه" تغيير داد. اما بعدها با متوجه شدن به پتانسيل كاربرد مسئله كرد در كشمكشهاى سياسى با كشورهاى همسايه تركيه و عراق٫ همچنين بىرغبتى اهالى بومى به نام هاى جديد٫ اين نونامگذارى تثبيت نشده است.

 

٤- تبرستان (---> مازندران)

 

تبريها نيز در دوران پهلوى در معرض يكسان سازى ملى قرار گرفته اند. در اين راستا نام نياخاكشان از "تبرستان" به "مازنداران" كه به ايرانى بودن آن گمان برده مىشد تغيير داده شده است. بعدها ايرانى نبودن واژه مازندران آشكار شده است.

 

٥ – تركمن صحرا (---> دشت گرگان)

 

تغيير نام "تركمن صحرا" به "دشت گرگان" پيش از تشكيل فرهنگستان انجام يافته بود. با اينهمه به علت قلت عددى تركمن هاى ايران و دارا نبودن اهميت استراتژيك مانند گروههاى ملى ترك٫ عرب و كرد٫ نيز عدم رغبت اهالى به نام جديد نام تركمن صحرا همواره در رواج كامل بوده است. پس از استقلال تركنستان روابط حسنه اى ما بين دو كشور ايران و تركمنستان برقرار شده است. بر خلاف سالهاى نخست استقرار دولت اسلامى٫ در راستاى سياست مداراگونه اخير به تركمنهاى ايران كاربرد نام تركمن صحرا از سوى مقامات دولتى تشويق نيز مىگردد.

 

 

 

هدف: نامهاى توركى و عربى

 

از نامهاى تغيير داده شده پيش از تشكيل كميسيون جغرافيا مىتوان به نامهاى زير اشاره نمود: اورمو (---> رضائيه)٫ سالماس (---> شاهپور)٫ تركمن صحرا (---> دشت گرگان)٫ سولدوز (---> نقده)٫ سلاخ (---> بصيرآباد)٫ آق قلعه (---> پهلوى دژ)٫ عربستان (---> خوزستان)٫ بندر انزلى (---> بندر پهلوى). قابل توجه است كه تمام اين اسامى مربوط به مناطق ملى ترك و عرب مانند آذربايجان٫ تركمنستان و عربستان بوده اند. 

 

پس از تشكيل كميسيون جغرافيا سياست فارس سازى شامل تمام نامهاى توركى (و عربى) شهر٫ ده٫ رودخانه٫ كوه٫ بخش٫ خيابان٫ كوچه٫ دشت٫ محله و حتى طوائف شده است. در يكى از اسناد كميسيون گفته مىشود: "اگر در اين اسامى جغرافيايى كلماتى مانند چاى٫ سو٫ بولاق و نامهاى مشابه آن باشند٫ اين اسامى بيگانه مشخص و به فارسى تغيير داده شوند....براى ديگر مناطق كشور كه داراى نام هاى نامناسب و غيرفارسى اند٫ فرهنگستان نامهاى مناسبى پيدا كند." همانگونه كه ديده مىشود با ايجاد تناظر بين "غيرفارسى"٫ "نامناسب"٫ "بيگانه" و "كلمات توركى" آشكارا و عملا زبان ٦٥% از جمعيت كشور كه غيرفارسى است و در درجه اول زبان توركى نامناسب و بيگانه انگاشته شده است.

 

جاى تعجب نيست كه از نخستين اقدامات اين كميسيون تعويض بسيارى از نامهاى توركى در سراسر كشور و در آذربايجان و نيز برخى نامهاى عربى در عربستان بوده است. به عنوان مثال: ساووج بولاغ (---> مهاباد)٫ آجى چاى (---> تلخه رود)٫ قيزيل اؤزه ن (--->  سفيدرود)٫ قاراجاداغ (---> ارسباران)٫ جيغاتى چاى (---> زرينه رود)٫ ميدان چاى (---> مهران رود)٫ سايين قالا (---> شاهين دژ)٫ ميانجى (---> ميانه)٫ قاراعئين (---> سيه چشمه)٫ خيياو (---> مشگين شهر)٫ اوجان (---> بستان آباد)٫ باغيش (---> بخشايش)٫ توفارقان (---> آذرشهر)٫ تاتائوچاى (---> سيمينه رود)[9].

 

وضعيت نامهاى عربى چندان متفاوت نبود. پس از آنكه نام نياخاك اعراب ايران از عربستان به خوزستان تغيير داده شد٫ بدون توجه به موجوديت و فرهنگ ساكنين اصلى منطقه٫ مردم عرب٫ نامهاى شهرها٫ رودها٫ دشتها و حتى كوچه ها و محله ها هم تغيير داده شد. مانند: محمره (---> خرمشهر)٫ ناصرى (---> اهواز)٫ فلاحيه (---> شادگان)٫ بنىطرف (---> دشت ميشان)٫ عبادان (---> آبادان)٫ بساتين (---> بوستان)٫ خفاجيه (---> سوسنگرد)٫ ملامير (---> ايذه)٫ حويزه (---> هويزه)٫ گج قارا گؤل (--->گچساران)٫ (اين نام توركى بود)٫ خزعل آباد (---> خسروآباد)٫ خزعليه (---> خرم كوشك)٫ معشور (---> ماه شهر)٫ سيمره (---> كرخه=گاماسب) و غيره.

 

مى توان گفت كه در عمل كميسيون جغرافيا در تمام مكاتبات و مصوبه هاى خود منحصرا بر اسامى توركى متمركز شده و خواهان تغيير آنها به اسامى  فارسى نه تنها در آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين بلكه در تمام سطح كشور گرديده است. در سالهاى ١٩٢٧ وزارت جنگ تغيير اسامى نامهاى ارمنى در ناحيه ماكوى آذربايجان را به هئيت وزراء پيشنهاد كرده بود. با اينهمه عمده نامهايى كه تغيير آنها مورد بررسى قرار گرفت نامهاى توركى مانند قلعه (قالا) جيك (---> عزيز آباد)٫ باخچاجيق (---> سردار آباد)٫ قارا خاچ (---> على آباد)٫ قارا كيليسه (---> امان آباد) بوده اند. نمونه ديگر در سال ١٩٣٧ مصوبه اى جهت تعويض نامهاى كردى اماكن در استان كردستان پذيرفته شده٫ اما از ٤٤ اسم تغيير يافته اكثريت آنها نه كلمات كردى٫ بلكه همه از نامهاى توركى اين منطقه بوده است. [10]  

 

 

جمهورى اسلامى و تغيير نامهاى جغرافيايى

 

