زبان امروزي آذربايجان

 

 

دكتر محمدعلي فرزانه

زبان امروزي مردم آذربايجان كه در گفت و شنودها از آن عموماً بنام تركي «توركي توركو)، و در مآخذ تاريخي و گروهبندي زبانها به تركي آذري (آذري تركجه سي )، تركي آذربايجاني و آذربايجاني و از اين قبيل نام مي برند، به زباني گفته مي شود كه، امروزه علاوه بر اهالي سرزميني كه از نظر جغرافيائي نام آذربايجان بر خود دارد، اقوام و تيره هاي شهرنشين و روستانشين بسياري نيز، با فاصله دور و نزديك از اين خطه جغرافيائي، از نواحي شرقي تركيه وعراق گرفته تا كوهپايه هاي خراسان و از سواحل خزر تا سرزمينهاي فارس و كرمان به اين زبان تكلم مي كنند و احساسها و انديشه ها و مقاصد خود را در اين زبان بيان مي دارند.

زبان امروزي آذربايجان ، از نظر منشأ تاريخي به خانواده زبانهاي آلتائيك تعلق دارد كه، موطن اصلي آن نخست سرزمينهاي آسياي مركزي و كرانه هاي يني سئي بوده و بعدها ، در طول ادوار تاريخي با جريان كوچ و اسكان قبايل و اقوام ترك زبان گسترش يافته و دامنه آن تاشبه جزيره بالكان و حتي فراتر كشانده شده و زبان تكلم و كتابت اقوام و خلقهاي مختلف گشته است.

زبان آذربايجاني در گروه بندي امروزي زبانهاي تركي جزو زبانهاي گروه جنوب غربي محسوب است و در اين ميان به زبانهاي تركي آناطولي و تركي تركمني كه از همين گروه هستند، از همه زبانهاي ديگر تركي نزديكتر است.

زبان كنوني آذربايجان كه در شكل پذيري تاريخي خود، از ميان شيوه هاي قديمي زبانهاي تركي به شيوه اوغوز و تا حدود زيادي قبچاق مبتني بوده، در سير مراحل تحول، به اقتضاي شرايط تاريخي و اجتماعي ، از يك سو با ساير شاخه هاي زبان تركي الفت داشته و از سوي ديگر ، به دليل همجواري و آميزش و هماهنگي در ارائه فرهنگ و ادبيات مشترك اسلامي با زبانهاي فارسي و عربي و پابپاي گسترش روابط فرهنگي و علمي و فني با دنياي غرب ، با زبانهاي اروپائي محشور بوده است.

اين مراوده و حشر تاريخي، الزاماً موجب تأثير متقابل واژه ها و تعبيرات اين زبانها در يكديگر گرديده و در اين تأثير پذيري متقابل، تعداد انبوهي لغات و تعبيرات از زبانهاي فوق به زبان آذربايجاني راه جسته و بطور گسترده يا محدود در آن متداول گشته است.

با وجود پشتيباني شرايط و اوضاع و احوال تاريخي از دخول و رواج اين لغات در زبان آذربايجاني، اين زبان به دلايل :

1-      متكي بودن به مصالح ساختماني بنيادي، يعني لغات و واژه هاي اصيل كه اساس و سنگ بناي تركيب لغوي زبان را تشكيل مي دهد.

2-      برخوردان بودن از استخوان بندي محكم و قانونمنديهاي پا بر جاي گرامري.

3-    مجهز بودن به عناصر و اشكال واژه سازي از لغات بنيادي و حتي از لغات و مفاهيمي كه از زبانهاي ديگر به اين زبان راه مي يابند، كه سه ركن اصلي موجوديت و بقاي يك زبان است، به تحول تاريخي خود بعنوان يك زبان زنده ادامه داده و موقعيت شايسته خود را در ميان زبانهاي خويشاوند و همجوار احراز كرده است.

زبان آذربايجاني، از هنگام رواج در اين سرزمين ، در كنار گويشهاي محاوره اي مختلف متداول در ميان ساكنان مناطق و نواحي دور و نزديك شهري و روستائي و عشيرتي ، زبان ادبي و كتابت خود را نيز داشته است. اين زبان ادبي كه تاريخي بالغ بر چندين قرن را پشت سر دارد و موضوع بررسي تاريخ زبان تركي آذري را تشكل مي دهد، از بدو تشكيل تاريخي خود ، داراي دو شاخه اصلي كتبي و شفاهي بوده است كه از آن دو ، زبان ادبي كتبي ، مجموعه آثار نظم و نثر و آنچه را كه در طول قرنها از طرف ادبا و سخنوران در اين زبان بوجود آمده و زبان ادبي شفاهي يعني مجموعه بدايع وآفرينشهاي خلقي را كه بصورت قصه و داستان و افسانه و سرودها و حكم و امثال و چيستانها و نظاير آن از طرف خلق و يا سخن پردازان خلقي ايجاد گشته و قرنها سينه به سينه نقل گرديده در بر مي گيرد.

شكل گيري زبان ادبي آذربايجان، آنچنانكه از قراين و شواهد تاريخي  بر مي آيد ، نخست در ادبيات شفاهي تجسم يافته است. چرا كه مردم خلاقيت خود را بلافاصله و مستقيماً  در زباني كه به آن تكلم داشتند، بدون وقفه ، درانطباق با شرايط تاريخي جديد ادامه داده اند. در صورتيكه ادبا و سخنوران با اين ملاحظه كه زباني ادبي و اداري حاكم فارسي و عربي بوده، مدتها آثار خود را به فارسي و حتي به عربي نوشته اند، نظامي ، خاقاني ، فلكي، اوحدي، همام، شيخ شبستري و ده ها امثال آنان، با اينكه بي ترديد با مردم اطراف خود به تركي صحبت ميكرده اند و نفوذ اسلوب و تعبيرات زبان تركي در آثار آنان نيز مؤيد اين مطلب است، به اقتضاي اوضاع و احوال زمان آثار خود را به فارسي سروده اند.

خوشبختانه از دوران تشكل زبان ادبي شفاهي آذربايجان ، اثر نفيس و گرانقدري نظير داستانهاي دده قورقود بجاي مانده است كه در بررسي مشخصات تاريخي ادبي آذربايجان از اهميت والا و كم نظيري برخوردار است و نيز در زبان ادبي كتبي آذربايجان از قرن هفتم و هشتم هجري به بعد، آثار شعرا و ادباي بسياري از حسن اوغلو و قاضي برهان الدين و نسيمي تا فضولي و از فضولي تا واقف و ذاكر و نباتي و از آنان تا صابر و تا زمان ما مآخذ و  نوشته هاي فراواني وجود دارد كه در بررسي تاريخ زبان ادبي آذربايجان و سبك واژه شناسي آن مي تواند بسيار مفيد و مؤثر باشد.

زبان ادبي آذربايجان، كه از آغاز استقرار و شكل پذيري خود در سرزمين امروزي آذربايجان سرنوشت يگانه اي را پشت سر گذاشته و از جريان تحول يكساني برخوردار بوده است، در يك قرن اخير، به حكم حوادث و رخدادهاي تاريخي دچار دوگانگي سرنوشت گرديده است.

دراواسط قرن نوزدهم بعد از تقسيم شدن آذربايجان به دو منطقه شمالي و جنوبي و پابپاي دگرگوني سيستم فئودالي و گسترش زمينه هاي فرهنگ و ادب در آذربايجان شمالي، امكانات فراتري براي چاپ و نشر كتب و مطبوعات آذربايجاني فراهم مي آيد و بويژه با وقوع حوادث  دهه اول و دوم قرن بيستم و بخصوص انقلاب اكتبر كه اين زبان بعنوان زبان ملي آذربايجان شمالي شناخته مي شود، فرايند آن بميزاني كه بتواند پاسخگوي نيازهاي گوناگون و روز افزون جامعه باشد، بسرعت توسعه مي يابد. چاپ ونشر مداوم كتابها و نشريات و روزنامه هاي متنوع در زمينه هاي مختلف دانش و تكنيك و هنر و فرهنگ و بهره گيري از زبان در بالا بردن سطح فرهنگي جامعه ، كار آئي و توانائي زبان را بشكل فزاينده اي  تا مرحله يك زبان ادبي گسترده بطور همه جانبه مي افزايد.