با وقوع انقلاب آزادىطلب و عدالت خواه بهمن و با حذف رژيم پهلوى ضربه اى اساسى بر يكى از پايه هاى كلان طرح انگليسى انكار و امحاء گروههاى ملى ايران وارد آمد. با اينهمه پس از تثبيت حكومت اسلامى٫ از سوى هيچ يك از دو جناح محافظه كار و اصلاح طلب٫ هرگز چالش و گفتمانى شفاف و همگانى بر سر سياست رژيم پهلوى در مورد گروههاى ملى غيرفارس كشور پا نگرفته و هيچگونه تغيير بنيادى و بازبگرى در اين سياست مشاهده نشده است. بالطبع اجراى پروژه تغيير نامهاى جغرافيايى تاريخى از توركى به فارسى نيز كمابيش در دو دهه اخير ادامه داشته است. شايان دقت است كه نگرش و سياست موجود جمهورى اسلامى در باره گروههاى ملى كشور و در اين ميان سياست مورد بحث نامهاى ممنوع ملى٫ ظاهر بيش از همخوانى با پايه هاى تئوريك اسلامى مشهور در اين موارد٫ يكسانى و همخوانى بسيار بيشترى با سياستهاى ملىگراى افراطى بكار گرفته شده در كشورهاى همسايه٫ تركيه لائيك كه خود آنرا پان تركيست مىنامند و دولت متعصب عربى بعثى عراق دارد.

 

در سالهاى جمهورى اسلامى گرچه برخى از نوفارس سازىها رژيم پهلوى جاى خود را به نامهاى اص»ى داده اند٫ با اينهمه بنظر مىرسد كه انگيزه موجود در تمام اين بازگردانيها نه اعاده هويت تاريخى-ملى اماكن فوق الذكر و احترام به گروههاى ملى كشور٫ بلكه پاكسازى نامهاى مربوط به سران رژيم پهلوى بوده است. مانند اعاده نام "اورميه" به جاى "رضائيه"٫ "سلماس" به جاى "شاهپور" و "بندر انزلى" به جاى "بندر پهلوى". از فارس سازيهاى رايج شده در دوره اخير: يام (---> پيام)٫ آللاه وئردى كؤرپوسو (---> سى و سه پل)٫ گؤى مسجيد (---> مسجد كبود)٫ سؤيونبد (---> سه گنبد)٫ قارا آغاج (---> قدس)٫ گوجو وار (---> كجا آباد)٫ سام بودان (---> سنگ بران)٫ گوموش تپه (---> دمشقيه)٫ گؤى تپه (---> تبه گوى)٫ صوفو چاى (---> صوفى رود)٫ آق قالا (قلعه) (---> سپيد دژ)٫ دره گز (---> محمدآباد)٫  قاراوول داغى (---> شيركوه)٫ بجنورد (---> بيژن گرد)٬ كيوى (---> كوثر)٬ شوط (---> ايرانسر) و غيره. [11]

 

 

بازتاب در عرصه سياست خارجى

 

در تغيير نامهاى تاريخى جغرافيايى توسط مقامات در دوره پس از انقلاب به جز يكسان سازى و فارس گردانى توركها و ديگر گروههاى ملى ايران٫ عامل سياست خارجى نيز موثر بوده است. دو نمونه از تغيير نامهاى تاريخى جغرافيايى با ملاحظه برخى مصالح مفروض در عرصه سياست خارجى٫ آغاز به كاربرد روز افزون نامهاى "آران" و "مازندران" به جاى به ترتيب "جمهورى آذربايجان" و "درياى خزر" از سوى مقامات رسمى كشور است.

 

١- جمهورى آذربايجان (---> آران)

 

 

با تاسيس جمهورى آذربايجان در قفقاز جنوبى به سالهاى ١٩١٨- ١٩٢٠ در محيط هاى سياسى ايران مباحثى در باره درستى و يا نادرستى اطلاق نام آذربايجان بر اين دولت نوپا در گرفته بود. به واقع در مقاطع مختلف زمانى مرزهاى آذربايجان تاريخى-جغرافيايى متغيير بوده است. حتى در يك مقطع زمانى نيز آذربايجان در برخى منابع در معنى گسترده آن سرزمينى وسيع در جنوب از ناحيه اراك (سلطان آباد) در ايران مركزى تا به دربند در شمال (داغستان) و در شرق از رى تا به ارزينجان در غرب (تركيه)[12]٫ در برخى منابع ديگر نيز به معنى محدود آن تنها شامل آذربايجان درونى (ايچ آذربايجان٫ آذربايجان ايران) بكار رفته است. با اينهمه گهگاه تحت تاثير پاره اى از احساسات ملىگرايانه افراطى اين مباحثه آكادميك به شكلى غيرسازنده از سوى مقامات رسمى در سياست خارجى كشور نيز بازتاب پيدا مىكند. اين٫ نمونه اى از محدود نماندن انگيزه و دامنه تاثيرات تغيير نامهاى جغرافيايى تاريخى به عرصه سياست داخلى كشور است. به نظر مىرسد كه دولت ايران اين مسئله را به عنوان ابزارى در خدمت اثبات عدم وجود پيوند و يكسانى تبارى- فرهنگى بين توركهاى آذرى ايران و جمهورى آذربايجان بكار مىبرد.  اين نگارش خود بر پايه عدم قبول وجود گروه ملى- ائتنيك مستقلى به نام تورك (آذرى) در ايران بنياد گزارده شده است. [13]

 

٢- خزر (---> مازندران)

 

"خزر" نامى توركى است. به همين سبب در دوره پهلوى برخى از ملىگرايان افراطى فارس از ايده ناميدن درياى خزر به نام "مازندران" كه در اصل و پيشتر به ناحيه "تبرستان" داده شده بود استقبال كرده اند. در روزهاى اخير مقامات جمهورى اسلامى و نيز بسيارى از ملىگرايان افراطى فارس سعى گسترده اى در رايج ساختن نونام "درياچه مازندران" به جاى "درياى خزر" از خود نشان داده اند. موضوع مباحثه و كشمكش ساختن نونام مازندران با سران جمهورى آذربايجان نمونه ديگرى از سرايت پديده تغيير نامهاى تاريخى جغرافيايى به صحنه سياست خارجى است.

 

تعميم نام "چالدران" بر منطقه بزرگى در آذربايجان غربى توسط دولت نيز٫ در حاليكه چالدران نام ناحيه كوچكى در اين استان است٫ از سوى برخى از روشنفكران آذرى به عنوان اقدامى جهت تحريك دشمنىها و افزودن بينونيت بين توركهاى ايران و تركيه تلقى شده است. [14] پرهيز از كلمه "ترك" و در اين راستا خوددارى از ناميدن خيابانى بنام "تركيه" در تهران على رغم اصرار و رنجش سفارت اين كشور دو نمونه ديگر از مناسبت بين سياستهاى نامگذارى و روابط خارجى است.

 

 

ممنوعيت نامهاى كودكان و اشخاص

 

در دوره پهلوى محدوديتهايى در مورد كاربرد زبانهاى ملى و در راس آنها زبان توركى در نامگذارى اشخاص اعمال مىشد. حتى اقداماتى براى تغيير نامهاى عشاير تورك و عرب انجام گرفته بود. در يكى از اصولى كه كميسيون جغرافيايى فرهنگستان قبول نموده بود٫ بيان مىشود كه "از آنجائيكه امروزه در شهرنشينى قبايل سعى مىشود٫ نامهاى تركى يا عربى طوائف و عشاير ايران با تبديل نام آنها به اسامى مكان به فارسى تبديل گردد."

 

از پديده هاى مختص به جمهورى اسلامى٫ محدوديت هاى جديدى است كه بر كاربرد زبانهاى ملى در عرصه نامگذارى كودكان٫ افراد٫ محل كار و غيره آورده شده است. طبق اين محدوديتها در حاليكه به اقليت هاى دينى مجاز٫ اجازه انتخاب نام كودكان به زبان و مطابق با فرهنگ ملى خويش داده شده است٫ به مسلمانان غيرفارس مانند توركها اجازه انتخاب نام كودكان در زبان و مطابق فرهنگ خويش داده نشده است. در جمهورى اسلامى فهرست نامهاى ممنوعه تهيه شده است. مامورين معمولا در مواجهه با اسامى به زبان توركى و يا ديگر زبانهاى ملى كه اكثرا در ليست مزبور هم يافت نمىشوند٫ يا نام انتخابى والدين را كلا رد و عوض مىكنند و يا نامى شبيه به آن به زبان فارسى انتخاب و ثبت مىنمايند. (مثلا به جاى "سايان" توركى٫ "شايان" فارسى).

 

با تغييرات حادثه در دو دهه اخير در داخل و خارج كشور (سقوط رژيم پهلوى٫ تاسيس جمهورى مستقل آذربايجان٫ رويت برنامه هاى ماهواره اى توركى٫ ترك خط كيريل و اتخاذ خط لاتين در آذربايجان٫ آغاز جنبش اصلاح طلبى آقاى خاتمى٫ گسترش شبكه اينترنت و غيره ) كه از ايزولاسيون فرهنگى گروههاى ملى به خصوص توركهاى ايران به مقياس وسيعى كاسته است٫ بين ايرانيان منسوب به گروههاى ملى بويژه نسل جوان و آنهائيكه در خارج زندگى مىنمايند٫ روند محسوس و فزاينده انتخاب٫ كاربرد٫ و اصرار بر نامهاى اشخاص و كودكان٫ محل كار و بعضى محصولات توليدى در زبانها و مطابق فرهنگها ى ملى مشاهده مىشود. در سالهاى اخير چندين كتاب نامهاى توركى-آذربايجانى٫ تركمنى٫ كردى و غيره در داخل كشور انتشار يافته است. با اينهمه محدوديتهاى موجود بويژه در مورد نامهاى توركى در داخل و در نمايندگيهاى دولت در خارج به دقت اجراء مىگردد و نمونه هايى از آنها در برخى از نشريات نيز انعكاس مىيابد. [15]

 

با مقايسه اى اجمالى بين الگوها و روندهاى موجود در نامگذارى ها كه توركهاى آذرى در شوروى سابق و ايران در طى قرن بيستم تجربه كرده اند٫ مىتوان گفت در حاليكه روند روسى سازى-روسىگرى در بين آذريان شمال بسيار ضعيف و ناچيز بوده است (به جز مورد كاربرد گسترده پسوند "اوف" در پس نامهاى خانوادگى)٫ روند فارسى سازى-فارسى گرى در ميان توركهاى ايران بسيار گسترده تر و ژرفتر بوده است. قابل توجه است كه طى قرن بيستم در ايران نه تنها نامهاى توركى قبلا رايج به فراموشى سپرده شده اند٫ بلكه بسيارى از نامهاى فارسى و عربى سنتى مرسوم ميان توركها نيز جاى خود را به نامهاى فارسى نوى كه در دوران پهلوى رايج گشته اند داده اند.

 

با اينهمه گرچه در اثر سياستهاى اعمال شده در سه نسل گذشته نامگذارى اسامى و نامهاى خانوادگى به زبان توركى آذرى در سطح كشور تقريبا متروك شده است[16]٫ چند گروه اجتماعى در مقابل ريشه كن شدن نامهاى توركى مقاومت نسبى نموده اند. اينها شامل گروههاى متعلق به آريستوكراسى ايران كه پس از قريب به هزار سال حاكميت خاندانها و قشونهاى تورك در ايران٫ اكثريت مطلقشان توركى تبارند٫ طوائف توركى خاستگاه اين گروهها٫ نيز گروههاى عشايرى و روستايى توركى كه از گزند سياست و آثار يكسان سازى قومى نسبتا بدور بوده اند و داراى اسامى با پسوندهاى توركى نسبيت "چى"٫ "لو" (محل طائفه٫ مسلك)٫ و "خان"٫ "بيگ-بگ-بى"٫ "اوغلى"٫ "آقا"٫ "قلى"٫ "باشى"٫ "جه-جا"٫ "جوق-جق"٫ "لار-لر"٫ "وئردى-وردى"٫ و پيشوندهاى "آق"٫ "قره-قارا"٫ و غيره مىباشند هستند. بدين گروهها علوى هاى تورك (على اللهى ها-قزلباشها-اهل حق) كه زبان مقدس مراسم مذهبى شان توركى است را نيز مىبايد افزود. [17]

 

 

اسامى اماكن نوساخته٫ محل كار و محصولات توليدى

 

پس از تاسيس جمهورى اسلامى ايران همه نامهاى انتخاب شده براى صدها و هزاران خيابان٫ كوچه٫ سد٫ پارك٫ مسكن٫ مدرسه نوساخته نه به زبانهاى ملى بلكه به زبان فارسى است. به عمنوان مثال در آذربايجان يعنى سرزمينى به وسعت انگلستان٫ تمام صدها نام جديدى كه از سوى دولت انتخاب شده است٫  نه به زبان مردم بلكه به زبان قوم فارس است. در عرصه كاربرد زبانهاى ملى در ناميدن محل كار خصوصى نيز محدوديتهاى جدى اى اعمال مىشود. معمولا اينگونه اسامى به عنوان مثال اگر نام شركتى داراى كلمه "ترك" بوده باشد٫ از سوى وزارت كشور در تهران مرجعى كه پرونده براى تصميم گيرى نهايى بدانجا ارجاع شده است رد مىگردند.