همزمان با اين سير و تحول تكاملي زبان آذربايجاني در آذربايجان شمالي، در آذربايجان جنوبي به دليل وجود تنگناهاي  ناشي از سيستم عقب مانده فئودالي جامعه و بخصوص با پي آمدهاي ناهنجار و كينه توزانه سياست حاكميت نژاد پرستانه در پنجاه شصت سال اخير، و منع انتشار كتاب و نشريه در زبانهاي قومي، زبان آذربايجاني، بخصوص در جناح ادبي و كتابت ، نه تنها پيشرفت حاصل نكرده بلكه ميراث ادبي گذشته آن نيز به دست فراموشي سپرده شده و امكانات آن نيز تنها در دايره زبان تكلم ، آنهم به شرط آنكه مردم ياراي سخن گفتن در زبان مادري خود را داشته باشند، محدود مانده است.

اين دوگانگي در سرنوشت، اختلاف سطح بسيار فاحشي را در چشم انداز زبان ادبي و كتابت اين زبان بوجود آورده است ، در يكجا زبان با استفاده از همه امكانات غنا و گسترش يافته و در جاي ديگر، به دليل وجود تنگناها و كارشكنيها ناشكوفا مانده است. در يكجا زبان همه جانبه بررسي شده و انواع واژه نامه ها براي آن تدوين گشته و در جاي ديگر مارك «تحميلي»  خورده و حسرت دسترسي به يك واژه نامه عمومي سالها به دل طالبان مانده است.


مسئله استقرار زبان تركي در آذربايجان

 

دكتر محمدعلي فرزانه

مسئله استقرار و تعميم زبان تركي در آذربايجان كه در حد خود يك مسئله تاريخي و قومي (اتنيك) است، و بايد اساساً از اين ديدگاه ارزيابي شود، در 50 60 سال اخير كه عمده مسائل تاريخي و قومي در ايران از موضع غير علمي و تعصب آميز نژادپرستانه بررسي و حل و فصل مي شده، از طرف مدعيان «نژاد برتر» و «زبان والاتر» به يك مسئله تخطئه آميز و مباحثه انگيز مبدل شده است.

پديده استقرار و اشاعه يك زبان در يك سرزمين به حساب از بين رفتن زبان قبلي ساكنان آن سرزمين و يا احياناً تحليل يافتن آن در زبان جديد و از اين قبيل، مسئله اي است كه ، در تاريخ كوچ و استيلا و اسكان اقوام و قبايل به كرات اتفاق افتاده و تاريخ سرزمينها و ملل امروزي در ادوار مختلف و بخصوص در دوران مهاجرتهاي قومي و عشيرتي شاهد اين دگرگونيها بوده اند.

چيزي كه در حدوث اين دگرگوني و تغيير و تبديل مهم است و آنچه كه واقع گرايي تاريخي در اين رهگذر به ما مي آموزد، قبل از هر چيز ، پذيرفتن آن بعنوان يك واقعيت عيني تاريخي است و بعد، در صورتي كه بخواهيم و مدارك و مآخذ لازم را در اختيار داشته باشيم، تحقيق و بررسي اين اصل كه، اين دگرگوني به چه شكل انجام پذيرفته و تأثير متقابل عناصر اين زبانها، يعني زباني كه از ميان برخاسته و زباني كه جايگزين آن شده چگونه بوده است و از اين قبيل. ولي اينكه بيائيم و تحت تأثير و به حكم ديدگاهي كه بر آن دل بسته ايم خلط مبحث كنيم كه اين رخداد تاريخي «واقعه ناگوار و شوم و ناميمون» بوده كه نمي بايست رخ ميداد و حالا هم كه اتفاق افتاده بايستي مردمي كه قرنها در اين زبان تكلم كرده و الفاظ و عبارات آن را با احساس و انديشه خود اجين ساخته و فرهنگ قومي خود را در قالب آن ريخته اند برگردند و اين زبان «چوپاني و در خور بيابان گردان وحشي» را با يك زبان « اصيل شايسته شهرنشينان متمدن» كه قبلاً چه بسا جدماجدشان با يكي از لهجه هاي صحبت مي كرده اند عوض خواهيم كرد ، تحصيل حاصل ودر حقيقت دهن كجي به تمام معيارهاي تاريخي و علمي و مردمي و فرهنگي است.

در ميان نظري هاي تاريخي مختلفي كه در رابطه با مسئله اشاعه و استقرار زيان تركي در آذربايجان ارائه مي شود، به نقطه نظرهاي متفاوتي مي توان برخورد. بعضي از اين نظريه ها  آغاز اشاعه زبان تركي در آذربايجان را تا زمان مادها و حتي بيشتر عقب مي برند و به دلايلي از نوع التصافي بودن زبان مادها و قدمت مهاجرت اقوام ترك به اين سرزمين و نظاير آن متكي مي شوند. برخي ديگر تاريخ اين رخداد را تا زمان صفويه وحتي بعضي «خوش نيتها» تا دوره قاجاريه نزديك مي آورند. هر كدام از اين نظريه ها ، به نسبتي كه دلايل و شواهد تاريخي و اتنيك خود را همراه داشته باشد، مي تواند در خور بحث و بررسي باشد، لكن آنچه در اين ميان شگفت آور و شرم انگيز است، برداشت و توجيه كساني است كه حادثه تاريخي و قومي جايگزين زبان كنوني آذربايجان را در اين خطه يك مقوله و رخداد تاريخي و اتنيك تلقي نكرده، بلكه بحكم ديدگاه نژاد پرستانه افراطي بعنوان يك «فاجعه تاريخي» قلمداد مي كنند.

«فاجعه تاريخي» قلمداد شدن مسئله استقرار زبان كنوني آذربايجان در اين سرزمين و يا به تعبير اين «آريائيان متمدن» يادگار «تحميلي بيابان گردان» به قلم رفتن آن ، الزاماً پي آمدهائي را در اثبات كم و كيف اين « فاجعه تاريخي» بهمراه مي آورد و مباحثات و نظر پردازيهاي تك بعدي و تعصب آميز گوناگوني را موجب مي گردد. در اين مباحثات و نظيرپردازيها زبان آذربايجاني به محاكمه كشيده مي شود و آنهم محاكمه اي از آن نوع كه در آن هيچگونه حق دفاعي در كار نيست و مدعي و مدعي العموم يكي است. به اين ترتيب، ماجراي «فاجعه تاريخي» قلمداد شذن جايگزيني زبان آذربايجاني ، در برخورد با ديدگاه نژادپرستانه خود برتربينانه، به فاجعه ناهنجار و كينه توزانه تخطئه و تحقير و نفي موجوديت اين زبان در درجه اول و بالا برن و والا شمردن ارزش و كارآئي زبان منسوخ و مرده اي كه چه بسا در ادوار تاريخي در اين سرزمين به آن تكلم مي شده و اكنون تنها باقياتي از آن بطور پراكنده بجاي مانده است، منجر مي گردد. «اساتيد» و «محققان» ي پيدا مي شوند و اين زبان را گاهي زبان تحميلي «مغولان و تاتاران وحشي و خونخوار» و گاهي «يادگار منحوس تركان غز يا به تعبير خود آنان غوز كه گويا با بيان گرداني به دور از هر نوع عوالم فرهنگي و مدني بوده اند» وانمود مي كنند. اينان به هنگام طرح اتهاماتي از اين نوع، نمي خواهند بياد بياورند كه اولاً مغولان و تاتاران در دوران سلطه گري خود دست به هر جنايتي هم كه زده باشند، از دست يازيدن به جنايت برگرداندن زبان مردم جنايتي كه در دوران ما بسياري از « دانشمندان نژادبرتر» خود را به آن آلوده اند ، مبرا بوده اند كه شمشير مغول و تاتار به آن توفيق مي يافت، مي بايست گردانندگان گردونه نژادبرتر با تمام امكاناتي كه در اختيار داشتند خيلي راحت تر به مراد خود مي رسيدند.