 

در سال ١٩٨٩ فعالت متوقف شده فرهنگستان پس از انقلاب٫ با نام "فرهنگستان زبان و ادب فارسى" به رياست آقاى رفسنجانى دوباره از سر گرفته شده است. [18] در سال ١٩٩٥ با تصويب قانونى استفاده از كلمات و عبارات "خارجى" در نامگذارى محصولات كشاورزى و صنعتى٫ در مكاتبات و سخنرانىهاى ممنوع اعلام گرديد. ياد آورى مىشود كه فرهنگستان كلمات غيرفارسى و در راس آنها توركى را "خارجى"٫ "اجنبى"٫ و "بيگانه" مىشمارد.

 

 

كارنامه

 

1-     در دوران ديكتاتورى پهلوى بخش بزرگى از نامهاى جغرافيايى تاريخى غيرفارس كشور به عنوان بيگانه با اسامى فارسى تعويض شده اند. در حاليكه اين نامها كه سمبل غنا٫ تنوع٫ همزيستى و بردبارى فرهنگى گروههاى ملى كشورند٫ در طول تاريخ كوچكترين مشكلى مابين ملل ساكن در ايران ايجاد ننموده بودند.

2-     اجراى اين سياست نه تنها مشكلى از مشكلات بىشمار و مزمن كشور را حل ننموده است بلكه در بستر سياست آسيميلاسيون گروههاى ملى غيرفارس٫ مسئله اى نو٫ پيچيده و جدى بر مسائل متراكم ايران افزوده است.

3-     در ميان نامهاى تغيير داده شده هرچند كه نامهاى عربى٫ بلوچى٫ كردى و به مقدار كمى ارمنى يافت مىشوند٫ اكثريت را نامهاى توركى يعنى زبان اكثريت نسبى مردم تشكيل مىدهد.

4-     در اجراى سياست فوق با آنكه دائره فعاليت كميسيون جغرافيا تمام سطح كشور را فراگرفته است٫ با اينهمه توجه عمده اين نهاد به غرب و شمال كشور كه تماما محل سكونت خلقهاى غيرفارس و در راس آنها توركها مىباشد بوده است. علاوه بر اين مىبايست ذكر شود كه ملل ساكن در اين مناطق مانند٫ آذريها٫ كردها٫ عربها و تركمنها توسط مرزهاى كشور به دو نيم شده و داراى همزبانان و همتباران در آن سوى مرزها مىباشند.

5-     اكثريت مطلق جمعيت كشور كه به زبانهاى غيرفارسى تكلم مىنمايند٫ از انتخاب اسامى به زبانهاى ملى و مادرى خويش براى اشخاص حقيقى و حقوقى و نيز اماكن و غيره محروم گرديده اند. با تاسيس جمهورى اسلامى سياست فارس سازى اسامى كمابيش پيگيرى شده و در برخى موارد ابعاد آن گسترش يافته است.

6-     با اينهمه پديده اى كه در الگوى ايران به دفعات مشاهده شده است٫ عبارت از اين است كه با وزيدن كوچكترين نسيم دكمراسى و با پديدار گشتن نخستين جو آزاد سياسى در كشور٫ مردم در اولين فرصت نامهاى جعلى بيگانه با فرهنگ و زبان خويش را كه بزور دولت و غالب اوقات به نيت خوار شمردن و نابودى ملى و مدنيشان انتخاب و تصويب شده اند ترك كرده و دوباره به نامهاى پيشين٫ به زبان و فرهنگ ملى خود بازگشته اند. حتى نمونه هايى مانند كاربرد نام "قوشاچاى" به جاى "مياندوآب" از سوى مردم نشان مىدهد كه دامنه در حال گسترش بازگشت به هويت و فرهنگ ملى ميان گروههاى ائتنيك كشور ديگر منحصر و محدود به رد و تغيير نامهاى رسمى ساختگى نيز نخواهد بود.

 

عقل سليم- مداراى فرهنگى

 

دولت ايران  بنا به عرف دولتمدارى٫ قوانين داخلى كشور٫ قوانين٫ قراردادها و تعهدات بين المللى موظف به شناسايى٫ حفظ٫ گسترش و تضمين هويت٫ زبان و فرهنگ گروههاى ملى كشور است. وظيفه اى كه حكومتهاى مختلف تاكنون به عذرهاى گوناگون (تماميت ارضى٫ وحدت ملى٫ استقلال سياسى و غيره) و بطور بنيادين در بجا آوردن آن كوتاهى هاى بسيار نموده اند.

 

طبق بند ١٤ ماده ٣ قانون اساسى فعلى٫ از وظائف دولت "....تامين حقوق همه جانبه افراد و ....تساوى عموم در برابر قانون" شمرده شده است. اصل ٩ ام نيز جداگانه تصريح مىكند كه "هيچ مقامى حق ندارد بنام حفظ استقلال و تماميت ارضى كشور آزاديهاى مشروع را هر چند با وضع قوانين و مقررات سلب كند". به اينها اصل ١٩ را نيز بايد افزود آنجا كه مىگويد:"مردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند٫ از حقوق مساوى برخوردارند و رنگ٫ نژاد٫ زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد بود".

 

بخشى از قراردهاى بين المللى در رابطه با كاربرد زبانهاى ملى در نامگذاريها عبارتند از:

 

-         بيانيه در مورد حقوق اشخاص منسوب به اقليتهاى ملى٫ قومى٫ دينى و زبانى. مصوب مجمع عمومى سازمان ملل متحد. ٢٠ سپتامبر ١٩٩٣. ٤٧-١٣٥ (ماده ٢ ٫ بندهاى ١ و ٣ ٫ بندهاى ٣ و ٤ ٫ ماده ٨٫ بند ١ ).

-         قرارداد حقوق كودكان. مصوب مجمع عمومى. ٢٠ نوامبر ١٩٨٩ .  (مواد ٧ ٫ ٨ ٫ ٢٠ ٫ ٣٠ ).

-         كنوانسيون حقوق مردم و عشاير بومى در كشورهاى مستقل. مصوب سازمان جهانى كار. (١٦٩)٫ ٥ سپتامبر٫ ١٩٩١ . (بخش ١ ٫ مقوله اول٫ بند ٢ ٫ بخش ٦ ٫ مقوله ٢٨ ٫  بندهاى ١٫ ٢٫ ٫ ٣).

 

آنچه از مطالعه اين قراردادها در رابطه مستقيم ويا غيرمستقيم با "حق كاربرد زبانهاى ملى در نامگذاريها" بدست مىآيد بطور خلاصه عبارت از اينست كه : دولتها مىبايست به تنوع قومى و فرهنگى شهروندان خويش توجه كافى كرده٫ حق گروههاى مزبور را در گسترش فرهنگى هويت و زبانشان٫ حق استعمال و توسعه زبانشان٫ حق انتخاب آزادانه اسم را به رسميت شناسند و عدم دخالت غيرقانونى دولت در اين موارد را تضمين نمايند. دولتها مىبايست تدابيرى جهت تسهيل امر دستيابى گروههاى مزبور به اطلاعات در مورد فرهنگ٫ زبان و تاريخ خويش اتخاذ نمايند. دولتها مىبايست توجه كافى به رفع احتياج كودكان منسوب به گروههاى ملى در وسائل ارتباط جمعى نموده٫ به حفظ پيوستگى هويت زبانى و ائتنيك كودك اهتمام ورزند. هيچ دولتى نمىتواند گروههاى مزبور را از حق استفاده از فرهنگ قومى و يا كاربرد زبان خويش محروم سازد. هيچ عذرى مانند تماميت ارضى و استقلال سياسى مانع از اجراى تعهدات فوق نمىشود.

 

جامعه اروپا نيز در باره  مسئله اسمها و گروههاى زبانى-ملى مصوبه صريحترى به قرار زير دارد: (كنوانسيون چهارچوب براى حفظ اقليتهاى ائتنيك٫ ١ ٫ ٢ ٫  ١٩٩٥ ٫ استراسبورگ. و نيز چارت اروپايى براى زبانهاى منطقه اى و يا اقليت. ٥ ٫ ١١ ٫ ١٩٩٢ ٫ استراسبورگ).

 

ماده ١١ – (حق استفاده از نامها در زبانهاى اقليت).

١- دولتهاى طرف كنوانسيون شناسايى حق افراد منسوب به يك اقليت ملى را در استفاده از نام و نامهاى خانوادگى خويش در زبان اقليت و حق در خواست ايشان براى شناخته شدن اين نامگذارى را طبق ترتيبات موجود در سيستم حقوقى خود متعهد مىشوند.

٣- در مناطقى كه بطور سنتى تعداد كثيرى از افراد منسوب به يك اقليت ملى زندگى مىكنند٫ دولتهاى طرف قرارداد- در چهارچوب سيستمهاى حقوقى خويش و در صورت لزوم با عقد قراردادهايى با دولتهاى ديگر و با در نظر گرفتن شرايط ويژه- در كاربرد اسامى محلى مرسوم٫ نام خيابان و نام مكانهاى جغرافيايى ديگر به زبانهاى ملى٫ در صورت وجود در خواست كافى براى به زبان اقليت بودن اين اسامى كوشش مىنمايند.

 

 

راه برون رفت

 

با توجه به دستآوردهاى جوامع مشابه ديگر و تدابير مجامع بين المللى و با در نظر گرفتن تجربه تلخ٫ شرم آور٫ ضد فرهنگى و ضد انسانى پاكسازى نامهاى جغرافيايى و تاريخى غيرفارس در ايران به فارسى و نقش منفى يگانه اى كه دولت در اجراى آن داشته است٫ تدابير زير مىتواند مطرح گردد:

 

أ‌-        تشكيل هئيتى رسمى در مجلس شورا براى تحقيق د تهيه گزارشى همه جانبه در باره مسئله محدوديتهاى اعمال شونده بر زبانهاى ملى در نامگذاريها٫ تغيير نامهاى جغرافيايى و نامهاى ممنوع اشخاص. (ياد آورى مىشود كه مجلس اصلاح طلب تنها نهاد دولتى است كه گهگاه به بعضى از ابعاد مسئله ملى در كشور پرداخته است. )

ب‌-    دست برداشتن از انديشه غيرملى٫ غيرايرانى٫ خارجى و بيگانه شمردن زبانهاى غيرفارسى بويژه توركى آذرى و عربى٫ دست برداشتن از مساوى شمردن ايرانى با فارس. پايان دادن به تلقى بيگانه٫ غيرملى٫ غيرايرانى و خارجى شمردن زبان٫ فرهنگ٫ هويت و خود اكثريت مردم كشور. پذيرفتن رسمى گروههاى ملى غيرفارس٫ هويت٫ زبان٫ تاريخ و فرهنگشان مانند فارسها به عنوان اجزاء اصلى و برابر حقوق سازنده مردم٫ فرهنگ٫ تاريخ و آينده ايران.

ت‌-    فراهم نمودن سياهه تمام قوانين و بخشنامه هاى غيردمكراتيك موجود و نا همخوان با تعهدات بين المللى دولت در مورد ممنوعيت و يا محدوديت استفاده از زبانهاى ملى در نامگذاريها٫ توسط هئيت مزبور جهت اصلاح و يا لغو اين قوانين.

ث‌-    فراهم ساختن مقدمات الحاق داوطلبانه دولت ايران به قراردادهاى مربوط به حقوق شهروندان و گروههاى ملى-ائتنيك-اقليتى كه تاكنون بدانها نپيوسته است.

ج‌-     تهيه قوانين جديد با احترام به حقوق شهروندى و هويتهاى ملى٫ زبانى٫ ائتنيك و اعتقادى شهروندان و در سايه تجارب٫ تعهدات٫ قوانين و قراردادهاى بين المللى٫ با ملاحظه تبعيض معكوس به سود زبان و فرهنگهاى غيرفارس.

ح‌-     تهيه فهرست تمام نامهاى ملى غيرفارس تغيير داده شده در سطح كشور پس از سالهاى ١٩٠٦ – ١٩٠٥ بويژه پس از كودتاى انگليسى اسفند ١٢٩٩ ٫ بخصوص اسامى توركى و عربى تعويض شده و باز گرداندن نامهاى اصلى و پيشين به صاحبان خويش.

خ‌-     تصويب قانونى دائر بر ممنوعيت تغيير نامهاى موجود تاريخى-جغرافيايى غيرفارس به نامهاى فارسى در آينده از سوى مقامات و مراجع دولتى در تمام سطح كشور. ممنوع اعلام گرديدن اكيد تغيير نامهاى جغرافيايى تاريخى بويژه در مناطق ملى به شكل كيفى و خودسرانه.

د‌-       مشخص نمودن٫ تصحيح يا ابطال همه قوانين و بخشنامه هايى كه حق و آزادى والدين را در نامگذارى كودكان به زبانهاى ملى غيرفارسى محدود مىسازند. اعاده حق غصب شده والدين ايرانى منسوب به گروههاى ملى-زبانى غيرفارس در انتخاب آزادانه اسم براى فرزندان خويش مطابق با فرهنگ ملى٫ ائتنيك و زبانى خود بديشان و تضمين آزادى استفاده از آن.

ذ‌-       توجه به واقعيت تكثر ملى و تنوع ائتنيك-زبانى مردم كشور در تهيه ليست نامهاى مجاز و غيرمجاز در نامگذارى افراد و كودكان ٫ تهيه آن در كميسيونى مركب از نمايندگان مليتهاى عمده ايران. (در صورت اثبات كارشناسانه ضرورت تهيه چنين ليست هايى). 