و ثانياً اين كاسه هاي گرمتر از آش فراموش مي كنند كه همين   « غزهاي بيابان گرد به دور از هر نوع عوالم فرهنگي و مدني » و اقوام خويشاوند و همزبان آنان بودند كه قرنها يعني بالغ بر يكهزار و صد سال از يكهزار و چهارصد را بنام غزنويان و سلاجقه و  خوارزمشاهيان و آق قويونلو و قره قويونلو و صفويه و افشاريه و قاجاريه در ايران حكومت راندند كه بيشترين آنان از بزرگترين حاميان شعر و ادب ايران بودند و بسياري از سخنوران نامي ايران ديباچه آثار جاويدان خود را بنام آنان موحش ساخته اند و نيز بسياري از اسلاف همين « مستوفيان عظام» و « نوابان والامكان» چاپلوسانه خاكپاي آنها را بوسيده بر آستانشان سوده و سخنان آنها را « كلام الملوك ملوك الكلام» خوانده اند

گروهي از اين « محققان و صاحبنظران » در تاختن به زبان آذربايجاني سلاح ديگري را به كار برده اند. آنها تركي آذربايجاني را زباني معرفي مي كنند كه گويا تسامح و لاقيدي فوق العاده اي در برابر لغات خارجي دارد و كه گويا بيش از صدي هفتاد لغات رايج در آن از زبانهاي عربي و فارسي و ديگر زبانها گرفته شده است اينكه زبان ادبي آذربايجاني (و نه زبان محاوره اي آن) در دوراني از تاريخ خود بشدت با كلمات و تعبيرات فارسي و عربي آميخته بوده شكي نست. منتها اين آميختگي درست از همان نوع آميختگي بوده كه زبان ادبي فارسي (و نه زبان تكلم آن) در دوراني از تاريخ گرفتار آن بوده و چه بهتر كه كم وكيف اين آميختگي را از زبان ملك الشعراي بهار، يكي از اساتيد مسلم زبان فارسي بشنويم : «نثر فارسي كه در قرن چهارم و نيمه اول قرن پنجم صدي پنج لغت تازي نداشت در نيمه ثاني قرن پنجم از صدي پنجاه تجاوز كرد و در قرن شش و هفت و هشتم تا صدي هشتاد رسيد».[1]

وانگهي اگر بنا  براين باشد كه ما لغات عربي و فارسي به كار رفته در بافت اين نشيد زيباي فضولي را كه مي گويد :

«مني جاندان اوصانديردي، جفادن يار اوصانمازمي،

فلكلر ياندي آهيمدن، مراديم شمعي يانمازمي؟

قامو بيمارينا جانان ، دواي درد ايدر احسان،

نچون قيلماز منه درمان، مني بيمار سانمازمي؟

شب هجران يانار جانيم، تؤكرقان چشم گريانيم

اويادير خلقي افغانيم، قارا بختيم اويانمامي؟»

به حساب تسامح و لاقيدي زبان آذربايجاني بگذاريم. پس آنگاه مثلاً لغات عربي جاي گرفته در اين سخنان نيايش گونه سعدي در ديباچه گلستان را كه مي گويد :

«منت خداي عزوجل، كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت، هر نفسي كه فرو ميرود ممد حيات است وچون بر مي گردد مفرح ذات و الي آخر»

چه نام بايد نهيم و چه سان تأويل كنيم؟

لكن تلاش تخطئه زبان آذربايجاني از اين هم فراتر مي رود. كساني كه پا به ميان مي نهند كه متاسفانه كسوت استادي نيز بر تن دارند ولي بي آنكه زبان امروزي آذربايجان را بدانند و بر چند و چون آن واقف باشند چشم بسته غيب مي گويند و خيلي راحت و بي دغدغه خاطر منكر موجوديت اين زبان مي شوند و ادعا مي كنند كه :

« گويش تركي كه در چند جاي پراكنده در ايران حرف مي زنند با گويش هاي ديگر محلي  هيچگونه فرقي ندارد در « گؤرماق ديدن » از كلمه نگريستن و كلمه « سو آب » ازكلمه شستشو و شستن مشتق شده است!

پشت سر ايشان استاد ديگري از راه مي رسد و بعد از آنكه كتابي در مورد « گويش » بودن زبان كنوني آذربايجاني مي نويسند،براي راحت شدن از شر اين « گويش » مزاحم، طرح بسيار « عالمانه اي » پيشنهاد مي كند كه به موجب آن حكومت مكلف مي شود يك نسل از كودكان آذربايجاني را به مناطق فارس زبان كوچ دهد و بعد از آنكه آنان در آن منطقه زبان به فارسي گشودند و تركي را بكلي فراموش كردند دومرتبه به آذربايجان برگردانده شوند؟

واما كار هواخواهي و جانبداري از زبان تاتي يا آذري دري كه بفحواي يك رشته مستندات تاريخي قبل از مهاجرت و اسكان اقوام ترك به اين خطه، احتمالاً زبان بومي تمام يا قسمتي از ساكنان آنجا بوده و پابپاي اشاعه و گسترش زبان امروزي آذربايجان متروك و منسوخ گشته و تنها آثاري از آن در آباديهاي پراكنده و قليل بجاي مانده است، به جاهاي باريكتر از اظهار نظرهاي بالا نيز مي كشيده شود.

اينجا،قبل از برخورد با اين اظهار نظرها لازم است اين نكته يادآوري شود كه زبان تاتي كه امروزه در آذربايجان ايران بطور پراكنده در هفده الي نوزده آبادي به آن صحبت مي شود، در آذربايجان شمالي اكثريت قريب به اتفاق ساكنان بالغ بر سي و پنج آبادي مردم به آن صحبت مي كنند. بررسيهاي تاريخي و تطبيقي حاكي از آنست كه زبان تاتي متداول در روستاهاي آذربايجان شمالي به مراتب دست نخورده تر و تميز تر از زبان تاتي متداول در روستاهاي آذربايجان ايران است. زبان تاتي متداول در آذربايجان شمالي از هر حيث مورد بررسي و تحقيق قرار گرفته و تمام جنبه هاي آن از سيستم آوائي ، واژه اي و تركيبي بمراتب دقيقتر و شاملتر از آنچه كه در ايران انجام شده مشخص كرديده است، با وجود اين، هيچوقت مسئله به بهاي بيش از حد دادن به اين زبان متروك و علم كردن آن در برابر زبان تمروزي آذربايجان منجر نگشته است.

برتر شمردن اين زبان متروك و رو در رو قرار دادن آن با زبان امروزي آذربايجان در 40 50 سال اخير موجب ظهور ده ها و صدها مقاله و ملاحظه و گفتار در مطبوعات فارسي مي گردد و هركس سعي مي كند در بزرگداشت آن بر ديگران پيشي جويد و سرانجام كار به آنجا منجر مي گردد كه دانشكده ادبيات و علوم انساني تبريز كه يكي از اساسي ترين رشته هاي درسي آن حتماً بايد بررسي و تحقيق در زبان امروزي آذربايجان باشد در نشريه اي كه سالهاي طولاني انتشار داده ده ها مقاله و نوشته در رابطه با ويژگيهاي اين زبان متروك منتشر مي كند ولي حتي يك كلمه درباره زبان امروزي آن و مثلاً درباره سيستم فعلي اين زبان كه يكي از منضبط ترين و گسترده ترين سيستمهاي فعلي در ميان زبانهاي دنياست و يا راجع به اصطلاحات و تعبيرات و حكم و امثال آن در زمينه آثار كلاسيك و ادبيات فولكولوريك گسترده ده ها نظاير و امثال آن نمي نويسد.