ر‌-     تضمين و تصريح حقوق گروههاى ملى-زبانى غيرفارس ايران و مشخصا گروههاى مسلمان غيرفارس مانند توركها (آذريها)٫ عربها٫ تركمنها٫ كردها٫ بلوچها در استفاده بدون محدوديت از زبانهاى ملى-مادرى غيرفارس در نامگذارى كودكان٫ اماكن و غيره و برابر حقوقى گروههاى ملى كشور در اين زمينه ها با عنصر قومى فارس در قوانين مربوطه.

ز‌-     دقت به بافت ملى و زبانى منطقه٫ فرهنگ و خواست مردم بومى٫ مسئوليت هاى فراموش شده دولت در حفظ و گسترش فرهنگها و زبانهاى ملى غيرفارس در نامگذارى پارك٫ خيابان٫ راه٫ پل٫ مجتمع٫ شهرك٫ موسسه٫ ساختمان٫ اماكن و سازه هاى ديگر موجود ويا نوساز٫ بنيادها٫ مدارس٫ آثار هنرى٫ معمارى٫ محصولات توليدى٫ و غيره. استفاده مطلق از زبانهاى ملى بومى در اين موارد پس از هماهنگى و مشورت با نهادهاى محلى و غيردولتى٫ شوراى شهر و ادباى بومى.

س‌-   تاكيد به غيرقانونى بودن اعمال هر گونه محدوديت و تعدى دولت به ثبات٫ استمرار و امنيت فرهنگى-معنوى گروههاى ملى-ائتنيك غيرفارس و تفهيم آن به ماموران اجرايى مخصوصا منسوبين به قوم فارس و شهروندان. پايان دادن به هرج و مرج٫ خودسرى مقامات محلى و استاندارد مضاعف موجود در اين زمينه.

 

 

سخن پايان

 

در ايران كنونى مونيسم ملى٫ فرهنگى٫ ائتنيكى وجود ندارد. ناگزير كوشش در راه ايجاد آن از طريق دگرگون ساختن نامهاى جغرافيايى تاريخى و يا منع استفاده از زبانهاى ملى در نامگذارى كودكان و اماكن و غيره به منظور گسستن پيوندهاى ملل غيرفارس با تاريخشان و بى ريشه و بى هويت نمودن آنها٫ در آينده ايران مدنى و بردبار جايى نخواهد داشت. ادراك اين واقعيت از سوى روشنفكران و مسئولين كشور وظيفه اى تاريخى و ضروى براى ابقاء جامعه ايرانى است.

 

با كارزارى كه امپرياليسم انگليس در سده بيستم عليه عنصر تورك در ايران و به هدف ساختن جامعه اى تك قومى فارسى آغاز نموده٫ هم اكنون وضعيتى ناهنجار٫ ناموزون و ناهمخوان با واقعيات اجتماعى كشور و البته به شدت ناپايدار پديد آمده است. زبان انسانهايى كه بيش از هزار سال در جوار و درميان ملت فارس زيسته اند٫ فرهنگ گروههايى كه نزديك به هزار سال خوب ويا بد٫ بر اين سرزمين و مردمان و اقوام آن و در اين ميان فارسها حاكم بوده و زبانشان زبان رسمى دربارها و ارتشهاى اين كشور بوده است٫ "خارجى"٫ و "بيگانه" اعلام شده است. با تعريف اينچنينى "خودى" به عنوان "بيگانه" در ايران و با اينگونه نگرش به حال و آينده٫ نبرد آغاز شده اسمى عليه بيگانه و يا "بيگانه ستيزى" موجود٫ لاجرم با "خودستيزى"٫ "نابودى خود" و "محو گذشته و آينده خود" يكسان گشته است.

 

در ايران گروههاى ملى غيرفارس٫ زبان و فرهنگشان داراى حقوق برابر با خلق٫ زبان و فرهنگ فارس نمىباشند. زبانهاى رايج در ايران در مقابل قانون و از سوى دولت عملا متساوى شناخته نشده اند.[19] گروههاى ملى غيرفارس بويژه توركها از آزادى تعليم و تعلم به زبان ملى خويش٫ از امكانات شكوفاندن و كاربرد گسترده زبان و فرهنگ خود در عرصه هاى مختلف اجتماعى٫ هنرى٫ ادارى و سياسى٫ كودكان و جوانان از آموختن تاريخ زبان و ادبيات خود٫ از دستيابى و آگاهى به تاريخ فرهنگى و سياسى گروه ملى-قومى خويش محرومند. اين همه در حاليست كه عنصر قومى فارس در همه موارد فوق از حمايت همه جانبه دولتى برخوردار است. با بيگانه شمرده شدن زبان و فرهنگ اكثريت غيرفارس كشور٫ در واقع اكثريت مطلق مردم به حاشيه رانده شده و به سطح شهروندان درجه دو تنزل پيدا كرده اند. با اعمال دستكاريها و ممنوعيتهاى بيشمار بافت و منظره قومى-ائتنيك كشور تحريف و تغيير داده شده٫ سعى به زدودن حافظه تاريخى ملل غيرفارس ايران گرديده است. با يكسان سازى قومى اعمال شده از سوى دولت٫ گروههاى ملى غيرفارس كشور به همراه زبان و فرهنگشان بيكباره در معرض نابودى فرهنگى و فروپاشى مدنى قرار گرفته اند.

 

تهاجم دولتى به گروههاى ملى غيرفارس٫ تاريخ٫ فرهنگ و آزادىهايشان كه در طول سده بيستم تحت شعارهاى  حفظ استقلال سياسى٫ وحدت ملى٫ تماميت ارضى و غيره و با ادعاى مقابله با خطر پان توركيسم و پان عربيسم و مشابه آن انجام شده است٫ به واقع و بىترديد خود ريشه در پان ايرانيسم بسيار غليظ و ملى گرايى افراطى فارس دارد. سياست رسمى ضد ملى و خشن "انكار و امحاء گروههاى ملى غيرفارس كشور" كه در تضاد كامل با واقعيت تكثر ائتنيك-ملى جامعه ايرانى است٫ بنوبه خود عامل اصلى بروز تنش مدام و دشمنى بين گروههاى ملى كشور و دور شدن اين گروهها از دولت مركزى (در سده بيست كشور شاهد ناآراميهاى بىشمار توركهاى آذرى ايران در آذربايجان٫ خراسان٫ قشقايستان٫ همچنين ناآرامىهاى مشابهى در كردستان٫ عربستان٫ بلوچستان٫ لرستان٫ گيلان٫ مازندران٫ تركمنستان و لارستان بوده است.) و زمينه ساز دخالت نيروهاى خارجى در امور داخلى كشور بوده است. ادامه اين سياست ناسنجيده تيشه به ريشه وحدت ملى زدن و اساسيترين تهديد و خطر بر عليه آرامش سياسى و آسايش معنوى جامعه ايرانى٫ حتى پايدارى آن است.