كار حمايت و هواخواهي از زبان ديرين آذربايجان به حساب تخطئه و تحقير و نفي زبان كنوني آذربايجان تا آنجا كه مايه افتخار و مباهات شمرده مي شود كه آقاي دكتر منوچهر مرتضوي كار باارزش دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تبريز در بها دادن به زبان ديرين آذربايجان و بي بها كردن زبان امروزي را با چنين عباراتي مي ستايد :

« در هريك از زمينه هاي مذكور در بالا تا كنون پژوهشهاي متعددي انجام يافته و مايه سرافرازي است كه دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تبريز سهمي عمده در مدت بيست و شش سال گذشته در اين مورد داشته و وظيفه خود را در بررسي هويت ايراني زبان ديرين آذربايجان و ارائه و بررسي آثار بازمانده از آذري ديرين و همچنين مواد ايراني گويش كنوني در حد قابل تحسين انجام داده است»[2]

ولي، مثل اينكه حتي اين نوع بهاي بيش از حد دادنها به آثار و بقاياي زبانيكه كتاب آن به هر دليل تاريخي بسته شده است، موجب خوشوقتي ديرپائي نمي گردد زيدا، اولاً خود آقاي دكتر مرتضوي در صفحات بعدي همين مجموعه مقالات، در انتساب گويشهائي كه امروزه در برخي نقاط و آباديهاي آذربايجان بطور پراكنده متداول است، به زبان ديرين آذربايجان به اين شكل اظهار ترديد مي كنند :

« علاوه بر مواد لفظي و معنوي ايراني كه در زبان كنوني آذربايجان وجود دارد، و يادگار زبان ديرين اين سرزمين و نماينده اين حقيقت مي باشد كه قالب و استخوان بندي زبان فعلي (قالب و استخوان بندي تركي آذربايجاني ف) به زبان اصلي و بومي مردم آذربايجان تحميل شده است، هنوز گروهي از مردم آذربايجان به زبانهائي كه از شعب زبان ايراني به شمار مي روند، سخن مي گويند (زبان هرزني و كرينگاني) ولي ذاكرين نكته خالي از فايده نيست كه بعضي از زبانشناسان (و بفحواي زيرنويس همين صفحه از كتاب، منجمله خود آقاي دكتر مرتضوي ف) در اينكه اين لهجه ها را بتوان از بقاياي آذري دانست ترديد دارند»[3]

و ثانياً باز خود آقاي دكتر مرتضوي و همچنين همشهري فقيد ديگري ( مرحوم عبدالعلي كارنك ) كه سالياني از عمر را در اين امر سپري كرده، بسته شدن كتاب عمر اين زبان را بدينسان در نوشته هاي خود منعكس مي كنند :

عبدالعلي كارنگ در رساله اي كه تحت عنوان « تاتي و هرزني دو لهجه از زبان باستان آذربايجان » از خود بجاي گذاشته مي نوسد :

« پيرمرد شصت ساله اي كه من نخستين بار براي فراگرفتن لهجه تاتي اجيرش كرده بودم مي گفت : من تا ايام كودكي را بخاطر مي آورم بسيار تعجب مي كنم، چه چهل پنجاه سال پيش كه اهالي اين محال با شهرها چندان مراوده نداشتند، بيشتر قرا نزديك به كرينگان جز به تاتي صحبت نميكردند، چه بسا از اين اشخاص يافت مي شدند كه اصلاً زبان تركي را بلد نبودند، ولي در عرض اين پنجاه سال وضع بسيار تغيير يافت و با سرعت هرچه بيشتر زبان تركي جانشين تاتي شد و هم اكنون اين عمل به اندازه اي تند انجام ميگيرد كه شايد پنجاه سال ديگر از ما و زبانمان چيزي جز فسانه باقي نماند. اين مطلب را ديگران نيز اظهار مي كردند و قصيده اوشتبين سيد ابوالقاسم نباتي شاعر زمان ناصرالدين شاه نيز اين سخن را تأئيد ميكند و ميرساند كه تقريباً هفتاد سال پيش اهالي قصبه اوشتبين نيز به تاتي صحبت مي كردند.»[4]

و آقاي دكتر منوچهر مرتضوي در رساله اي كه در بالا به آن اشاره رفت مي نويسد :

« آنچه قابل تأسف و درخور توجه اهل فضل و فرهنگ است، ظهور آثار افول عنقريب آفتاب درخشان اين يادگار پر ارج ايران باستان مي باشد. و اگر دست تواناي هزاران سال همراه با هجوم ايلغاز تازي و تركي نتوانسته اين زبان اصيل ايراني را شكسته و نابود سازد، بدبختانه از نشانه ها و آثار بر ميآيد كه پنجاه سال بعد، حتي يكنفر هم از مردم اين سرزمين بزبان نياكان خود سخن نخواهد گفت و اين نور ايراني يكباره از اين سرزمين رخت برخواهد بست و هم امروز نسل جديد و كودكان اين روستاها از زبان پدران خود بكلي بيگانه اند و پدران نيز تحت تأثير علل و عوامل مجهول اندك اندك « لهجه آذري تركي » را جانشين زبان خود كرده زبان ديرين خود را به دست فراموشي مي سپارند»[5]

اين اظهار تأسفها و سوگ نشستنها دقيقاً بيش از آنكه بخاطر از بين رفتن آثار و بقاياي اين زبان قديمي باشد، بيشتر به دليل جايگزين شدن « لهجه تركي آذري » بجاي آنست. به اين تاختن بر مواضع زبان امروزي آذربايجان و كاستن از ارج و اعتبار آن و حتي به زير سؤال بردن موجوديت تاريخي و كارآئي آن بعنوان يك زبان زنده و مستقل، نه تنها بر زبان و قلم فارس زبانان نژادپرست، حتي و بطور عمده بر زبان و خامه كساني جاري مي شود كه خود در اين زبان چشم به زندگي گشوده اند، بالالائيهاي شيرين و قصه هاي دلنشين آن به خواب رفته اند و در ميان مردمي كه همه آرزوها، دردها، خوشيها، حسرتها، ناكاميها و كاميابيهاي خود را با الفاظ اين زبان عجين ساخته اند، بزرگ شده و به ثمر رسيده اند. اينان، بخصوص از اين لحاظ كه اديب و سخن شناس نيز هستند، با لمآل به لطائف و زيبائيهاي زبان مادري خويش واقفند و اگر بر مثل يك زبان فارسي زبان فرق گويش و محتوا و مضمون فهلويات نوري انارجاني ( شاعري كه در عصر صفوي زيسته و هزلياتي در زبان تاتي سروده ) با اشعار و سروده هاي عاميانه آذربايجان يا مثلاً با “ حيدر باباي “ شهريار را نداند و نشناسد، اينان نيا مي دانند و مي شناسند.

وقتي ما زباني را مورد تخطئه و تحقير و ملامت قرار مي دهيم خواه ناخواه اين تخطئه و تحقير و اهانت شامل مجموعه فرهنگ و ادبي نيز كه در آن زبان ابداع گشته است مي گردد. كم بها دادن به يك زبان به معني تحقير مردمي است كه در آن زبان تكلم مي كنند و به معني كم بها دادن به همه دست آوردهاي بديعي و همه آثار نظم و نثري است كه در آن زبان آفريده شده و جزو ميراث فرهنگي و ادبي آن زبان و بالمآل جزو فرهنگ و ادب بشري گشته است


 


 

 ملك الشعراي بهار، سبك شناسي يا تاريخ قطور نثر فارسي، جلد اول، تهران 1321 ص 284.

[2] دكتر منوچهر مرتضوي، زبان ديرينآذربايجان، تهران 1360 صفحات 12 و 13 از همان سلسله انتشارات موقوفه دكتر محمود افشار.

[3] همانجا، صفحات 53 و 54

[4] عبدالعلي كارنگ، تاتي و هرزني دو لهجه از زبان باستان آذربايجان، تبريز 1333 صفحات 28 و 29.

[5] دكتر منوچهر مرتضوي، زبان ديرين آذربايجان، تهران 1369 صفحه 28.