 

 



[1]  - سير "اردشير ريپورتر" از پارسيان هندوستان و عضو سرويس اطلاعاتى انگليس٫ عامل اصلى كشف و تربيت رضاخان و انجام كودتاى ١٩٢٠ بر عليه دمكرات ترين حاكم تاريخ ايران "احمد شاه قاجار" بوده است. ايده تغيير سلسله تورك قاجار با سلسله اى ايرانى به گفته خود وى از آن اوست. وى در آرزوى ايجاد نخستين پادشاهى ايرانى نژاد پس از سقوط سلسله ساسانى بدست اعراب بوده است. از تصادف روزگار سى و سه سال بعد نام پسر وى "شاهپور ريپورتر" كه از قضا او هم عضو سرويس اطلاعاتى انگليس بود در ميان عوامل كودتاى ديگرى (١٩٥٣) بر عليه قاجار دمكرات و مردمى ديگرى  اينبار "دكتر محمد مصدق" ديده مىشود.

[2]  -  در باره زبانهاى رايج در ايران هيچگونه آمار رسمى موجود نمىباشد. طبق برخى منابع پيش از اجراى قراردادهاى گلستان و تركمن چاى٫ زبان توركى زبان اكثريت مطلق مردم ممالك محروسه ايران٫ پس از اجراى قراردادهاى مذكور زبان اكثريت نسبى مردم ايران است. منابع ديگر آنرا دومين زبان ايران مىدانند. در سراسر نوشته حاضر تثبيت و قول نخست اساس گرفته شده است.

[3] -  بسيارى از سلاطين و شاهان٫ فرماندهان ارتش و بروكراتهاى عاليرتبه دولتهاى تورك ايران٫ كلمه اى فارسى نمىدانسته اند. بسيارى از مكاتبات و فرامين مانده از ايشان به زبان توركى است. برخى نيز مانند "سلاطان احمد بهادر جلاير"٫ "جهانشاه قاراقويونلو"٫ "هدايت الله آغ قويونلو"٫ "شاه اسماعيل صفوى"٫ "صادقى افشار" از كلاسيكهاى ادبيات توركى آذرى بشمار مىروند. "سلطان احمدشاه قاجار" خود نيز با آنكه زبان فارسى مىدانست٫ در برخى از مراسم رسمى مانند استماع گزارشات نظامى٫ سان ديدن و قبول هئيتهاى سياسى خارجى گهگاه زبان توركى آذرى را بكار مىبرد.

[4] -  برخى از صاحب نظران "به فارسى برگرداندن نامهاى جغرافيايى تاريخى غيرفارسى" را "فارسيزه كردن" ناميده اند. دكتر ضياءالدين صدرالاشرافى٫ آيا شاهنامه سند هويت ملى ايرانيان است؟٫ نشريه تريبون٫ دفتر چهارم٫ سوئد. در نوشته حاضر از مولفه دولتى-اجبارى روند "فارس گردانى" به شكل "فارس سازى" و از مولفه داوطلبانه آن به شكل "فارسى گرى" ياد شده است.

[5] -  شايد منطقى تر آن مىبود كه زبان اكثريت مردم يعنى توركى ويا زبانهاى دو گروه عمده ائتنيك كشور يعنى توركى و فارسى همزمان نامزد رسميت ويا دولتى شدن شوند. همانگونه كه در افغانستان همسايه با تركيب عددى قومى مشابهى دو زبان عمده كشور يعنى درى و پشتون دو زبان رسمى اعلام شده بودند. اين تدبير مىتوانست هم سبب بازتاب بهتر واقعيت تكثر قومى مردم در ساخت حاكميت و هم نشان مردمى تر بودن آن شمرده شود.

[6]  -  هرچند سياست در حال اجراى امحاء و انكار گروههاى ملى غيرفارس در اصل ساخته و پرداخته امپرياليسم انگليس است٫ با اينهمه بسيارى از روشها و متدهاى بكربرده شده در اجراى اين سياست مستقيما از نظاميان تركيه اقتباس و الهام گرفته شده است. رضاخان و مغز متفكر وى فروفغى كه مدتى سفير ايران در تركيه و مسئول هئيت تسويه اختلافهاى مرزى ايران و تركيه بوده است٫ از تجارب آتاترك در اين كشور به جز موارد مذكور فوق٫ در هيچ زمينه ديگرى مانند استقلال٫ عدم وابستگى به دول خارجى٫ جنگ آزادىبخش بر عليه نيروهاى اشغالگر امپرياليستى٫ اعلان جمهورى٫ لائيسيسم٫ مدرنيزاسيون زيرساخت اجتماعى و صنعتى كشور و غيره الهام نگرفته بودند.

[7] -  در "حيطه فرهنگ فارسى" ترسيم مرز بين "عرب ستيزى" و "خود ستيزى" بسيار دشوار مىنمايد. در خود جمله عرب ستيزانه فوق به جز را٫ يا٫ سر٫ است و مىكند تمام كلمات داراى ريشه عربىاند.

[8] -  هيچ سياستمدار و روشنفكر فارس٫ تاكنون به موضوع اعاده نامهاى عربى پيشين اماكن جغرافيايى ايران نپرداخته و يا خواستار اعاده آنها نشده٫ حتى به جاى خوزستان نام اصلى و تاريخى آن عربستان را بكار نبرده است.

[9] -  از ديگر اسامى توركى كه بعدها توسط مقامات به فارسى تغيير داده شده اند و يا براى تغييرشان نامه نگاريهايى صورت پذيرفته است نمونه هاى زير قابل ذكر اند: جئيرانلى (---> جاريحانى)٫ دووشان تپه (---> ژاله)٫ قوش محله (---> شاهين ده)٫ آغ ائولر (---> سيمين ده)٫ قارا گؤل (---> سياه استخر)٫ سوباتان (---> تازه ده)٫ آق مسجيد (---> نقره ده)٫ توركان اووا (---> فرزانه آباد)٫ گوميشان (---> نقره تپه)٫ زئينال آغاج (---> سردرى)٫ مئهراوان (---> مهرآباد)٫ قافلانتى (---> قافلانكوه)٫ آل عاشيق (---> على شئيخ) و غيره.

[10] -  از نامهاى توركى در كردستان كه به فارسى تغيير داده شده اند برخى از اين قراراند: حسن اووا قاشيق (---> حسن آباد كوشك)٫ اويول (---> الا)٫ ايچى (---> ايشه)٫ باشماق (---> باشه)٫ بانگلى (---> بنگى)٫ آياق چى (---> پادار)٫ يئكانلى (---> تيكان)٫ چاخيرلى (---> جاگر)٫ آللاه يار (---> خدايار)٫ آشاغى و يوخارى آلتون (عليا و سفلى) (---> زرينه رود بالا و پائين)٫ قوتاق جيق (---> سبزده)٫ كره سى (---> سبز كوه)٫ باش بولاق (---> سر چشمه)٫ آق تپه (---> سفيد تپه)٫ سليمان كندى (---> سليمان كند)٫ سوماقلى (---> سماق ده)٫ قاراقان (---> سياه دشت)٫ قارا گؤل (درياچه سياه) (---> سياه گل)٫ قارا بوغدا (---> سياه گندم)٫ قارا قايا (---> سياه پايه)٫ قاچيان (---> كاميار)٫ قوتلو (---> كبودان)٫ قالاجيغا (---> كلاچك)٫ قاراناو (---> سياه ناو)٫ عرب اوغلو (---> فرخزاد)٫ قيبله بوداغى (---> قبله چشمه)٫ قاراچمن (---> سياه چمن)٫ قاپلانلى (---> كوپلان)٫ قوجوق (---> كوچك)٫ قاشيق (---> كوشك)٫ قالبان (---> گل خيزان)٫ قوزلو (---> گلزار)٫ گلين (---> گلشن)٫ طاهير بوغدا (---> گندمان)٫ ماماق (---> مامك)٫ ساووج بولاق (---> مهاباد)٫ قاميشلى (---> نيستان)٫ يورغول (---> يارگل).

[11] -  دكتر ضياءالدين صدرالاشرافى. "آيا شاهنامه سند هويت ملى ايرانيان است؟". نشريه تريبون. دفتر چهارم. سوئد. بسيارى از اين نامگذاريها ريشه در سالهاى پهلوى دارند.

[12] -  بخشى از اين ناحيه يعنى منطقه ترك نشين شمال غرب ايران كه كمابيش منطبق بر مملكت محروسه آذربايجان است٫ امروزه در ادبيات سياسى به نام "آذربايجان جنوبى" ناميده مىشود.

[13] -  در حاليكه مىتوان گفت نگرش رسمى-دولتى در ايران به عنوان مثال وجود خلقهاى متشخص و مستقل تركمن٫ كرد٫ ويا بلوچ را پذيرفته است٫ هرگز وجود گروه ائتنيك٫ خلق ويا ملتى متشخص و مستقل به نام تورك (آذرى) را در ايران قبول ننموده است. ديدگاه رسمى اين گروه را به عنوان ترك زبانان و نه توركهاى ايران قلمداد كرده و آنها را ايرانى زبانان حتى فارسيانى مىداند كه زبان توركى بزور بر ايشان تحميل گرديده است.

[14] -  سيد رضا ديباور٫ نشريه شمس تبريز٫ شماره هاى ٧٩٫ ٨٠٫ ٨١٫  و ١٠٥ .  يادآورى مىشود كه هرچند جنگ چالدران در سير تاريخ سياسى بسيارى از كشورها و خلقهاى منطقه تاثيرات تعيين كننده و ماندگارى داشته است٫ با اينهمه اين رخداد به لحاظ قوم شناسى جنگ٫ كارزارى بين توركهاى علوى صفوى (حكومت تبريز-آذربايجان) و توركهاى سنى عثمانى (حكومت استانبول-تركيه) بوده و بى پيوند با عنصر قومى فارس بشمار مىرود.

[15] -  وارليق٫ تهران٫ شماره ٨٨- ١ ٫ ١٩٩٣ . گفته شده است به سبب آنكه شمارى از نمايندگيهاى خارج نامهايى را كه به زبان توركى اند نمىپذيرند٫ و به دليل پافشارى برخى از والدين در نامهاى انتخابى خويش٫ بعضى از كودكان ايرانى فاقد شناسنامه مانده اند.

[16]  -  از نامهاى تركى هنوز رايج در ايران مىتوان به اين نامها اشاره كرد: تيمور٫ چنگيز٫ بهادر٫ ارسلان٫ اتابك٫ تركان٫ طغرل٫ توران٫ مارال٫ هلاكو٫ ياشار٫ بيوك٫....و از نامهاى خانوادگى: آتاباى٫ آقاخانى٫ آقايى٫ آغاجرى٫ آغاسى٫ آغداشلو٫ آيريملو٫ اجاقى٫ افشار٫ اصلانى٫ اوردوخانى٫ ائواوغلى٫ ايازى٫ ايپك چى٫ ايلخانى٫ ايل بيگى٫ باتمان قيليج٫ بايندر٫ بكتاشى٫ بلاغى٫ بهارلو٫ بخشى٫ بيگدلى٫ بيگى٫ بيات٫ پاشايى٫ تكللو٫ خاقانى٫ خانلرى٫ خطايى٫ خلج٫ چايچى٫ داداشى٫ دوللو٫ سالور٫ سپانلو٫ شاملو٫ شامبياتى٫ شاهسون٫ قاجار٫ قاليچى٫ قليچ خانى٫ قرايى٫ قراگوزلو٫ قره خانى٫ قره باغى٫ قزلباش٫ قشلاقى٫ قوانلو٫ قوشچى٫ قشقايى٫ ياسايى٫ يساولى٫ يساقى و ....

[17] -  در طول تاريخ اين گروه بيش از هر گروه توركى ديگرى بر استفاده از زبان و نامهاى توركى اصرار ورزيده است. خاندانها٫ قشونها و عشاير فوق الذكر نيز همه بر خاسته از اين گروهند.

[18] -  آقاى رفسنجانى در مقام رياست "فرهنگستان زبان و ادب فارسى" همانند روساى سابق اين نهاد٫ آقايان وثوق الدوله  و محمد على فروغى٫ بدون توجه به بافت ائتنيك و ملى مردم ايران٫ با فراموش نمودن وظايف دولت در حفظ و گسترش زبان و فرهنگ تمام گروهاى ملى كشور و به شيوه اى تفرقه افكنانه٫ اهميت دادن به زبان و فرهنگ تنها يكى از عناصر قومى كشور كه از قضا خود نيز منسوب به آن است٫ يعنى فارسها را از وظايف اصلى دولت جمهورى اسلامى شمرده و بر ضرورت كوشش در راه حفظ و گسترش زبان فارسى از سوى همه طبقات جامعه تاكيد نموده است. ايشان در ضمن "مركز بين المللى گسترش و آموزش زبان فارسى" وابسته به دانشگاه تهران را بازگشايى نموده است. اين در حاليست كه زبان ملى-مادرى اكثريت مردم كشور غيرفارسى مىباشد.

[19]  -  اصل ١٥ قانون اساسى مىگويد: زبان و خط رسمى و مشترك مردم ايران فارسى است. اسناد و مكاتبات و متون رسمى و كتب درسى بايد با اين زبان و خط باشند. ولى استفاده از زبانهاى محلى و قومى در مطبوعات و رسانه هاى گروه و تدريس ادبيات آنها در مدارس٫ در دكنار زبان فارسى آزاد است.